شنبه ۶ مرداد
شعر عاشقانه
|
|
درود و عرض ادب
در دلم باز ریشه کردی تو
در میان دو صد غم و اندوه
تار و پودم ز غصه می لرزد
گوی
|
|
|
|
|
آنقدر کوچک که هر آغوشی ...اندازه ات بشود
|
|
|
|
|
شک ندارم که تو از بارانی
ضربانی....
جهشی.....
آغازی.....
|
|
|
|
|
حس میکنم برای عاشقی خیلی دیر است
|
|
|
|
|
ای انسان
نیست قدرت زان که حق ضایع کنی
راه حق رو تا که خود لایق شوی
معرفت را تو بکن در دل
|
|
|
|
|
دوست دارم شبی
از ته دل گریه کنان
بسرایم
شعری بدور از قافیه و
وزن و عروض
|
|
|
|
|
آخرین برگش بداد بر دست باد،
با فغان گفتا دگر، رفتم زیاد.
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
شعرهایم همیشه غمگینند
وصف جور و جفا و بیداد است
هم ردیفش پر از غم و درد است
هم
|
|
|
|
|
من بگویم که دلم خسته و زخمیست
|
|
|
|
|
در سرای ارمیده ام که انسانها
چون بوته زار ی به شدت شلوغ
گرد هم امده به تن بی رمقم و گرفتاری که
|
|
|
|
|
شاید این آرایهی چشمت مرا دیوانه کرد
استعاره کردم آغوش تو را من به وطن
|
|
|
|
|
مَرامش بخشش و احسان ،دلیل و منطقش قرآن
هجومش تندر و توفان، شدید و سخت و رعد آسا
|
|
|
|
|
چشمت برایم باغ سبز چای گیلان است
|
|
|
|
|
زیر باران قدم میزنم،
درختان در گوشی میگویند:
-- هوا پر از دلتنگیست!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
تو هیچ تلاشی برای آرام کردن روح سرگردانم نمیکنی!
و من،
پس از چندین سال...
هنوز نخوابیده ام!
|
|
|
|
|
آرزوهای سوختهات را
فریاد میکشم،
آه، ای کودکی من!
لیلا_طیبی (صحرا)
|
|
|
|
|
ئهگهر خۆر و مانگم
له ئاسمان باشانۆ
قهت!
دل نادهم به هیچ لەنتەری
|
|
|
|
|
حس آن دوران که قرآن را به جان ترتیل شد
|
|
|
|
|
من رو به مرگم،زودتر اعجازکن خُب
|
|
|
|
|
از آن اغواگری نازِ نازِ مست چشمانت
جنونرا در بغل یکباره چونان یه ضریحِ قابل تقدیس
|
|
|
|
|
ای که با عشق امدی جان بخشیدی مرا
با سر دل امدی معشوقه می خواندی مرا
بوسه باران من کنم چشم زیبای
|
|
|
|
|
یک بیابان یاد او در شب هویدا می شده
|
|
|
|
|
چشمایی داشت آبی بود
ولی دختر بدی بود
رفت و تنهام گذاشت
گفت عشقمون ابدی نبود
بزودی...
|
|
|
|
|
شادمانه ،کودکانه،پر هیاهو
می نشینم بر چرخ گردون
دستهایم در هوا پر
چشمهایم پر ز لبخند
تیغ آف
|
|
|
|
|
به خاطر دارم آن روزی که دیدم عاقبت آن را
|
|
|
|
|
مجذوب طعم
تند وفلفلی آزادی
شد دختر بازیگوش
تا ساندویچ بی عفتی را با
لذت بیشتری گاز بزند
|
|
|
|
|
پنگوئن های امپراطور در خوابم رقص سماع بر پا کرده بودند.ماهیان مرکب انگار با چشمان من می دیدند....
|
|
|
|
|
بیمحل میگذری از منِ آواره محل...
|
|
|
|
|
رُسوخ ناز چشمانت به سمت جان دل بسته
زآغازین دم آغاز
خیالین خاطر زیبا
|
|
|
|
|
تو از مویرگ هایش بیرون می پاشی
|
|
|
|
|
چشمان من
قوری ترک خورده اند
پرچسب وبست
|
|
|
|
|
از دوریت دیگر ندارم اختیاری
وقتی مرا دست تباهی می سپاری
هر دم به یادتو نگاهم اشکبار است
چ
|
|
|
|
|
دنیای دون که لحظه ای با ما سرسازش ندارد
آزادگی را دشمن است آغاز پردازش ندارد
بایدشبیخون زد به ا
|
|
|
|
|
تورا همچون پلنگی خیره بر مهتاب میبینم
|
|
|
|
|
شرمنده دلم در شب پاییز هراسان می گشت
|
|
|
|
|
نگهم کردی و در لحظه دلم رفت که رفت
پشت ان پنجره رو به جنون نگهت
|
|
|
|
|
برگشت از راهی که بی من رفته بود عشـــق
|
|
|
|
|
جگر خواهم خرید از درد فردا خواهم آمد
|
|
|
|
|
شب شد و دوست نیامد خبری می خواهم
قاصد خوش خبری ،نامه بری می خواهم
یک سلامی ،سخنی ، قاصد مهری کاف
|
|
|
|
|
استوار چون کوه
ایستادی و نشاندی تو مرا
گاه و بیگاه به راه میرفتم
من به بیراهه پِیام بود
که به
|
|
|
|
|
غصّه در دل مثلِ زر دارم برای آینه ..
|
|
|
|
|
مشو تکرار بر هر تلخکامی
که در اندیشه وقدرت بنامی
|
|
|
|
|
یک غزل و یک رباعی از مهدی ملکی الف همراه با عنوان
|
|
|
|
|
از من نرنج که سرکشم موعودِ معبدِ شبم/بر آتشِ چشمانِ تو ، سجده زدم ، گریستم
|
|
|
|
|
تا که عشقی با غزلسازی فراهم میشود،
بسترِ "دلدادگیها" سبز و خرم میشود
میزنم دریا به دریا نم
|
|
|
|
|
ای مهاجـــر از تمـــام بودنم
ژَنده پوش این خرابه ها منم
|
|
|
|
|
مثل سیلی بی امان
هجمه آور بر تن بی تاب من
برکن از بنیاد و ویران کن مرا
|
|
|
|
|
ای فدای ردّ پایت، ای سوارِ بینشان!
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
باز باران و باز شبگردی
خیس کرده دوچشم فاصله را
باز در زیر چتر تنهایی
شرشر آب ش
|
|
|
|
|
تو عاشقانه ترین فصل قصّه های منی
تویی بهانه ی بودن ، تو آشنای منی
...
|
|
|
|
|
✍️ترانه سرا: م.مدهوش(یامور)❤️
🎧دکلمه :بانو هستی احمدی🌟
|
|
|
|
|
یکی خبر بَرد
به قابله ی بی غم ِ خشم...
|
|
|
|
|
وصیت میکنم شعرم بشوید پیکر سردم
به کافور غمم کم کن تب ِ غسال لیلا را
|
|
|
|
|
امشب دیوانه میشوم و التماست میکنم!
|
|
|
|
|
اما نشد
خواستم تا که بوسه زنم بر رخ ماهت اما نشد
خواستم تا که سجده کنم به درگاهت اما نشد
خواس
|
|
|
|
|
بی شانه تو سر به تنم کاش نباشد
بی روی تو جان در بدنم کاش نباشد
|
|
|
|
|
نازنینم! ناز تو وافر، ولی لطفت کم است
سایه ات سنگین ترینها در تمام عالم است
روی ماهت را ربودی بی د
|
|
|
مجموع ۷۶۶۷۱ پست فعال در ۹۵۹ صفحه |