محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
پنجشنبه 16 اسفند 1403
7 رمضان 1446
Thursday 6 Mar 2025
تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)
پنجشنبه ۱۶ اسفند
شعر دلنوشته
بِکِش درونِ سرنگ این تبِ هیاهو را ...
مرا از خودْ مَران هر شبْ تمامَش کن
دلی دارم زِ هر غصهْ بگوْ خیالَش کن
هر چه را جُستمْ به انکاری نف
دله منْ معشوقه تویی یارْ ای با وفا!
مگر شعر نگفتمْ که پیمودْ رَهَت را!
من شیر یال دارم بی باک و تاج دارم
منقار کلاغان این حوالی پاک است..
به یادش زنده ام در زندگانی
به این دلدارِ تو از عشقْ تو خوی ات را
بفهمانَشْ جهانِ عشقْ چنان زیباست
قدم در جاده سپیده می گذارم..
اقیانوس غم طوفانی بر دلم نشاند
پارو زنان دلهره اشک ریزان
بازگرد و باز
عاشقانه دوستم بدار
کجایی که از عشقْ وصالِ تو دیدم
تکه ای از خودْ مَنْ جُبرانِ تو دیدم
داغ تو شهردلم را همه آشوب کشید...
من زخمی شبیخون
هزاران زمستان غمگینم
که سالهاست بهار
کوچ کرده از حوالی دنیایش
از جهان بیگانه امْ در پَرتویِ نوری وَزین
چون کلبه ای حکاکی امْ از سَرِ دلواپسی
آنقدر دیر کردی که چای استکانم تلخ شد و دگر سودایی نیست در آن شکر انداختن
نظر عقل و دل را در مورد شناخت خداوند پرسیدم..
ای قبله رنج های بی پایان.. کعبه اشک ها و آه ها
¸„.-•~¹°”ˆ˜¨ جانمممممممم پـבر ¨˜ˆ”°¹~•-.„¸
گاهی چشمان آدمی به دوردست ها می چرخد..
تاوان یک وصالم را سیصدوشصت فراق غرامت داد
بازگوکنندهی آن چه پیرامونمان میگذرد...
بازگو کنندهی خاطرههایی،
مملو از: اشک و آه...
تشنه ی خاک و به خاک افتادنم!
هر لحظه را بدون تو سپری کردم
هر شب نشستم شعر خواندم و گریه کردم
فکرهایم پر از خیال و آرزوهای محال
ی همه همراه و در این دلْ نامْ و نِشانَت
آغوش به کامَتْ عشقْ جهانْ آرام به نامَت
فرصَتِ با عشق شودْ
دیرگاهیست که در بند نگاهت شده ام
ام...
این چله شب و سلسله موی بلند است
برگردن هر عاشق دیوانه ، کمند است
...
هوردی ساچینی قیرخ طرفه
نشسته ام...اینجا...همینجا
در ایوان آبان
شَوی روشنْ زِ دل اکنونْ که شاید دلْ شَوَد اَفسوس
زِ عشقْ تو ای معشوقْ یارْ نگاهم میکُنی اَفسوس
م
خاطرههای ما، مثل شعله میسوزند
در تاریکی شبها، مثل نور میدرخشند
چند قدمی مانده به رفتن پاییز
این دخترک پر عشوه ی فصل ها
با پیراهن بلند نارنجی و
گیس های بافته ش
پاییز با برگهای زرد، خشخش درختان خاموش
خانهای بدون صدا، انگار چیزی کم دارد...
توْ خواجه ی شیراز و دِلَت رامْ چو هِندو
بُتی شد زِ خالیْ تو نشستن چه خواهی
دلْ کوکبِ زَرّینْ ای شا
در طلب ساقی ساغر به دست
پای به ره منتظر چشم مست
چون که نشستم درِ آن آشنا
محبت آورده
از شخصیت پلوتو خیلی خوشم میاد
اگه به شدن فکر کنی، یه درصدی احتمال نشدنش هست
عشق یعنیْ پَرسه می زدْ تا پَرَستَد خالِقَش
یارْ آمَد گفتْ پس مُصَفّاستْ این خالِقَش
هر که از خود
دیشبم تا به سحر در جان بُدی...
نیمه شبی که جهان در خاموشیست،خودم را ترک میکنم....
باران اشک است میبارد
بر تن سرد بی جان زهرا س
بعضی وقتها میخوای جدی جدی، شوخی کنی ولی نمیشه
تـــو آمــدی...
کــه:
اَلـوانِ پـاییـز را بـه لطفِ ظُهُـور...
باب الحوائج نام دیگر مادر است..
شورِ دل ها گر شَوَدْ جودی زِ عشق
خیزِش از عشقْ مَن شَوَم هَمراهِ تو
شَوَد شوریْ که با من شُدْ آن
مجموع ۱۰۳۰۷ پست فعال در ۱۲۹ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک