شنبه ۱۴ مهر
شعر نیمائی
|
|
عبور بزاق دهان از میان دود....
|
|
|
|
|
( راز من شو نگهت میدارم)
به دلم
در جانم
در تمام و همه ام
چه کسی بهتر از این دل
که نگهدار تو و ر
|
|
|
|
|
اگر باد صبا
گل را شکوفا می نماید
|
|
|
|
|
این شعر را به همه عاشقان شعر و ادب فارسی تقدیم میکنم
|
|
|
|
|
به کجا پر بکشم....پرت شوم
پشت پرچین کدامین واژه
بکنمپنهان این
دل شدن،دل دادن،،دل رفتن
به دل پر
|
|
|
|
|
انشب دل من تا جنون
تا مرز بی تابی دل
تا کوچه دل واپسی
تا انتهای خواستن
چونقاصدکپرواز کرد
|
|
|
|
|
مادر ای جان دلم
ای بهشت جاوید
نفسم با نفست خورده گره
تونباشی
نفسم، می گیرد
|
|
|
|
|
چشم من خورده گره
به سرِ پلک ِ دو چشم ِ پدرم ..
|
|
|
|
|
شماره ۱۱۸
سر زلف تو نباشد سر زلف دگری
دگری هیچ نباشد که مرا تاج سری
|
|
|
|
|
این چه سری است که در کنج نگاهت داری
که دل سرکش ما رفت به یک نیم نگاه
جان دل مال منی یا که فقط رویا
|
|
|
|
|
من به چشمان تو عادت !!!نه ....نه....
من به چشمان تو جانا ارادت دارم
هر چه جاری به زبان می گردد
شع
|
|
|
|
|
علاوه بر اسامی شاعران و بزرگان ادبیات
که در شعر مذکور بیان شد ، قطعا بزرگان زیادی از قلم افتاده ان
|
|
|
|
|
✍️ Blank verse
M.Madhoosh
(Everheart)🎗️
|
|
|
|
|
عید یعنی که تو باشی
ای سبز ترین لحظه به هر وقت
عید من و دل بودن با توست
مجموعه خوبی...
زیبای مطل
|
|
|
|
|
شاه بیت غزل زندگیم
شب و روزم
به تو می اندیشم
ای تقاضای دل خسته من
خواهش قلبم.....
ای تمام روحم.
|
|
|
|
|
شعر جاری شده در جان و دلم
چه کسی گفته که شاعر شده ام
من فقط گاه گداری به مشامم جاری
میشود عطر
|
|
|
|
|
من پناهنده آغوش توام
باز کن دستانت
تا پراکنده نگردم ای عشق
به حِصارت بنشانم جان را
شود آرام به ج
|
|
|
|
|
تو همانی که دلم خواست تورا
ازلین عشق دل انگیز دلم
جان به فرمایش چشمان تو جان
در ازل ریخت به دامان
|
|
|
|
|
تا از نگهت سیر نگردم
از چشم چرانی و تماشا
از زل زدن دائم و بی وقفه محال است
خود را بکنم دور
دور
|
|
|
|
|
آدم که دلش رفت
محوه نگهی شد که سراسر پر پر بود
از مهر وعطوفت
حواه نه به سیب و نه به گندم
خامش
|
|
|
|
|
باز باران بی ترانه
بی هوای عاشقانه
در سکوتی ظالمانه
در غمی نا باورانه
|
|
|
|
|
با خیالی راحت
کَفه ی مرگ خودت را بگذار
ای دل دل شده رفته
به غارت خوش باش
که همین عیش تو را بس با
|
|
|
|
|
در شب میلادت
گل زیبا ..........
بهترین ها را من
آرزو خواهم کرد
عمر جاوید و بلند
دل شاد و لب پرخ
|
|
|
|
|
می شود روزی شود مست شوی
مست از بودن من
من دیوانه و مجنونِ سُرایش از تو
ای که شاه بیت غزل های منی
|
|
|
|
|
صدای پای چشمانت
دلم را در تکاپو بُرد و رونق داد
کهدر مست خمارین نگاهت تا همیشه باشد این واداده ی
|
|
|
|
|
این شعر را در راه برگشت از سفر مشهد به سوی شیراز در وصف امام هشتم مان سروده ام
تقدیم به نگاه پر نو
|
|
|
|
|
ای لبت همچو شکر
کفر از این بدتر نیست
که لبت باشد و پرهیز بیاید به وسط
گنه از این بدتر
در جهان نی
|
|
|
|
|
صبحی که تو باشی خود شعر است
گل واژه به هر لحظه آن هست
صبحی که تو باشی
غزل میچکد از لحظه و آنش
بر
|
|
|
|
|
دیوانه ام و بیشتر از این نتوانم
اِنکار نمایم
از صبر گریزانم و کِتمان نتوانم
این خواهش و این میل د
|
|
|
|
|
«آخرین بلوط»
ظهر است و هوا آفتابی،
ظهر تابستانی گرم و خشک.
بادی سوزنده و سوزان
لابهلای شا
|
|
|
|
|
لبا لب میشوم از تو
به سمت خواهش و تسلیم
مَلس لبهای تو
ای شربت شیرین خوش گفتار
لبانم در تمنای نیا
|
|
|
|
|
حالا که قسمت گشته با هم آشنا باشیم
حالا که مهرت ماندگار و جاودان گشته
حالا که جان جان جانم گشته ای
|
|
|
|
|
حضرت خاص....
به چشمان پر از جاذبه ات
که مرا برد زخود در دلِ آن
آنِ دل.....
حضرت دلنوش..... قسم
|
|
|
|
|
خیره و مست نگه
کافر هر غیر منم من که جان
مومن چشمان توام بی گمان
|
|
|
|
|
حضرت عشق.....
خدای احساس.....
دل تسلیمی منتا به اَبد
مست آن ناوَک مژگانتو هست
به جنون تو قسم
|
|
|
|
|
تو بیاباش به هر لحظه و دم
ونشیمن گه واژه
وترین شعر
سرآغاز....
شروع.....
نغمه ....آواز.....ترن
|
|
|
|
|
خیز بر می دارم
به تکاپوی نیاز
سمت آن مخزن اسرار
دوچشمان پر از جذبه و نور
بردلم وحی مسجل گشته
شد
|
|
|
|
|
من در انتظار تو و .......
|
|
|
|
|
ذکر امروزمی و فردایی
معنی هر روزم
دل و جان میخواهد
شب و روزم به تو آکنده شود
قفل دستان تو باش
|
|
|
|
|
من بودم و آرزوی خام وصال سحر
......
|
|
|
|
|
ای لبت قافیه پردازِ تمام شعرم
با ردیف نگهت محو شدم
دل و جان رفت به یک نیم نگاه
|
|
|
|
|
کاش قلبم را به تو هرگز نمی شد مبتلا ................
|
|
|
|
|
می بندم این دو چشم رویایی
تا شوم مست از عطر تنش
تا که نوشم پیاله افسون
از دو چشم شراره فکنش
|
|
|
|
|
افکاری که مرا با شمردن عجین کرد
|
|
|
|
|
نیمه زندگیم
حضرت جاااان
بوس و آغوش و بغل
نیمی از زندگی است
مابقیش معلوم
زل زدن خیره شدن در چشم
|
|
|
|
|
آه از این چاه ظلمت
دستی از غیب مرا کاش چو یوسف...
|
|
|
|
|
من همان دختر نفرین شده ی اندوهم
|
|
|
|
|
بغل از چشمانت
هوس دائمی این دل بی طاقت ما
چه نهان در دل این مست تماشایی توست
آه از این همه آه
خو
|
|
|
|
|
شاعرانه ترین حادثه
جیک جیک هر صبح گنجشکان نیست
|
|
|
|
|
این شعر تقدیم به همه عزیزان
امیدوارم مورد پسند شما باشد
|
|
|
|
|
هر شبم وَهم و خیالت به دلم هست که هست
به امیدی به دل خواب که خواب
کند آرام دو چشمان پر از شوق مرا
|
|
|
|
|
در بند و اسارت بکشم
ای صنم جان
ای بند....مخدر....
بی قدر تورا دوست بدارم
|
|
|
|
|
از ازل بست دلم با دل تو
یک قرار ابدی
|
|
|
|
|
در وقت تماشا
آنقدر عطش دارم و بیتابم و سرمست
|
|
|
|
|
آمدی ابری شدم .
باری چو باران در برم .
|
|
|
|
|
خبرت هست؟
چگونه به دلمبنشستی
|
|
|
|
|
شک ندارم که تو از بارانی
ضربانی....
جهشی.....
آغازی.....
|
|
|
|
|
این شعر برای دو پهلوان افسانه ای ( رستم و سهراب )کشور عزیزمان ایران سروده شده است
|
|
|
|
|
دوزِ دَردم ، بالاست
تَبِ صَبرم سَرریز
مانده تا هر کلمه ، کاوه شَوَد
|
|
|
|
|
از آن اغواگری نازِ نازِ مست چشمانت
جنونرا در بغل یکباره چونان یه ضریحِ قابل تقدیس
|
|
|
|
|
رُسوخ ناز چشمانت به سمت جان دل بسته
زآغازین دم آغاز
خیالین خاطر زیبا
|
|
|
|
|
نگهم کردی و در لحظه دلم رفت که رفت
پشت ان پنجره رو به جنون نگهت
|
|
|
|
|
مثل سیلی بی امان
هجمه آور بر تن بی تاب من
برکن از بنیاد و ویران کن مرا
|
|
|
|
|
«نغمهی زندگی»
میشنوی!
صدای باد میان شاخههای درختان را،
صدای آواز جیرجیرکهای عاشق را،
که سر
|
|
|
مجموع ۵۲۵۱ پست فعال در ۶۶ صفحه |