دوشنبه ۱۳ اسفند
شعر دوبیتی
|
|
نه به طور همچو موسی به قیاس وقیس شاید
|
|
|
|
|
دلت دریا ، دلم مشتاق ساحل
به خلوت گاه آغوش تو مایل
به نرمی تنت در خلسه عشق
زنم پرسه شوداین عیش ک
|
|
|
|
|
پـگاهــم را نــگاهـت کـــرده روشــن
|
|
|
|
|
دلبرا همه ی عشق تو باشم با یه دل عاشق برجسته ی ماه
بگذرم چشم بسته دوری بکنی زهر دید با چشم نگا
|
|
|
|
|
اسیرم کرده ای در شهر غربت
زه بس که کرده ایی با من محبت
|
|
|
|
|
صبح زیباست ولی با تو قشنگاست قشنگ
پلک تو حکمهمان تیرو فشنگ است فشنگ
تیر مژگان توآهو به دل وجان
|
|
|
|
|
کشیدی پر چه زود ای نوگل ما
|
|
|
|
|
بعد تو هجران فراهم می شود.
|
|
|
|
|
نهان دارد نگاهش هر چه حرف است
زبان می لغزد و درمانده صرف است
نیاید دیگرم بیت و حدیثی
سکوتم خود ب
|
|
|
|
|
قلب خندید و میان سینه بی تردید گفت :
|
|
|
|
|
برای ماه فردین شایسته ترانه طاق طاقچه می خواهم
ازین سیل گریستن ها ی سمایکی دل باخته می خواهم
|
|
|
|
|
کمی ساکت شو تا گویم چه بنویسی !!
|
|
|
|
|
شاید که بعد از مرگ من دیگر جهانی
حاضر نباشد تا گریبانم بگیرد
بیزارم از افسار و نعل زندگانی
باید
|
|
|
|
|
خورشید گشته سالی ، اما تو نیستی
|
|
|
|
|
در این دنیای پست یا عشق او را میخواستم یا عشق هیچکس را
|
|
|
|
|
از کنار آدم دیوانـه، ناپیـدا گـذر
گوش هایت پنبه کن، از دام بی معنا گذر
چون به غیرت آمدی در ذهن
|
|
|
|
|
بی پناه بوده اَم از درد که شاعر شده اَم
|
|
|
|
|
ارباب و مُرادَم به جهان، قدم نهاده_مِهرَش به دِلِ جمله جهانیان فتاده
|
|
|
|
|
در بند کشم هر نطفه ی با عشق هر کرکس را
جایز هست لابد چاک کنم آن پر پر کس را
یارب با تو بگویم س
|
|
|
|
|
خورشید گشته سالی و اما تو نیستی
|
|
|
|
|
در بازی عشق بگو که باهم همدردیم
از حس سخاوت قالب عاشق دلسردیم
|
|
|
|
|
صبح آمد
🕊❤️دل و جان مست تماشای تو است
پلکزن
🕊❤️ که همه ام عاشق دنیای تو است
|
|
|
|
|
عمری در پی تمنای و بی تابی تو گذشت
|
|
|
|
|
دلت، گر در هوایش سرد باشد
چو در خاکش، وفایش طرد باشد
لباسی پوش از مهرت به مردم
که گل هایت، نماد ا
|
|
|
|
|
چرا که بر آن رخ رعنایت دگر بی نظر شدیم
|
|
|
|
|
خدا خواست آمدی از عرش بر دیدار من
|
|
|
|
|
امروز خوشا که سالروز غم و افشا نیست
تفسیر دردات گرو مهر حیا آشنا نیست
|
|
|
|
|
دلتنگی ات را نیست پایان ای پدرجان_روز پدر!، دلتنگی ام گشته دوچندان
|
|
|
|
|
کمی بیمارم امروزم،ز درد و داغ می گویم
|
|
|
|
|
من از آتش آتش از من زاده ام
|
|
|
|
|
جواب نیک و بد با کائنات است
|
|
|
|
|
پرتُو نور رویت
مرا کِشد به سویت
|
|
|
|
|
نفهمیدم که ما دلداده بودیم...
|
|
|
|
|
بهاران باشد آن روز که باشی
نباشد به دلم دیگر خراشی
شوم کامل ترین مرد زمانه
که بر قلبم تو نیکو ت
|
|
|
|
|
در این دنیایِ فانی چون اسیرم
فـراقِ نـاگـوارت کـرده پـیـرم
|
|
|
|
|
دلِ تو تنگ و دلم تنگ تر از نای نفس
|
|
|
|
|
ایستاده قلبم به احترام تو
|
|
|
|
|
معنی مهر و محبت زتو جان گشته پدید
عشق هم جزتو به خود معنی بهتر که ندید
زیر پای تو بهشت است و خدا گ
|
|
|
|
|
به یلدا یار و دلبر دربرت باد
به شادی تاج شاهی بر سرت باد
انارین بوسه های سرخ و شیرین
خوشی د
|
|
|
|
|
بگو ای دل به آن یار دلارا
|
|
|
|
|
سُررخیِ لبش هم مِیِ یلدا باشد
|
|
|
|
|
شب یلدا را به همه مردم ایران تبریک عرض میکنم ، به امید موفقیت.💙
|
|
|
|
|
اَمان از آدمی در فکرِ فردا
سحر تا شامگاهش پیِ رویا
|
|
|
|
|
الـهـی بـاقـیِ عـمــرم مـبــادا
به دست ناکسان دردم مـداوا
|
|
|
|
|
جهانم بی تو خالی از سرور است
|
|
|
|
|
بیا یک دم دلی را شاد گردانیم/بیا گرد محبت را بیفشانیم
|
|
|
|
|
ای عشق، نه مثل صبحِ شبنم هستی
نه مثل کبوتری که دیدم، هستی!
هر جور که فکر می کنم می بینم
از
|
|
|
|
|
مگه آدما هم پوست می اندازند؟
|
|
|
|
|
نه هراسم ز غریبی و نه ترسم ز خفا
|
|
|
|
|
دیشب ز درد پلک زمین لحظه ای نخُفت
در سوگ فاطمه ، ز علی ناله ها شنفت
|
|
|
|
|
اهل غم ياخجي بيلر، كي نئچه ساعت دي گئجه🥀🖤
|
|
|
|
|
دلم میل بیابان کرده امشب
هوای باد و باران کرده امشب
ضمانت کن مرا آقای خوبم
دلم قصد خراسان کرده ام
|
|
|
|
|
هزاران حدقه توخالی,منتظر ایستاده در پشت چراغها
|
|
|
|
|
بریده باد زبانی که بد ز ما گوید
زعیب خود گذرد، عیب دیگران جوید
ز لغزش منو تو شاد گردد و خُرم
بری
|
|
|
|
|
بده جام شرابم ،عالی ام کن
سپس از درد و غم ها خالی ام کن
|
|
|
|
|
مادرم بر درد من هر لحظه درمان بودو رفت
آفرینش را وجودش بهرِ برهان بودو رفت
|
|
|
|
|
کاش بودم کربلا، خود را میانِ کاروان جا میزدم
بود دریایی پر از خون دل به دریا میزدم
|
|
|
|
|
گم شدم، در وسطِ راه رهایم کردی
توی تاریکی شب هول و ولایم کردی
مثل یک شاخه ی نورس که به آهی بنداست
|
|
|
|
|
یکی بود که شب ها گریه می کرد
|
|
|
|
|
با تو در همهمه عشق چه حالی دارم
با تو در غلغله دهر بهاری دارم
با تو در این دل طوفانی خود
اندر ا
|
|
|
|
|
در کودکی ام حال جهان رنگ طرب داشت
ایام چه شیرینو مرا طعم رطب داشت
|
|
|
|
|
از آسمان اشک روان است
در دل ها عشق بی نشان است
|
|
|
|
|
سگِ "دست آموزِ" شیطانِ بزرگ_کافرِ صهیون، دَدِ همسانِ گرگ
|
|
|
|
|
همچو چنگیز مغول بر قلب زارم تاختی...
|
|
|
مجموع ۵۰۳۲ پست فعال در ۶۳ صفحه |