دوشنبه ۱۳ اسفند
|
دفاتر شعر حسین گودرزی تشنه
آخرین اشعار ناب حسین گودرزی تشنه
|
وحشیم در پی آغوش تو جان
تا چنانمسخ شوم
که فراموش کنم هم همه های دگران
دگران را بهکنار
نگرانم نشوی رام من سر به جنون
وحشی یه وحشی آغشته یه چشمان تو جان
وحشی بوی تنت
وحشی زلف پریشان پر از پیچش و تاب
وحشی فرم لب و شبنم بنشسته به آن
وحشی گونه جال........چال گلو .......لاله گوش
وحشی یک وجب زیر گلو
دشت خوش بو شده با لیمو ها
سینه چاکم به همان چاک پر از جاذبه ات
وحشی بوی بهشتی تنت
وحشی و تشنه نوشیدنِ از زمزم آن برکه پر عطر هوس ناک تو جان
وحشی لمس و آغوش و بغل
وحشی آن شدن در تن تب دار توام
وحشی خواهشم وعین نیاز
وحشی شیر شدن بر تن آهو ی تنت
وحشت از من نکن و ناز نما
ناز کن ناز ترین ناز جهان
ناز تنها به تو چشم تو جان می آید
ناز کن بی شرف آن اندامت
شب و شعر است و شراب
شهوت و شوق و شهود
شُرره از بند به بند تن تو
به دل جام پراز میل و هوسناک دلم
وحشیم در پی آغوش تو جان
تا تصاحب کنمت در دم آن
بشوی همره این مست و خراب
ای خمارین نگه .....شبنم لب
لب و لب بوسه و لمس و آغوش
لُول در هم شدن و غَلت فراوان به شمار
آه پشت هم و ناله زِتمام
از تنت بوی اَقاقی ...گل مریم...گل رز
گل شبو...گل شَبدر...گل یَخ
به مشامم بنشاندی گل احساس به آن
آن دیدار نخستین در جان
تو تمامی به تمامم همه آن
آن جان....... جانجهان....حضرت جان....
حضرت دلخوشی بی وقفه....
تن تو بوی بهاران دارد
بوی آغاز و شروع در همه تن
شعر جان.....
شعر من از شعر نگاهت شده شعر
تو نشیمن به دل واژه و واجَم داری
صُورِِ مَست خیالم همه تو
رقص هر مصرع و هر بیت زتو
قافیه بَند به چشمان رَدیف تو شده است
غزل و مثنوی و شعر سپید و نیما
و هر آن قالب شیدا شده از سمت تو جان
صف به صف بسته کمر تا که مگر
گوشه ی کوچکی از روی تورا
به خیال خودشان
در دل شعر نشیمن دارند
غافل از اینکه نیایی تو به وصف
به زبان پر از لکنت این تشنه شاعر شده ات
""فاش میگویم و از گفته خود دلشادم"
بنده مست نگاه توشدم صیادم
حضرت وسوسه پیر تکرار
خوش ترین عِطر .....گل بی تکرار
وحشیم در پی آغوش تو جان
نرم آن وسوسه های پر از جاذبه ات
کرده بی چاره مرا در همه آن
کاش در لحظه اکنون تو فقط جان باشی
خلوت مست تماشای خیالین خیال
خاطر خمره ی چشمان نگارینت جان
بشود عیش هر آنم در جان
بی محابا یورش آرم به تنت
همه ات را به تصاحب بکشم در آغوش
تشنه ات می داند
هُرم داغ تن تو لخت و برهنه خوب است
تا نباشد میان من و تو چیز دگر
بی شرف اندامت
شب و شعر است و شراب
شهوت و شوق و شهود
دیر گاهی است علا حضرت عشق...
بر دزیره تن تو
ز همان آن نخستین که ناپلئونگشتم
وحشیم در پی آغوش و ندارم چاره
پی تسلیم بیا
زیر یوغ شدنم خلسه ی تسلیم ببوس
حضرت دلخوشی بی وقفه
تو مرا رام کن و آرامم
بوی آرامش و عیش و عشرت
همه دم از تن تو
بر مشامم جاریست
تو خودت هم دانی
در دزیر تن تو شوق ناپلئون شدنم بسیار است
باز کن آغوشت
فصل بی پروایی است
سرزمین تن تو سهم من است
روح عریان من از این دنیا
مُلک با ارزش جان تو تصاحب خواهد
تا تصاحب نکنم در دم ان
نشوم رام نه آرام فقط می تازم
برتو و کشور حاصل خیزت
مابقی هر چه که هست و باشد
نه به چشمم آید نه به کارم ای جان
تو فقط مال من و جان منی
جانجان...
جانجهان....
بند بند و همه ام
پر از میل و تمنا و نیاز
ناز کن
ای هوس پر تکرار
هوسم را تو فرو بنشانش
به همانمستی چشمان خمار
به لب و آغوشت
و به اندام پر از جاذبه ات
باز هم می گویم
هرم داغ تن تو لخت و برهنه خوب است
باز کن دکمه پیراهن خود
تا نباشد میان من و تو چیز دگر
باز کن آغوشت
همه ام را دریاب
منحنی های تنت
چشمه پر ز شرابت ای عیش
کرده بی تاب مرا
وقت آنگشته تمامیت تو
زیر وحشی تمنا و تمامم باشد
تا ابد سلطه خواهش دارم
به تو ای خاطر دائم به خیال
وحشیم در پی آغوش تو جان
تا همیشه باشی
تا همیشه باشم
من همه در تو..... تو هم عین تمامم بشوی
بازکن آغوشت
وحشیم در پی آغوش تو جان
دوستت می دارم
دوستت می دارم
دوستت می دارم
#حسین گودرزی"تشنه"
۱۴۰۳/۱۲/۰۸
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش آهنگ و زیباست
طولانی