يکشنبه ۱ مهر
|
|
لیلایِ من تنها نرو این جاده دلگیر است
|
|
|
|
|
فاصله بینمان هر چیز که میخواهد باشد
بگذار باشد که باشد
نه زمان نه مکان
|
|
|
|
|
ای آسمان ، اِی آسمان !
ای جایگاهِ عاشقان !
|
|
|
|
|
بریده از همه دلم به درد غم اسیر شد
|
|
|
|
|
بی رحم تر از همه چشم هایند...
|
|
|
|
|
چگونه پاییز ، خاکسترموهای زنی بود
مدام آتش را هدیه اندیشمندانه فراموشی خود می کرد
|
|
|
|
|
ما جز صفا به دل دوستان نخواستیم
بر خود نخواسته هر چه،به ایشان نخواستیم
|
|
|
|
|
از دوریت ای ماه چنین بیتابم
دلتنگ توام قشنگ من مهتابم
عمری است نگاه خیره بر در دارم
مهمان شد
|
|
|
|
|
شد هرزه یِ چشمانِ من سنگسارِ زیباییِ تو / نشکن طلسمم را که من محتاجِ این نیایشم
|
|
|
|
|
تو یک عشقِ در حال افزایشی
مرا دمبهدم سمت خود میکشی
تو کوهی که آزاده و سرکشی
و در عمق روحت چه آ
|
|
|
|
|
سیب ممنوعه من،گرچه که دوری،تو ببخش
|
|
|
|
|
من هنوز عاشق بارون،عاشقِ بویِ نَمَم
|
|
|
|
|
از روزی که ندیدمت ..........
|
|
|
|
|
یارب رسان نسیم رحمت خود برد یار ما
که از فضل تو بگشا ید گره از رو ز گار ما
|
|
|
|
|
شب است و شمع در بزم غزل بی تاب می رقصد
|
|
|
|
|
ازاینهمه نشانی ، یادم به تو فتاده ست
|
|
|
|
|
بیپرده بگویم
که جهان را سببی نیست
این راز به دل مانده
به هوای شرری نیست
دشت پوشیده شد از مه
هی
|
|
|
|
|
زندگی از نام تو جریان گرفت
|
|
|
|
|
باری، هوس کردم کمی امشب غزلخوانی کنم
در چنته دارم هرچه را بر ملت ارزانی کنم
فصل بهار است و دلم
|
|
|
|
|
شب های شیرین شهریور
تکرار یک درد شد
|
|
|
|
|
غنچهای بر لب باغچه،
تنهاییاش را
گریه میکند...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
آه ای موعد رسیدن؛
استجاب کن
دعای سیب کال را!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
شاخانی شاهۆ
زاخەکانی قەندیڵ
چاوەکانی عەواڵان
رۆارەکانی سێمێنە و زەرێنە
بەڕوکانی زاگڕۆس
هەمو
|
|
|
|
|
میخواهم خطاب به تو بگویم ...
این داستان همچنان ادامه دارد .
|
|
|
|
|
گرگ بالان دیده بیرون از قفس آزاد نیست
هر که در عالم بمیرد هم که روحش شاد نیست
هم سواری کرده ایم و
|
|
|
|
|
بیا و تازه گردان این جهانم را به دیداری
روا باشد چو بخشی خرده نانی بر گرفتاری
|
|
|
|
|
چرا بارون اشک در آسمون قلبم میباره
باغچه دلم همش آه
|
|
|
|
|
آنکه چشمش دید و عاشق گشت و عاقل ماند کیست؟
|
|
|
|
|
تکه هایت را
کنار معشوق موزونت، بچین
|
|
|
|
|
💗اندر دل من هزار غوغاست💗
💗زین رو قلمم همیشه شیداست💗
|
|
|
|
|
هوای آمدنت ، شور شعر شب هایم
|
|
|
|
|
بیادت هست ؟
می گفتی
قسم هایی که می خوردی...
|
|
|
|
|
خواجه در بند سر زلف نگار بود آن شب
گرم تدبیر شکار دل یار بود آن شب
|
|
|
|
|
شعر آمد تا بیاموزد که مستی سهم ماست
|
|
|
|
|
آه از این چاه ظلمت
دستی از غیب مرا کاش چو یوسف...
|
|
|
|
|
حتی
گُناه هم ؛
با تو
زیباست.!
|
|
|
|
|
از غیرتمان بود نه از روی حسادت
|
|
|
|
|
" شاعران سرگشته ی هر وادی اند "
من که شاعرنیستم
جز یه عابر نیستم
|
|
|
|
|
دوستت دارم...
و دوست داشتن تو:
|
|
|
|
|
حلالم آنچه میدانم حرامت میکند بر من....
|
|
|
|
|
نوید_مهتاب
شب هـا در عمق تاریکی
مهتاب می تابد
در گلوگاه تاریکی شب
با نور خود نوید می دهد
روشن
|
|
|
|
|
توی لحظه های سخت زندگی....
|
|
|
|
|
بام فقر
بناگاه فلک نظری کرد
بر زمین.
تنگسالی در کمین است،
مردمانش هم غمین.
|
|
|
|
|
صدایم بَع بَعِ آمادهی کشتار ترسیده
|
|
|
|
|
حس می کنم مترسک سواربر خورشید می شود .....
............حس می کنم
|
|
|
|
|
آنچه امشب
از پنجرهٔ اتاقت می بینی...
|
|
|
|
|
چشم من پنهان برایت گریه می کرد از جفا
|
|
|
|
|
لعنت به مشتِ خاکی و بی چیز زندگی
|
|
|
|
|
من بندیِ بند و در قفس حیرانم!
|
|
|
|
|
صبخت بخیر ناز نگاهت بهانه ام
|
|
|
|
|
تویی ماوای پندارم خیالِ دلنشین سر
نمی دانم چرا جانا ، بریدی جانم از پیکر
|
|
|
|
|
در ژرفای شبِ خاموش،
سایههای تنهایی در هم میپیچند.
چهچه بلبلان، نغمههای بیپایان،
لالایی گنجش
|
|
|
|
|
دلم به غصه می رود ولی دگر به کار نه
|
|
|
|
|
من همان دختر نفرین شده ی اندوهم
|
|
|
|
|
آمدی دیگر بهاران جلوه اش از دست رفت
شاعر از شوق تماشا گُم ولی سرمست رفت
|
|
|
|
|
سایه افتاده بر سر دیوار
لرزش بی حساب و اندازه
زوزه ی باد و غرش طوفان
در دلم باز غصه ای تازه
|
|
|
|
|
چه کارمیکرد آدم اگر،
بهانه نبود ؟
|
|
|
|
|
رنج و محنت های پاییزی به پایان می رسد
|
|
|
|
|
فکر می کند ، سر زا، رفته است
|
|
|
|
|
کودک سرکش
تا که از گور برآیم تن و روحم همه اش،
نور باشد ....نور باشد ...همه نور.
|
|
|
|
|
سر بریدن چمن
بویست زفریاد و سخن
|
|
|
مجموع ۱۲۶۸۰۶ پست فعال در ۱۵۸۶ صفحه |