يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ معمولی شاعر حامد بیدار کهنمویی
|
|
آمدی طوفانی ام کردی و رفتی دست خوش
این دل کاشانه را ویرانه کردی دست خوش
|
|
|
|
|
همچو برج زهر مار آمد سلامی کرد و رفت
با نگاهی سرد یک بی اعتنایی کرد و رفت
زیر چشمی باز می پایی
|
|
|
|
|
قدحی می بده ساقی که من اینجا هستم
من از امروز ز هر عهد مبرا هستم
تو مزن انگ ، که من عیب خودم را
|
|
|
|
|
هشتم مارس شد ؟ بیا به میان
جیغ و داد و هوار برپا کن
|
|
|
|
|
بر من نشین تا دست من
آویز بر پیراهنت
یا قفل لب وا میکنی
یا مهر بوسه بر لبت
|
|
|
|
|
شعری میان خون
شعری میان دود
لب های سرخِ تو
خواب از سرم ربود
|
|
|
|
|
بر خنجر خود غلاف ماییم
بر جرم خود اعتراف ماییم
|
|
|
|
|
اینقَدَر ناله نوشتیم به دل
آنقَدَر خاطره کُشتیم چه شد؟
|
|
|
|
|
زاییده ی ذهنِ مرتدِ شاعرکان
مالیده ی برفنای پر دودِ دهان...
|
|
|
|
|
سر زده مثل سر زنده ترین صدای سلامت صبح
سرکش از سروران و سرآمد صاحبان سخاوت
و سر براه ترین سوژه ی س
|
|
|
|
|
خوب بودم خوبیم اندازه بود
سرخی سیلی به صورت غازه بود
خوب تر گشتم رفیقان بیش شد
صحبت اندر جمع نو
|
|
|
|
|
دوش دیدم که پریشب بشده ام ساقی
قدح و جامِ می و پیک و شراب و باقی
|
|
|
|
|
عاقبت اين قصه را باور شدم
كز سلامم تيز شد دندانشان
|
|
|
|
|
امشب تو می روی ، امشب میان دود
از روی آن پلِ ، چوبی میان رود
|
|
|
|
|
می شود باران شوی بانو بباری بر سرم
یا که چون بادی بپیچی بر من و پیراهنم
|
|
|
|
|
تو مرا اینهمه عشقی تو مرا این همه شوق
چه کنم دست خودم نیست مرا این همه ذوق
|
|
|
|
|
خسته ام مثل درختی که تبر میبیند
مثل آن مادر پیری ک تشر میبیند
|
|
|
|
|
ریشه دواندی ب دلم
سرو تر و تازه ی من
شیشه عمرم تو شدی
ماهِ پر آوازه ی من
|
|
|
|
|
ابلیسه ی خمار
دست از سرم بکش
مقلوبه ی قمار
دست از سرم بکش
|
|
|
|
|
دست من را بگیر و جانم را
راه اکسیژن دهانم را
|
|
|