پنجشنبه ۱۸ خرداد
شعر موج نو
|
|
من دخترِ زشت پدری بی پولم!
|
|
|
|
|
من دخترِ زشت پدری بی پولم!
|
|
|
|
|
منِ از لنگه کفشِ کودکی ام تنهاتر
خوب به یاد دارم
|
|
|
|
|
تو اتفاق افتادی
و این، از حجم تنهاییام
پیدا بود...
|
|
|
|
|
و کاش تو هم پای من می آمدی
پای آن خیالات شور انگیز
تا منطق نیشخند نمی زد
اجتماع نقیضین محال
|
|
|
|
|
در گوشه زندان به تو فکر میکنم
|
|
|
|
|
اکنون پاییز است یا که بهار؟
|
|
|
|
|
روز به شب وصله شد * چشم به راه دوخته شد*سوزنی صدتا یه غاز فروخته شد
|
|
|
|
|
شب و هر لحظه تو را می خواهم
|
|
|
|
|
شهر من امروز بدبخت است....
|
|
|
|
|
آسمان یک نقاشی ست،موج نو،سپیده اسدی،مهربان
|
|
|
|
|
🤍دلتنگ نگاه تو بُدَم
ثانیه ها بگذشتند ...
|
|
|
|
|
بهار صداقت.کوچه یاد.موج نو.آزاد.دفتراسیر.سپیده اسدی.مهربان
|
|
|
|
|
اگر که تو باشی.باعشق همه چیز ممکن است.شعرنو.عاشقانه.سپیده اسدی.مهربان
|
|
|
|
|
فاصله باصاعقه.شعر.نو.دفتراسیر.عاشقانه.سپیده اسدی.مهربان
|
|
|
|
|
شب یلدا در سرزمین عجایب زمستانی
|
|
|
|
|
اندوه را به بلندترین شاخه فرستادم
تا آخرین گردو را بیاورد
|
|
|
|
|
برای پر کردن یک اقیانوس خاکستری بدون موج
|
|
|
|
|
از بوسه اي مي گويند كه ...
|
|
|
|
|
نامم را بخوان یار دور قشنگم
|
|
|
|
|
شده با عشق تو عاشق بشوی؟
شده با عشق تو مستش بشوی؟
محو دیداره دو عاشق بشوی؟
|
|
|
|
|
با خنده های تو
بی بهانه خندیدم
با گریه ی مستانه
عاشقانه رقصیدم
تا بودی کنارم
من لحظه ها رو بوسی
|
|
|
|
|
برف میبارد
امشب از
آسمان
برف و سرما
امشب مهمانه خانه ی ماست
|
|
|
|
|
من از بوسه های سرد
در آغوشی بخواب رفته
وبظاهر گرم
که پاره می کند فکر وروحم را
گریزانم
|
|
|
|
|
دل داده ای
در این دیار
بگو
شیدای کیستی
|
|
|
|
|
خواستنی ها کم نیست
من و تو
به حداقل ها قانع بودیم
اما دریغ که از
قله ها باز ماندیم
رسیدن به
|
|
|
|
|
من گمشده ام درمیانِ واژه ها
|
|
|
|
|
ای اَبَر قهرمان من
بیا تا نظم نوین جهانی
بههم بخورد...
|
|
|
|
|
می توان
ساعت عمرِ
خود را جور دیگر کوک کرد
|
|
|
|
|
تمام دنیا هم بخواهند،باشی اخم،نمی شود
تمام قامتم هم بشود سپر، پایم خم،نمی شود
جان گران بخشیدی و هز
|
|
|
|
|
در بند توام
شمع شب تار
منی
در قفس من
|
|
|
|
|
بیا با من
به باغ ودشت
بساط عیش وشادی را
کنیم بر پا
|
|
|
|
|
داره میباره
بارون
نم نم میشنه
رو صورتم
دارم راه
میرم توی کوچه های
خلوت
|
|
|
|
|
تجسم و کلام، شوخی تو با ماست...
چشم تو در چشم، فی کمشکاة، خنده ات برپاست...
ظلمات زمان بود،ان امان
|
|
|
|
|
هر از گاهی عقایدت را جارو بزن
هر از گاهی روانت را نیز جارو بزن
|
|
|
|
|
غم روزگاران
نگیرم بدل
دگر در حریمی که شادم هنوز
|
|
|
|
|
خاطرات یه روز
توی چمن زار
که داره هر روز برام
تکرار میشه
یه خاطره از اون روزهای
دوری
که این ر
|
|
|
|
|
چرا ؟
این گونه ساکت و آرامی
چرا. ؟
با ما نمی مانی
چرا ؟
|
|
|
|
|
از ترس جدایی از
منِ خود
بر خیز وبشناس
درون خود را
|
|
|
|
|
خیال میکردم که دنیا
پر از عشق و مهربانیست
ولی هر قدر که میگذره
میبینم
جهان آبستنِ حادثه های تلخِ
|
|
|
|
|
افتاب نهان شد
وماه
سر زده از گوشه دیگر
|
|
|
|
|
پاییز
مهرش به دلم افتاد
آبانش را به جانم خریدم
|
|
|
|
|
به ستون فقراتم
وروشنایی ونور چشمانم
ودم وباز دم نفسهایم
وتو وتنهاییم بیاندیشم !
|
|
|
|
|
بروی گل وسبزه ها آنچنان
زند سایه بان تاک
با دلبری
گل سرخ با آن همه راز ورمز
|
|
|
|
|
پوسیده ترین مغز ها را ...
لابهلای جماعتی دیدم
که خدا را هر بهار در جشن شکوفه ها دیدند و
دست زدن
|
|
|
|
|
تن و روح ورانِ من
بجان خسته ام جانی
همه هستی وهست من
|
|
|
|
|
پاییز
فصل عاشقانه ها
پاییز
فصل هزار رنگ
پاییز
صدای نم نم باران
|
|
|
|
|
گیج وماتیم در این همه هیبت
محو در بیکرانِ این همه قدرت
شب مهتاب واین همه قشنگی را
|
|
|
|
|
در این سکوت
در این غم
در این گریه
در این حسرت
غزل بگو
هر چی دلت میخواد بگو
|
|
|
|
|
تاب میآورم
اما
باد برده را دیگر
نمیآورد باد
|
|
|
|
|
ما مثله دوتا فاخته ایم
یه عشقِ حقی
نه شعار
مثله پرواز عاشقانه ی
پروانه ها
|
|
|
مجموع ۴۵۷ پست فعال در ۶ صفحه |