پنجشنبه ۲۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ شعرهای محمدحسین حیدری شاعر محمدحسین حیدری
|
|
ای عشق، نه مثل صبحِ شبنم هستی
نه مثل کبوتری که دیدم، هستی!
هر جور که فکر می کنم می بینم
از
|
|
|
|
|
هرچند، من از دود غمت، بی ریه هستم!
من عاشق این چالش و این حاشیه هستم
تا بار دگر آمدنت را بنویسم
|
|
|
|
|
ای که گفتی آسمان را دارم اما بال؛ نه
چون عقابی خسته هستم؛گرچه بی چنگال؛ نه!
ای که گفتی اصل ز
|
|
|
|
|
تقویمِ عمرم پُر شد از پاییز، بی تو
من خسته ام از هرکس و هر چیز، بی تو
|
|
|
|
|
بانو، اگرچه باورش سخت است،اما
روزی بهاری می شود پاییز این شعر
|
|
|
|
|
حکم دل تحت فشار چشم تو، گشنیز شد
آی خانم دکتر! این نسخه، چرا تجویز شد
بعد یک فصل التماس صادقانه
|
|
|
|
|
ای آنکه دادی وعده ی حالی،نگو نه!
یک بوسه،آنهم روی این قالی، نگو نه!
گفتی تو را اندازه ی خود دو
|
|
|
|
|
ای شب که گفتی می روم فردا می آید!
با من بگو کی فصلِ شادی ها می آید
تا کی سرِ این کوچه ؛ بنشینم
|
|
|
|
|
ای کاش مرا مثل پرنده، بنویسی
نه اینکه چنان مارِ خزنده، بنویسی
ای کاش مرا در صفِ این شعر نویسان
|
|
|
|
|
باز انتظار و شعر کوتاه نگاهت
یک بغض مانده در گلوگاه نگاهت
تا کی نباید کسب فیض عاشقی کرد
از روض
|
|
|
|
|
الا یا ایها الپاییزِ این شعر !
تویی بیتِ خیال انگیزِ این شعر
برایت شد دلم یک مولوی شور
بیا شم
|
|
|
|
|
من شاعرِ این ضریح و مَرقد شده ام
دلتنگِ کبوترانِ گنبد شده ام
تا دردِ من آرام شود با گریه
یکبار
|
|
|
|
|
یک نیستان گریه دارم در هوایِ هیچکس
نیست مثل گریه ی من ؛ گریه هایِ هیچکس
هر کسی آمد خودش را نذر
|
|
|
|
|
ای که کاخ عشوه را ثبت جهانی کرده ای
عالمی را با همین شیوه؛ روانی کرده ای
تا بیاید آن کسی که وعده
|
|
|
|
|
حال من، حال و روز خوبی نیست
آه اما سکوت باید کرد
مثل تنها درخت این خانه
دستها را قنوت باید کرد
|
|
|
|
|
امشب بگذارید دلم را بنویسم
از این غم در حال شکوفا؛ بنویسم !
باید بنویسم ولی ای سبزترین سبز
از
|
|
|
|
|
الا یا ایها الساقی ...کجایی؟
بگو کی پرده از رخ می گشایی ؟!
نگو یک جمعه و یک جمعه و یک...
فقط
ا
|
|
|
|
|
باز امشب و در حسرت پهلوی تو بودن
«مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بودن»
باز آه من و حسرت آن لحظه که گف
|
|
|
|
|
ای آنکه دلم از غم تو شد متلاشی
سخت است کنار دل تنگم، تو نباشی!
دارد شب دلتنگی من باز می آید
ای
|
|
|
|
|
اول صبح و دو چشم عسلی می چسبد
با تو یک جرعه؛ شراب ازلی می چسبد
ای که دارد دلم از آمدنت می ریزد
|
|
|
|
|
بروم وا کنم این پنجره را تا باران
درد من می شود آرام ، فقط با باران
تا که این شهر؛ پر از همهمه ی
|
|
|
|
|
بیا و قهوه ی فالِ دلم شو
چو سیب قرمزی مالِ دلم شو
بیا با هر حس و حالی که داری
رئیس ِ ثبت
|
|
|
|
|
ای عشق؛ نگو که کوره راهی باشد
عشق من و تو؛ قدر نگاهی باشد
ای عشق؛ تو را قسم به بیداری نور
مگ
|
|
|
|
|
چه تنبور و چه چنگی داری ای عشق !
چه اندوه قشنگی داری ای عشق !
شدم ویرانِ چشمانت که گفتم :
عجب
|
|
|
|
|
محرم
رباعی
ای آب، بگو زخم گلو، یعنی چه
لب تشنه شدن بر لب جو، یعنی چه
ای آب، تو را قسم به ا
|
|
|
|
|
ای که روشن تر از آیینه ی ماهی، برگرد
دلم افتاده دراین کنج سیاهی،برگرد
سر این کوچه به یادت بنشینم
|
|
|
|
|
آه "ای پلنگ آیین چشم آهو! " به زودی
پیج دلت را می کنم فالو ... به زودی!
آبی اناری هستی و من یک
|
|
|
|
|
بی تو، دلم را می کنم لبریز این شعر!
تا گل کند از بانگ شورانگیز این شعر
بگذار، شاعر هر چه می خواه
|
|
|
|
|
ای کاش،بیابم دل بارانی خود را
سامان دهم این بی سر و سامانی خود را
ای کاش؛ همانگونه که فرمود نگاه
|
|
|
|
|
به دو علت دل من از همه آشفته تر است
یکی اینکه ز غزلخوانی تو بی خبر است
دگری اینکه کسی مثل شما می
|
|
|
|
|
تا کی من و اندوه کودک های این شهر
دلگیرم از دست عروسک های این شهر
خود را به دریایی پر از کوسه سپ
|
|
|
|
|
ای آنکه دل دادی و گفتی دل ؛ دروغ است!
این یعنی: این لیلی و این محمل؛ دروغ است
بگذار صحرا همچنان
|
|
|
|
|
دلم گرفته و دارم به سر هوای دلت
ببین؛چگونه دلم می زند برای دلت
به غیر اینکه بریزم نمک؛ نمی دانم
|
|
|
|
|
تقویمِ عمرم پُر شد از پاییز،بی تو
من خسته ام از هرکس و هر چیز،بی تو
|
|
|
|
|
خانم؛ سلام؛ آیا به من پا می دهی تو
آیا مرا در سینه ات جا می دهی تو
|
|
|
|
|
ای قاصدک من ! خبر از یار نیامد
بی واهمه؛ غم آمد و غمخوار نیامد
|
|
|
|
|
باز در چشم تو توفان شده از تنهایی
گویی این چشمه، خروشان شده از تنهایی
دستهایی که پُر از طر
|
|
|
|
|
ای بوسه ات آرامشِ شیرینِ لبانم !
کی می شود این حادثه را با تو بخوانم
|
|
|
|
|
شهر من ٬ ایوان ِ سرسبزم ! سلام
ای که با تو می زند نبضم ٬ سلام
|
|
|
|
|
برگرد که سیبِ دلِ من لک زده، بی تو
یخچالِ غزلهام، چه برفک زده، بی تو!
|
|
|
|
|
به نگاهی که مرا عاشق خود کرده؛ قسم
باید امشب به غزلهای نگاهت برسم
|
|
|
|
|
با من بگو ای آینه، تصویرِ که هستی
ای سبزترین سرو جوان، پیرِ که هستی
با من بگو ای قصه ی شیرینِ قد
|
|
|