سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ 4 فصل شاعر مهدی صارمی نژاد
|
|
این جهان هم میرود از پیش چشم
چشم بگشائید، بر سودای خشم
این نصیحت نیست، بشنو از برت
کین جهان خُشکد
|
|
|
|
|
مدتی این آمدن تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون، شیر شد
مدتی از بهر آن نیکو سرشت
مهلتی کز خونِ دل باید
|
|
|
|
|
زندگی بازی نیست که در آن مهره بچید
زندگی یک هدف است که در آن یار بدید
که در آن عاشق شد تا به معشوق
|
|
|
|
|
زندگی میگذرد چون برق و باد
حاصلش را مردگان دارند به یاد
وقت ما در این جهان کوته بود
مدت ما بهر آن
|
|
|
|
|
مدتی درگیر یک احساس خوب
سرخوش و مست مصلای وجوب
دیدگانم شوق یک فردای ناب
دیدن آن جنت مافوق خواب
د
|
|
|
|
|
جز یاد تو دل به هرچه بستم، توبه
بی ذکر تو هرکجا نشستم، توبه
در حضرت تو توبه شکستم صد بار
زین توبه
|
|
|
|
|
عشق سلطان است و باقی ما همه یک بنده ایم
مو به مو در پیچ و خم، هر کوچه را ما گشته ایم
یا از اول دل
|
|
|
|
|
شنيدم مستي با پيري همي گفت
كه من دارم خدا را دوست بسيار
بدو، بستم عهدي تا سر جان
شوم مست وجودش، ج
|
|
|