سه شنبه ۲۹ اسفند
شعر عشق و خواستن
|
|
پیِ بیراهه به راه افتادم...
|
|
|
|
|
مرا بردی به سوی باد و توفان
به دشتِ لحظههای تلخِ بحران
شدم زخمی به تیغِ نامرادی
...
|
|
|
|
|
بی عشق اگر شدی...تماما لافی!
|
|
|
|
|
هر چه سپید می کشم
از دست غزل های توست
|
|
|
|
|
ببار باران ، ببار بر بام این خانه
بزن با نغمه و چنگت
بزن با شور زیبایت
دل بی تاب من دریا می خواهد
|
|
|
|
|
شعار دانه ی جوان
زمین کنار من بمان
|
|
|
|
|
جانش جان من است صاحب قلب من است
او بغض کند آسمان گریه میکند......
|
|
|
|
|
نکند سرد شود آغوش گرمت برود
نکند عصر رسد ظهر نگاهت برود
|
|
|
|
|
چه زیبا می شود وقتی، جهان را خوب معنا کرد
به قطره بودن دلخوش بود، زمین را محو دریا کرد
|
|
|
|
|
تشبیهی بین برق چشم های معشوق و شمشیر نادر شاه افشار شده است.
|
|
|
|
|
من کام دهم دوباره او کام دهد دوباره
|
|
|
|
|
غبار بر دل نشسته یاریم کن
شده این دل شکسته یاریم کن
به دستان هنر بین پینه بسته
گره وا کن ز هر سو
|
|
|
|
|
از برای خویشتن اندیشه کن
فکر کار و کرده و هم پیشه کن
شرم باد از کرده نامردمان
از هوا برکن کر
|
|
|
|
|
در کوچه ی ما منزل اگر کردی و رفتی
با خود نبر از کوچه ی ما صلحوصفا را
|
|
|
|
|
در کوهستان دور افتاده ای...
|
|
|
|
|
دردم بسیارست ویکی یارندارم
در خانه دل محرم اسرار ندارم
|
|
|
|
|
ایدلکمیصبوریکنرهجدامگردان
اَفسارمنرهاکن یاره دوتا مگردان
|
|
|
|
|
ما صبر ایوبیم اگر این هجر را وصلت بود
ایوب نیز از صبر ما خجلت زده روزی شود
|
|
|
|
|
عاشقی را عشق بازی بایدت
بی کسان را دست سازی بایدت
تا شوی محبوب آن دلبر کنون
چون پرنده دل
|
|
|
|
|
عشق یعنی ،،انتظار حسرت دیدار یار
عشق یعنی ،،نام مهدی (عج)کرده دل را بیقرار
|
|
|
|
|
از کهنسالی سخن خوش گفتهاند...
|
|
|
|
|
دوست دارم که اگر من به وصالت نرسم 😔تا ابد در غم هجر تو سیه پوش شوم
|
|
|
|
|
تصور هامی سازم
و شعرها می گویم!
|
|
|
|
|
گاهی اوقات آنقدر دلم میگیرد
که از دنیا و آدماش متنفر میشوم
|
|
|
|
|
«*«دراسمان شب ما دو ستاره»*»
|
|
|
|
|
از دست دل و دیده فغان آیدباز
از درد ٫دل و دیده به جان آید باز
ای نور بتاب
|
|
|
|
|
تن شک شعله دادم تا که باور شد نهال سبز اندیشه برابر شد
زغال پرسش فرجام این انجام سبکتر شد معلق شد ش
|
|
|
|
|
واژه ها در ذهن به رژه می روند
به اشک پناه آوردم
شوق پرواز دارم
اما بالی برای پرواز نیست
گیسوان
|
|
|
|
|
چون که باشد مرغکی اندر قفس
باز نتواند بر او آزار رس
گر چه آزادی گران آید به کس
لیک
|
|
|
|
|
ای خدا رحمی که کم آوردهام
ابر باران بر جگر آوردهام
ده تو علمی بی نیازم کن خدا
|
|
|
|
|
آهن پرست هنوز عاشق من است
|
|
|
|
|
عسل می خواهم چیزی را به توبگویم
من نه تاجیکم، نه پشتون
من نه هزاره، نه زی ترکم
من نه ازبک، نه ب
|
|
|
|
|
میلاد من آن روزیست که ،
تو شدی سکاندارِ این جان
|
|
|
|
|
پرچم عشق
پرچم عشق صیاد بالا
حسابی گیر کرده در تورش
خداوندا تو کاری کن
دراین اوضاع
عاش
|
|
|
|
|
... ور نه کس چینی بشکسته خریدار نشد
|
|
|
|
|
گویند:تن خسته را چای ده
جان خسته را آغوش
اولی: تلخ
محتاج قند
دومی:شیرین
خودِ خودِ قند
بداهه
|
|
|
|
|
با سخت خواستن من، با سستی تو
با عهد و پیمان من، با بد عهدی تو
|
|
|
|
|
شرافت تنها مهره عشق بود كه هرز گشت!
|
|
|
|
|
و در آن شب که بِرَفت از نزدم، جانم برد..
|
|
|
|
|
امشب را می خواهم جوری ببافم
که موهایت را /چون آهی /
|
|
|
|
|
تا از تو گرفته آسمان رنگش را
|
|
|
|
|
🎶 من موزیـــــک ِ بی کلامَـــــم
حرف نزدن های ِ من حتی ارزش ِ شنیــــدن دارد
گـــــــوش کن ..
|
|
|
|
|
تو اِی پَریِ آب ها؛
دلم دریاب.
|
|
|
|
|
از در رحمت گشود درب به رویم هزار!
|
|
|
|
|
شاد باش اما به این عاشق بیگانه نخند
|
|
|
|
|
در حیات ِ پیشین
شایـــد با تو همسایه بودم
شایـــد از پشت پنجره
تورا دیده بو
|
|
|
|
|
تو بی نهایتی تو اوج رویا
که عمق بیداری به تو رسیده
تو عالمِ بودنِ با تو موندن
خدا واسم خنده هات
|
|
|
|
|
گفته بودی جان ِ جانانم شوی اما نشد
|
|
|
|
|
اعتمادچتی
باران چه با صفا بود در آن شب طلایی
در گوشه ای قفس بود با مرغکی حنایی
|
|
|
|
|
کی میایی
تا به یک فنجان شعر
مهمان کنم تورا؟؟
درهمهمه ی این روزگار
تورا درمیان اشک ها و لبخندها
|
|
|
|
|
و بلند فریاد می زنی دوست داشتنت را...
|
|
|
|
|
به ابر سپرده ام
وقتی یادم به خاطرت آمد
بر پنجره ی خانه ات ، ببارد
|
|
|
|
|
وقت است که تو آیی و گیسو بگشایم
مویم پریشان شود بر روی زیبای نگارم
|
|
|
|
|
خدایا تویی چتر نجات..
برای لحظاتی که
بغض دارد ونفس کشیدن سخت،برای تمام روزهای تلخ تر از زَهرش
ب
|
|
|
|
|
یک عاشقانه آرام می گوید:
قلب مهمانخانه نیست که...؛
|
|
|
|
|
لذت عشق
ماورای همه لذات بود لذت عشق
سرخوش آنکس که همه عمر برد لذت عشق
هرکه غا
|
|
|
|
|
خسته و دلشکسته
نا امید از دنیا دلشکسته
|
|
|
|
|
شکوفه های عنابی چه بی چشمداشت در باغند
پراکنده گل و عطری ، صبا را غرقه دریابند
|
|
|
|
|
دلشوره دارم این روزا
میترسم از یادت برم
می ترسم از پا در بیام
من ازتو دل نمی کنم
|
|
|
|
|
از جنون و عاشقی ترسیده ام
|
|
|
|
|
این روزها
پا می کوبم به فرش دلم
چیزی رابه زبان نمی آورم
بی خبری ذوب کننده س
تورا سپردم به خدا
|
|
|
|
|
لبخند را بیاور
جان ِ دل
چای لاهیجان را دم کردم
مثل آن روزها
که به من میگفتی
چایی دم کن پر از ح
|
|
|
|
|
یک دلِ شادِ شاد می خواهم
زندگی بر مراد می خواهم
|
|
|
|
|
صدام کن که برگردم از قلبِ قهر
|
|
|
|
|
زنی آمد کنار حوض حیاط مقابلم ایستاد ، نام من زیباست ، من زن بابای شمام
|
|
|
مجموع ۱۱۶۷ پست فعال در ۱۵ صفحه |