سه شنبه ۲۷ ارديبهشت
شعر موج نو
|
|
با خنده های تو
بی بهانه خندیدم
با گریه ی مستانه
عاشقانه رقصیدم
تا بودی کنارم
من لحظه ها رو بوسی
|
|
|
|
|
خنده ای بر لب من هست٫ولی گریانم...
|
|
|
|
|
برف میبارد
امشب از
آسمان
برف و سرما
امشب مهمانه خانه ی ماست
|
|
|
|
|
من از بوسه های سرد
در آغوشی بخواب رفته
وبظاهر گرم
که پاره می کند فکر وروحم را
گریزانم
|
|
|
|
|
دل داده ای
در این دیار
بگو
شیدای کیستی
|
|
|
|
|
خواستنی ها کم نیست
من و تو
به حداقل ها قانع بودیم
اما دریغ که از
قله ها باز ماندیم
رسیدن به
|
|
|
|
|
من گمشده ام درمیانِ واژه ها
|
|
|
|
|
اَبَر قهرمان من
بیا تا نظم نوین جهانی
به هم بخورد...
|
|
|
|
|
می توان
ساعت عمرِ
خود را جور دیگر کوک کرد
|
|
|
|
|
تمام دنیا هم بخواهند،باشی اخم،نمی شود
تمام قامتم هم بشود سپر، پایم خم،نمی شود
جان گران بخشیدی و هز
|
|
|
|
|
در بند توام
شمع شب تار
منی
در قفس من
|
|
|
|
|
بیا با من
به باغ ودشت
بساط عیش وشادی را
کنیم بر پا
|
|
|
|
|
داره میباره
بارون
نم نم میشنه
رو صورتم
دارم راه
میرم توی کوچه های
خلوت
|
|
|
|
|
تجسم و کلام، شوخی تو با ماست...
چشم تو در چشم، فی کمشکاة، خنده ات برپاست...
ظلمات زمان بود،ان امان
|
|
|
|
|
هر از گاهی عقایدت را جارو بزن
هر از گاهی روانت را نیز جارو بزن
|
|
|
|
|
غم روزگاران
نگیرم بدل
دگر در حریمی که شادم هنوز
|
|
|
|
|
خاطرات یه روز
توی چمن زار
که داره هر روز برام
تکرار میشه
یه خاطره از اون روزهای
دوری
که این ر
|
|
|
|
|
چرا ؟
این گونه ساکت و آرامی
چرا. ؟
با ما نمی مانی
چرا ؟
|
|
|
|
|
از ترس جدایی از
منِ خود
بر خیز وبشناس
درون خود را
|
|
|
|
|
خیال میکردم که دنیا
پر از عشق و مهربانیست
ولی هر قدر که میگذره
میبینم
جهان آبستنِ حادثه های تلخِ
|
|
|
|
|
افتاب نهان شد
وماه
سر زده از گوشه دیگر
|
|
|
|
|
پاییز
مهرش به دلم افتاد
آبانش را به جانم خریدم
|
|
|
|
|
به ستون فقراتم
وروشنایی ونور چشمانم
ودم وباز دم نفسهایم
وتو وتنهاییم بیاندیشم !
|
|
|
|
|
بروی گل وسبزه ها آنچنان
زند سایه بان تاک
با دلبری
گل سرخ با آن همه راز ورمز
|
|
|
|
|
پوسیده ترین مغز ها را ...
لابهلای جماعتی دیدم
که خدا را هر بهار در جشن شکوفه ها دیدند و
دست زدن
|
|
|
|
|
تن و روح ورانِ من
بجان خسته ام جانی
همه هستی وهست من
|
|
|
|
|
پاییز
فصل عاشقانه ها
پاییز
فصل هزار رنگ
پاییز
صدای نم نم باران
|
|
|
|
|
گیج وماتیم در این همه هیبت
محو در بیکرانِ این همه قدرت
شب مهتاب واین همه قشنگی را
|
|
|
|
|
در این سکوت
در این غم
در این گریه
در این حسرت
غزل بگو
هر چی دلت میخواد بگو
|
|
|
|
|
تاب میآورم
اما
باد برده را دیگر
نمیآورد باد
|
|
|
|
|
ما مثله دوتا فاخته ایم
یه عشقِ حقی
نه شعار
مثله پرواز عاشقانه ی
پروانه ها
|
|
|
|
|
قلب تو
یه جای دیگه است
آغوشت توی آغوش من
من از تو چشمات میخونم
حرف های
اون دلت رو
|
|
|
|
|
باران میبارید
نور شدم
از چشمهایم آتش می ریخت
و قلبم در حسرت و افسوس می سوخت
در ظلمات قلبت
|
|
|
|
|
اینجا پریشان مردمش
خورشید می فروشند
بی هیچ...
|
|
|
|
|
بگذار در غم تنهای های خودم بمیرم
بگذار در این خانه ی تاریک
در حسرت فردا بمیرم
آخرین سکوت بر لب
م
|
|
|
|
|
بیا بنگر تو اینجا را
که گل در بوستان
بلبلان شاد وغزل خوان
در کنار گل چنان شور
وغوغایی کرده ا
|
|
|
|
|
خیال انگیز وپُر راز و
نیازی
به جام زهر غم
شهد وشرابی
|
|
|
|
|
از همون روزی
که با تو
از غم دنیا گفتم
گفت و گوی ساده بود
اما
|
|
|
|
|
تو گمشده ای در کهکشان را ه شیری
و
|
|
|
|
|
دارم تمام میشوم
همچون شمعی بر مزاری بی میت
لای گرد و خاک های پاییزی
خود را بر مسیر نامفهوم میرانم
|
|
|
|
|
شبی در خواب دیدم
مردان زن شده اند
و زنان مرد
|
|
|
|
|
چقدر دوری تو از من
از غم دوریت
این شب ها
تنها
زره زره میمیرم
|
|
|
|
|
آمدنت خوابیست شیرین
تو در کنار منی
و از این منِ افسرده خبری نیست
قدم زنان به کافه دلبر میرویم
ب
|
|
|
|
|
این منم ...
با هزار او...
|
|
|
|
|
سکوت می کنم
مبادا...
بی کسی بشنود
|
|
|
|
|
راست یا دروغ
اینجا شب نمی شود
|
|
|
|
|
من آخرِ کار را نمیدانستم
لحظه ای را به تماشای تو بودم
که کودکی در من دستم را رها کرد
او به یکسو و
|
|
|
|
|
آن پرنده در فقس
در فراق جفت خود
از غم دل
غم زده در خواب شد
|
|
|
|
|
از پیشم رفت
دگر نماند
تاب و تبی در من
در جای دگر سکنا گزید
اما داغش ماند در دلم
|
|
|
|
|
من کیستم
خسته
در این روزهای گس
در این تاریکی مطلق
با این زخم های بی پایان
که مرهمی برایش نیست
|
|
|
|
|
دیدنت زیبا بود
مثل دوران کودکی
|
|
|
|
|
با گریه کبوتر ها
با سر سختی این سنگ ها
با ابرها بی باران
با شب های بی پایان
با این روزگار غریب
|
|
|
|
|
زندگی یعنی همین فرصت پروانه شدن
کاش در پیله تنهایی خود میماندیم
زندگی لحظه پر پر شدن هر ورق خاطره
|
|
|
|
|
آری، مسیرِ نسیم را باید جُست
در این زندگی سیاه
به کودکی هایم حسادت میکنم
کاش از دفترِ مدرسه
یک
|
|
|
|
|
پیش از این که امیدم نامید شود
درها به رویم بسته شود
شب ظلمت فرا رسد
می خواهم آخرین تکاپوهایم را
|
|
|
|
|
ما شبیهِ بره های ساده و سر براهی هستیم
|
|
|
|
|
در آسمان خفته ی این چشم پر ز اشک
تنها ستاره
عاشق بی کس
به خواب رفت
دیشب
میان تاب و تب عشق
|
|
|
|
|
چرخهای زندگی ام را یکی یکی بخشیدم
چشم که وا کردم
خودم را دیدم
با دو محور خالی
روی سنگهایی که هر
|
|
|
|
|
آب بابا
بابا آب
چقدر دیر گرفتیم
آب محترم است
محرم و لب تشنه
دوباره دم به دم است
یکی میانه
|
|
|
|
|
شب شد باز این خونه
بی تو چقدر تاریک و سردِ
تموم لحظه هام بی تو
پرِ بارونو دردِ
|
|
|
مجموع ۴۲۷ پست فعال در ۶ صفحه |