سه شنبه ۴ دی
اشعار دفتر شعرِ دیوان رایین شاعر محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)
|
|
........پیرمردی را میبینم که در سپیدهدم سرد زمستانی، با قامتی خمیده و دستانی لرزان، کارتنهای باطل
|
|
|
|
|
«دیر کردی نیمهی عاشق ترم را باد برد »
که مرا تا اندیشهی دیوانهی غم باد برد
در جواب ، او غزلها
|
|
|
|
|
در کنار ساحلی سنگی
نشستم بر کنار ساحل خاموش
که نسیم رهگذر با وحشتم میخواند
به روی من تبسم کرد
|
|
|
|
|
چه باد است این که میآرد صبا در گوش من امشب ؟
ز آه سینه من شد جهان تاریک و میترسم
رسد دودی به
|
|
|
|
|
به تو میاندیشم
و به آن ناوک مژگان که به قلبم بنشست
شب بی خوابی من حاصل احساس تو بود
.....
|
|
|
|
|
خون من ریخت و از دیده به دامان آویخت
که از آنجا تا به گلستان آویخت
چه کند در دل من چشم تو با آن
|
|
|
|
|
گاهی اشک میریزم
که بتوانم که کمی در
ظلماتم یک کمی آرام گیرم
من همانم که اگر یک شبی
در خلوت خو
|
|
|
|
|
بگو آن را که من دارم خبردار
که چون من هستمت جانان دلدار
|
|
|
|
|
چه زیباست که بینی
یار خود را در گلستانی
|
|
|
|
|
از ساز غرور من و ما غافل مباش
آیینه در دست تمثال است و من خوابیده ام
|
|
|
|
|
من چه غمگینم در این شبهای تار
من چه غمها دارم از این روزگار
|
|
|
|
|
دل از ما میبری دیگر چه خواهی
ولی ترسم که از ما دل نخواهی
|
|
|
|
|
شب گفتنیها دارم
در دلم چون و چراها دارم
از گل و لاله و گل زار جهان
هیچ دارم ، چه به جز ناله
|
|
|
|
|
در دلم داغ تو دارم
در تنم درد تو هست
در سرم عشق تو ، ای جان چه خوشست
در دل شب ، با غم به تو میپیو
|
|
|
|
|
زان پیش که جان شود فدایت
باشد که شود دلم گدایت
وین گفت که من ز جان گذشتم
از محنت آن جهان
|
|
|
|
|
در غم عشق تو با آنکه بسی دلشادم
همه شب با دل غمناک به جان میآیم
تا دلم بود ، برفت از نظرم صورت
|
|
|