دوشنبه ۱۹ آذر
شعر چهار پاره
|
|
از آب ِ مفقود الاثر، ردّی
در زیر ِ پاهای ِ سراوان نیست
|
|
|
|
|
آسمان ابری و غزل آلود
چشم ها بی قرار و سرگردان
می برد با خودش مرا بی شک
حس زیبای صبح کوهستان
|
|
|
|
|
لطفا نرو...
لطفا نرو...
زنده نمیمانی!
|
|
|
|
|
در عصر ما تفکر انسان نشانه رفت
|
|
|
|
|
دلنوشتۀ من..؟
آی آدما ؛ این روزگار؟
پاییزه بی عطربهار
اگربهش خوبکنید
زردی میاد قطارقطار
|
|
|
|
|
چروک دست های تو نشان از بندگی دارد
|
|
|
|
|
به رسم ادب هرشب اینجا برایت
|
|
|
|
|
زوزه می کشم در خود
من سپید دندانم
|
|
|
|
|
یک جوانک از میان دِه خرامان میگذشت
خطبه ی ملا ز مسجد تا به بیرون میرسید
|
|
|
|
|
ناگه از بین این همه آبی
پَری قصّه گو رَهید و جَهید
|
|
|
|
|
من از خاندان وفاداری ام..
|
|
|
|
|
آهای عشق قدیمی یارِ امروزی
|
|
|
|
|
🌷بیست و پنجم ز ماه آبان شد🌷
🌷روز ایثار اصفهانی ها🌷
|
|
|
|
|
اینجا که من هستم دقیقا ساعت صفر
|
|
|
|
|
این چلچراغ بر سر گورِ که روشن است
این شهر نیست، مظهر ویرانی من است
یا سفرهٰ ضیافت دزدانِ با چراغ
|
|
|
|
|
تنها جوابِ ما دو تا، یک جمعِ سادهست ...
|
|
|
|
|
کل بُزی هرگز نزاید، خشکسالی دوقلو
|
|
|
|
|
ای فروغت مطلع تابندگی
آسمان عشق را زیبندگی
ریزش عطر بهاران امید
|
|
|
|
|
درهبوط رنگ رنگ برگها
کوچه های شهرخیلی باصفاست!
|
|
|
|
|
گم شدم در میان گمراهی
گم شدن شکل دیگر مرگ است
حال و روزم شبیه پاییزیست
که در آن مرگ، جبر هر برگ
|
|
|
|
|
لیلا که شاعر نیست ای ابله ..
|
|
|
|
|
باز عزم سفری دیگر و باری دیگر
سینه سنگین شد از این بار که بر می بندم
باز هم در چمدان رخت عزا می چی
|
|
|
|
|
زندگی جمع من و تنهاییست ...
|
|
|
|
|
دیدن ندارد آسمان وقتی نمی بینم
|
|
|
|
|
درد آهش تا ثریا رفته است!
|
|
|
|
|
معلوم نیست اصلا برایش گریه کردی
|
|
|
|
|
دیگر به جز یک مرگ شیرین کار وامانده ندارم
|
|
|
|
|
این حال بارانی چراازپوستین تابرشده
|
|
|
|
|
شیری که باز آغل گوساله میدرید
|
|
|
|
|
خبر از مرگِ شعرِ من داری؟
|
|
|
|
|
تو از جادوگران شهر چشمانت خبر داری ؟
که من در دام مژگان سیاهت می سپارم جان ؟
|
|
|
|
|
ایستگاه آخراست این انتظار....
|
|
|
|
|
چه استقبال تلخی کردی از مهمان خود پاییز
|
|
|
|
|
وقتی زمین فضاحتی از تست هوش بود
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
باز در پشت برج آزادی
قاصدک ها اسیر زنجیرند
یاس و نسرین و لاله های سپید
یک به یک
|
|
|
|
|
خیلی سالهِ نشدِه بیام به پابوس حَرم
گَمونم دیگه نمی خوای بِکشی دست رو سَرم
پُرِ از سیاهی و خجالتم
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
من وام دار صبر پاییزم
من بغض چشمان پر از دردم
از اشک هایم حزن می بارد
افسرده
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
بغض ها پی به پی دمادم شد
گونه ها خیس ِاشک و صد ماتم
طاقت چشم ها دگر سر رفت
بس ک
|
|
|
|
|
روبهی مظلوم نمایی کرده بود
پیش مرغان گریه زاری کرده بود
|
|
|
|
|
بریده ام نگاه از ، نگاه سرد و چشم تو
|
|
|
|
|
در این سیاهچاله که نامش....
|
|
|
|
|
هنوز مانده بفهمی چقدر دلگیرم
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
گفتی که اشعارت پر از دردند
جز درد در دنیا نمی بینم
از شاخه ی امید توخالی
هر روز
|
|
|
|
|
سایه افتاده بر سر دیوار
لرزش بی حساب و اندازه
زوزه ی باد و غرش طوفان
در دلم باز غصه ای تازه
|
|
|
|
|
برای تو می نویسم
آنچه که باید بدانی!
|
|
|
|
|
تكه اى از ابر سرخ كوچكى بر آسمان
ساحلى آرام بود و موج دریا و غروب
با نگاهى خيس از باران بى پرو
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
قلبم از صبح در تب و تاب است
اضطرابی عجیب در سینه
گرچه من صادقانه بخشیدم
دل شده
|
|
|
|
|
تیر آخر شعر خواهد بود شعری که مرا ...
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
دیگر توانی در وجودم نیست
حتی اگر تو باز برگردی
من خسته از طغیان فریادم
خسته ز ه
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
در دلم باز ریشه کردی تو
در میان دو صد غم و اندوه
تار و پودم ز غصه می لرزد
گوی
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
شعرهایم همیشه غمگینند
وصف جور و جفا و بیداد است
هم ردیفش پر از غم و درد است
هم
|
|
|
|
|
ای ساربان اُطراق نه ! پر شورِ زین جـــا رفتنم
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
باز باران نشسته بر ایوان
اشک از چشم ماه سرریز است
می نشیند به روی برگ انگار
غصه
|
|
|
|
|
میان تَرَک های هر خاطره
نشان تو را جست و جو میکنم
|
|
|
مجموع ۲۳۷۹ پست فعال در ۳۰ صفحه |