شنبه ۶ مرداد
شعر چرخه زندگی
|
|
هرکه آمدپله ای ساخت براین دیوارحاشای بلند
|
|
|
|
|
خوشا گفتن خوشی آرد
ز قلبت گر خوشی بارد
|
|
|
|
|
دستِ عالم کوته از بی مهری و هر چه جفا است
|
|
|
|
|
بی نقاب چون کودکان بازی کنی
مسلم گشت جان بخش جهان راضی کنی
|
|
|
|
|
حیاط خلوت ذهنم
حس خوب را میطلبد
وتمرکز برزیبایی را
عاشق خودم هستم
عاشق تر از پیش
در نهان خانه ی
|
|
|
|
|
چیست خوشبختی؟
پرسشی که آدمی در جست و جوی پاسخش.
غرق در حیرانی و سختیست.
|
|
|
|
|
نمی دانم که نادانم و یا عاقل تر از آنم ؟
|
|
|
|
|
یکی را ریگ دادی در بیابان
یکی را زیر کردی در خیابان
یکی را زلزله کشت و یکی رعد
یکی را دوش دادی
|
|
|
|
|
آمد ضوابط را کمی بهبود بخشد!؟
|
|
|
|
|
کودکان کار
چشمانش کوهی از اندوه
را بغل کرده
سلطان بغض بر گلویش
حکمرانی می کند
آهنگ صدایش
|
|
|
|
|
احساس می کنم که من اینجا زیادی ام
|
|
|
|
|
در انتظار فرج
خسته از
چرخه های تکراری
دنبال معکوس
کشیدنم
|
|
|
|
|
ببار
ای ابر
زمین از خشکسالی سیراب است
و ما از بهار
سالهاست بیخبریم
مهربانی، معرفت و عشق
ا
|
|
|
|
|
با اجازهٔ خودت...
یک مهره جلو میفرستم
|
|
|
|
|
بعد باران همه جا نم دارد
مثل چشم تو که شبنم دارد
|
|
|
|
|
تهوع شدید...
در یک لحظه ایِ بالا آوردن!
|
|
|
|
|
دوبیتی مرده شوی
قدرت الله حاجی پور خوشابی
الا ای مرده شوی آرامتر شوی
مدارا کن به جسمم چ
|
|
|
|
|
دنیا چرخ و فلکیست گردان، بالا و پایین دارد فراوان.
گاهی اوج میگیری، شاد و سرخوش، گویی دنیا در
|
|
|
|
|
صبح آمد و چای با صفا می چسبد
|
|
|
|
|
خروجی زدم هرگاه که با
جاده حرفی نداشتم.
نقشهای کشیدم که کامل نیست،
شاید همین است که
سبکبال م
|
|
|
|
|
به تکرار در این چرخه ی تکرار گرفتار شدم
|
|
|
|
|
سبب همنشینی ما...
زنیست بسیار زیبا!
|
|
|
|
|
قصیده ای از قدرت الله حاجی پور
نام : چه شد
چــه شــد آخــــر گــــره را باز کردی
چو کبکان
|
|
|
|
|
چه فرقی میکند در گور باشم
و یا همواره لال و کور باشم
زمانیکه خدا هم رفتنی شد
چرا من بنده ی دستور
|
|
|
|
|
ای شاخه خشکیده تنهای بهار که به نامی بدی نام برایت گذرند
|
|
|
|
|
گرهی کور پر از دغدغه فرداییم
|
|
|
|
|
همیشه غرق در لبخند بودم /
برای مادرم دلبند بودم...
|
|
|
|
|
بسی درحیرتم از تاس اقبال
بسی محزون یکی خوشنخت وخوشحال
|
|
|
|
|
نگاه میکنم به تو، تو هم نگاه میکنی
و با نگاهِ سرد خود، مرا تباه میکنی
|
|
|
|
|
آمدی اول قصه ولی آغاز نبود
|
|
|
|
|
مرا افسردگی بی تاب و سرگردان خواهد کرد
مرا این زندگی، تنها و بی پایان خواهد کرد
|
|
|
|
|
چگونه پانهادیم براین دایره غفلت
که ورای هرتقاضایی عزابود
|
|
|
|
|
صداقت پلاکش هم اینجا گمه!
|
|
|
|
|
بیا تا مهربان باشیم
چو خورشید جهان باشیم
چنان مه شمع شب هنگام
چنان آب روان باشیم
بیا تا مهربان
|
|
|
|
|
چهار دهه دهان کژی های
بدسگالان به نیکخواهی مردم
|
|
|
|
|
از ماندن تا نماندن
مجید_محمدی(تنها)
|
|
|
|
|
«شعلهی آرزو»
من در این باغ پر هیاهو،
میان هلهلهی سار و پرستو،
روحم میکند پرواز،
تا بلندای ش
|
|
|
|
|
به راستی چیزی به نام عشق، هست؟!
|
|
|
|
|
در جهان رنگ عشق می پاشیم
خود "ملامت کشیم و خوش باشیم"
|
|
|
|
|
پا به روی خط قرمز می گذاشت
|
|
|
|
|
نفهمید هیچکی حرفامو
سکوتم رو ولوم دادم
|
|
|
|
|
جهان خانه ی من است
فضیلت برادرم
چشم مرکبم هر شب شخم می زند
ایمانم را در زمین بایر مغزم..
|
|
|
|
|
به پای منزلت یار اگر رسی شیری
وگرنه تا بود عمرت هميشه دلگیری
|
|
|
|
|
ناقوس مرگ به صدا در آمد..
|
|
|
|
|
ما هیچ بودیم و هیچ تر از هیچ ندیدیم
در این دنیا ز هیچی هیچ، هیچ تر نشنیدیم
|
|
|
|
|
اینکه وسط میلیون ها انسان..
|
|
|
|
|
دست بردار از سرم مادر !!!
|
|
|
|
|
تک درختی در اقیانوس جهنم به دنبال رشد است
غافل از اینکه ریشه در آتش دارد
|
|
|
|
|
تلخ و شیرین، میرسد آخر وداع پنجره
|
|
|
|
|
نمیفهمم من این آیات عظما را خداوندا
چرا یک آیه هم اندازهی ما در نمیآید
کسی که همدل ما، آشنا با
|
|
|
|
|
اگر دست کسی را نمی توانی بگیری
لااقل پای خودت را بگیر...
|
|
|
|
|
این روزها
اگر چه بند آمده
زبان شعرهایم
اما ،،،،،،
خروار
خروار
فریاد نقش بسته
بر حنجره ی
|
|
|
|
|
بیدارمی شوم
برساز بلبی
نشسته بر شاخه ی گلی
گوش می دهم
پروانه ای به پنجره ی بسته
شاخک می زند
|
|
|
مجموع ۵۹۴۲ پست فعال در ۷۵ صفحه |