چهارشنبه ۱۳ فروردين
شعر زمان و عمر
|
|
وقت آغازه و پرواز
وقت اینکه برسیم ما
به همون جا که تعلق داریم
|
|
|
|
|
غم مخور از روزگار، آمده فصل بهار!
|
|
|
|
|
بذار هرچی فاصلس
بینِ ما تموم بشه
|
|
|
|
|
به زیبایی هرچه تمام تر با جهان سخن گفتیم
بارش فکری زمان را همچون بارانی به زمین دوختیم
|
|
|
|
|
آدمی چیست ؟ به جز توده ی درد
|
|
|
|
|
بگردان جام را افسانه ای خرسند باز آور
|
|
|
|
|
سخن از عشق و از افسانه ممنوع
سخن از شمع و از پروانه ممنوع
|
|
|
|
|
برای هر کسی که یک ستاره هم در اسمان ندارد
|
|
|
|
|
با تو هستم، ای که تنها، سر به بالا میروی
اندکی آهستهتر، زان سو شتابان میروی
|
|
|
|
|
شب است و ساحل پرتی و در دلم غوغا است
سکوت غرق تماشای ظلمت دریا است
|
|
|
|
|
به تازگی همه را مست میبینم به تازگی همه را پست میبینم به تازگی همه را خصم میبینم
|
|
|
|
|
مرد تنها مرگ را دید و بگفت
تو کجا اینجا کجا راز نهفت
|
|
|
|
|
گول دنیا را نخور، هرچند عادت می شود
چون به حس خود ببالی، هم خجالت می شود
این جهان سست عنصر گرچه دا
|
|
|
|
|
زمن دریغ کرده زمان تمام دلخوشی ها را
خدا را من طلب کردم طلوع صبح فردا را
|
|
|
|
|
میرسدپیریتوراهمایجوان
همبهارتباشدایگل،همخزان
|
|
|
|
|
ایستگاه بعدی
صفر تن هایی ست...
|
|
|
|
|
کی به پایان می رسد
این عصر سرد زندگی!
|
|
|
|
|
بیشمار از نیش این دوره زمانه خسته ایم
محض زخم کاری اش دل را به عزلت بسته ایم
|
|
|
|
|
کمی باهم مدارا میکنیم ای دل
مشو غمگین ،
|
|
|
|
|
چه افزون کاخ ها ویرانه افتاد
|
|
|
|
|
زمان
زمان در عبور، چون نوری بیپایان
لحظهها میرقصند، در فضای گرانسنگ
قصههای کهن را با خ
|
|
|
|
|
گاه گاهی خلوتِ خود را پریشان میکمم
|
|
|
|
|
به هرجا می روی آنجا کسی یادش نمی ماند
|
|
|
|
|
غصه ریزان است وچترپاره ای دردستمان!
|
|
|
|
|
باز پاییزو کمی سرمایش
آمده با همه دردهایش
|
|
|
|
|
سپرده میشود
به صندوقچه خاطرات
روزهای پاییزی زیبا
تا آغاز شود
دلتنگی های زمستانی
در شب طولا
|
|
|
|
|
اَمان از آدمی در فکرِ فردا
سحر تا شامگاهش پیِ رویا
|
|
|
|
|
نسل ما زائده ی تف شده روی علف زائد این باغچه بود
|
|
|
|
|
این تک بیت شعر در مورد شکوفایی است که بخشی از یک غزل بلند است.
|
|
|
|
|
پشتش شکست و درد اسمش حکمت و تقدیر شد...
|
|
|
|
|
وقتی که فقر حاکمِ بغداد میشود
|
|
|
|
|
هردم ویار سیگار، سیگار پشت سیگار
گَه نعشه گاهی خمار، سیگار پشت سیگار
|
|
|
|
|
........پیرمردی را میبینم که در سپیدهدم سرد زمستانی، با قامتی خمیده و دستانی لرزان، کارتنهای باطل
|
|
|
|
|
دوره گردی میکنم در کوچههای خاطرات
|
|
|
|
|
مادرم بر درد من هر لحظه درمان بودو رفت
آفرینش را وجودش بهرِ برهان بودو رفت
|
|
|
|
|
به تلخکامی بسیار روزگار گذشت
تمام زندگی ما بر این قرار گذشت
|
|
|
|
|
چند بیتی می سرایم، در مقام اهل دل
روزگاری می رسد، منزل شود آوار گِل
|
|
|
|
|
ای منتقم منتظران جان حسینت برگرد
|
|
|
|
|
مرا با عشق و عرفان آشنا کن
مرا از کج خیالیها جدا کن
به تنگ آمد دلم از شهرتِ پوچ
...
|
|
|
|
|
در کودکی ام حال جهان رنگ طرب داشت
ایام چه شیرینو مرا طعم رطب داشت
|
|
|
|
|
بزرگتر که می شوی می فهمی
چه نماد بجا و زیرکانه ایست شمع تولد
|
|
|
|
|
من خودم نیستم، من°دیگری ام!
|
|
|
|
|
نخل های صبور بی چلچراغ ماه
نماز آخر دریا را می خوانند ...
|
|
|
|
|
توو مرز خواب و بیدارم
گمم آشفته ام زارم
|
|
|
|
|
نکند ما برویم دنیا گلستان بشود...
این همه رنج و عذاب یکدفعه پایان بشود..
|
|
|
|
|
خوش آن دمی که گویند، مردم بر مزارم
مستی در این ضیافت، خواب از سرش پریده
|
|
|
|
|
هنوز هم به کسی دل نبستهام، برگرد...
|
|
|
|
|
درد آهش تا ثریا رفته است!
|
|
|
|
|
سپیدگشت موی درره دلداروانتظار طِرفی نبستم ازاین ره جزآه وان
|
|
|
|
|
خشکیده درما چشمه های روشن احساس!
|
|
|
|
|
در کوچه ها مَردی زِ درد بیکسی
قدم های خسته را به خاک میکشید
|
|
|
|
|
رَبِّ ٱشْرَحْ لِي صَدْرِي
|
|
|
|
|
لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
|
|
|
|
|
همونیم که حقوقش پای مال شد
....
|
|
|
|
|
صدای خش خش برگ درختان به گوش می رسد
درب باز کنید صدای حضرت پاییز می رسد
امده است که مرا هوشیار
|
|
|
|
|
هرچند که مهر آمد و آبان نرسیده است
طومار بهارم به زمستان نرسیده است
دم کرده هوا،باغچه خشکیده شبیه
|
|
|
|
|
شکست هیبتِ گرمای سختِ تابستان
هوای سردِ خزان گرمِ جان فِشانی شد
|
|
|
|
|
کاش درختی بود در باغ وحش ...نگه داری پاندا ها
|
|
|
مجموع ۱۸۱۴ پست فعال در ۲۳ صفحه |