دوشنبه ۸ خرداد
شعر ترکیبی
|
|
به دَرک که بعدِ من چه می شود
|
|
|
|
|
ای مادرم وقتی که من تنها میشم
وقتی که تو این دنیا رو نیستی پیشم
تو بمون تو بمون تو بمون بالا سرم
|
|
|
|
|
صِدای تُنبَکِ مَرگ از دَستانِ خَشم می آیید
رقاصِ مَستِ شَب با طَنابِ بَزم می آیید…
|
|
|
|
|
می خواهم دست های پینه بسته ی ماهیگیر، پر از رزق باشد
|
|
|
|
|
بنده منم خالق توای
رعیت منم شاه توای
خسته منم نالان منم
نور تویی تابان توای
|
|
|
|
|
تن گرفتار نان و آب
روح من اما مشتاق خواب
|
|
|
|
|
جام زرّینِ جوانی را چه کم نوشیدی ...
|
|
|
|
|
وقتی تب و تاب دلم از ریشه میجوشد...
|
|
|
|
|
گرچه دیدن شاید از منظرِ ما ..
|
|
|
|
|
در این جهان تشنگی،
باران که نه
اقیانوس باید شد!
....
|
|
|
|
|
تو چه میدانی ؟
از غُصههای عروسکی که
|
|
|
|
|
خنده هر گاه سرزده آمد نفس را چاق کن
بی مهابا در ره اش افسار خود را باز کن
|
|
|
|
|
خون میچکد از خندهی گلها!/
خون میچکد از بال پروانه!/
.......
|
|
|
|
|
آخر شبی سر میرسد دلتنگیِ شب ها و آه
رگبار بـوسه میـزنم روی تنـت در نور ماه
|
|
|
|
|
آنکه از دیوار مردم رفت بالا...
|
|
|
|
|
اکنون منم بیمار تو...تنها تویی درمان این دردهای من♡
|
|
|
|
|
خسته ام مثل غروب جمعه
که به خورشید نگاهت نرسید
|
|
|
|
|
کودکی بود و در خرد سالی
رنج میکشید جای نقاشی
سالها گذشت با خود گفت
تمام می شود اگر صبور باشی
|
|
|
|
|
خونه مادربزرگ دیگه شادی نداره
دیگه شور و خنده ای مثل قدیم نداره
|
|
|
|
|
و چه عاشق را تمنّانه نیاز است اُمید ...
|
|
|
|
|
من توانم برسانم که رسانم به خویش *** گر چه نرساندن هم نیست عیبی بیش
|
|
|
|
|
احساس من در واژه نیست در جمله یا یک نامه نیست
در قلب من موج می زند جز عشق علی امید به ادامه نیست
|
|
|
|
|
فکر بد را دور کن از خود ،نابودت کند
در زمین و آسمان حاکم ،محکومت کند
|
|
|
|
|
مستی عیان شد و چندان گریستم
ای جلوه گاه حسن عیان کن که کیستم
از خود بر
|
|
|
|
|
با فراموشی تو بیگانه ام
شمع یادت در دل من روشن است...
|
|
|
|
|
یک روز اگر دیدی سوارِ اسبِ چوبی
|
|
|
|
|
کمی یاد تو را باز تماشا بکنم ..
|
|
|
|
|
کجاست آرامش و عشق حقیقی؟
یه لبخند و یه پیمان صمیمی
|
|
|
|
|
به دور از غیبت و تهمت تو ای ایران من ...
|
|
|
|
|
من از عشقی که میخونند.
رنج هاشو فقط دیدم
دیدم خودمو توی دام.
دیوانگی هامو میبینم
ا
|
|
|
|
|
ورس ۱
/ ازت دورم اما هنوزم دلم /
/ برا بودنت غرق این خواهش
|
|
|
|
|
زین سو و آن سو پریدم و خاموش شدم
تکه چوبی نماند با او هم آغوش شوم
|
|
|
|
|
در آن سوی زمان رفتی و پنهان کرده ای خودرا
بدون ساحل و ماهی چه معنی میدهد دریا
|
|
|
|
|
بی تو ترانه هایم بی رنگ است / بی تو ساز هایم بی صداست
درها به رویم بسته اند / کوچه ها به انتها ر
|
|
|
|
|
خواهر خوب و نازم من با تو سرفرازم
خواهر مهربونم قدر تو من میدونم
با شوخی و با خنده شعرت رو من میخ
|
|
|
|
|
آنجا که دلت رَمیده شد ز این زمان
آنجا که نومید گشتی ز خلق این جهان
آنجا تو را طریقتی آیدت پیشِ روی
|
|
|
|
|
رازآ بهِ راز رَزارآ نمی خوری
|
|
|
|
|
آنکه بر چشمِ دلش عینک زد
لاجرم پیر نشد چشمانش ، بلکه عاشق شد
آنکه عاشق گشت همی می داند
که افسار
|
|
|
|
|
I come from a valley called blue ...
|
|
|
|
|
تو را فارس و کرد و لر و ترک،
بلوچ و عرب ترکمن های!
میستایم که برخاک ایران گزینید جای
|
|
|
|
|
بی گمان فلک سهیلی نیز به تو تشبیه شده...
|
|
|
|
|
درونم حرف ها بسیار و در قلبم پر از درد است
کسی که دوسش دارم سکوتی خانه ولگرد است
|
|
|
|
|
من به ازای هر بار ندیدنت مردم..!
|
|
|
|
|
یک ویروس ملحک با قلبی زشت و سیاه
امد و ریشه انداخت دور دنیا
پزشک و پرستار ها کمک میکردند برای شفای
|
|
|
|
|
اشک از صورت نمایان میشود
چهره با اشک سوزان میشود
اشک درد و اشک غم فرقی بود
اشک غم بهتر بود از
|
|
|
|
|
مردمان از چه به این گونه خرامان شده اید
راهی آتش و دوزخ چه شتابان شده اید
|
|
|
|
|
نه ملکی از سلیمان زیروبرشد
|
|
|
|
|
در پاندمی اندوه
امّید رفته از هوش...
|
|
|
|
|
عــاشــق شــدمــو پــے عــشــق مــیــگــردمــ
در بــیــابــان غــم ها پــے عــشــق مــیــگــشــتـ
|
|
|
|
|
عشقم از روی هوا بود؟ تو بگو
|
|
|
|
|
آینده ، گذشته ی فراموش شده ست
|
|
|
مجموع ۱۶۲ پست فعال در ۳ صفحه |