پنجشنبه ۱۸ خرداد
شعر افراغ اندیشه
|
|
کی میایی
تا به یک فنجان شعر
مهمان کنم تورا؟؟
درهمهمه ی این روزگار
تورا درمیان اشک ها و لبخندها
|
|
|
|
|
افراغ اندیشه را این گونه می نویسند تا نباشی نمی نویسند!
|
|
|
|
|
مهمانم کردی
به درک
گفتی اعرابش
با صاحب خانه
|
|
|
|
|
جمعیتی
درون تو
بی رهبر اند
منتظر فرمان من
|
|
|
|
|
مصادره میشود قوانین تجارت
|
|
|
|
|
میزون نیست حالِ تو درک میکنم
من عاشقانه
خودم را درانبوه مشکلات ِتو غرق میکنم
ای مهربان بیا
|
|
|
|
|
امید دلم در تاریکی شب جا مانده
بیا وبهارش باش
جنابِ شعرهای من
خوب میدانی که دلتنگم
چه بوی خوشی م
|
|
|
|
|
این روزها
پا می کوبم به فرش دلم
چیزی رابه زبان نمی آورم
بی خبری ذوب کننده س
تورا سپردم به خدا
|
|
|
|
|
لبخندتو
تسکین دردمن را
دارورو میخوام چه کنم...
لبخندتو دوای درد بی درمان من است
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
|
|
|
|
|
تتو کرده اند حوای برهنه را
|
|
|
|
|
یک فنجان چای میخواهم
آن هم از نوع قند پهلو
من باشم وتو
عطر بهارنارنج
عجب مست میکند
میدانی؟؟
آر
|
|
|
|
|
ای که باتو به حال خوب جهان وصلم
خوب میدانی
شادیت شادی من
غمت غم من
امید در جانم ریشه دوانده
روز
|
|
|
|
|
الهی دردمان به که فاش گوییم
جزتو
|
|
|
|
|
به یُمن بودن تو
حال دل خوب است
قدر دان وجودت هستم
وجرعه ی چایی می نوشم
با طعم عطر تو..
|
|
|
|
|
دراین لحظات عرفانی
خدایا نگاهم کن
که هم جانی و جانانی
سرم را میگذارم روی سجاده
دعاهایم راشنیده ا
|
|
|
|
|
سجاده ی سبز عاشقی را باز میکنم در دل شب و آرام با خدای خود نجوا میکنم یاالرحمن ،یا رحیم ،یا کریم ببخ
|
|
|
|
|
دست و دلم به شعر نمیرود
با مغزی رکود کرده
نه پیغامی نه تماسی
اثری از تو نیست که نیست
جانِ دل
|
|
|
|
|
مگیر از من آفتاب نگاهت را
اگرگرفتی هم اشکالی ندارد
جانِ دل تو خودِ نوری
|
|
|
|
|
تو به سمت من
من به سمت تو
سرشار ازعشق
ماه بانویِ قصه
رعنا ،غزال تیز پای من
به پاس بوسه ی خجالت
|
|
|
|
|
قسم به تو
قسم به عشق
زیباترین واژه ی هستی
خودم را درگندم زار موهایت رها میکنم
گذشتم از حادثه
|
|
|
|
|
زمین خشمگین
دلم پُر غم
حسابی خانه هارا قلقلک داده
هوای خوی ماتم دارد امشب
حواست هست؟؟
هوا سرد
|
|
|
|
|
لبخندت دردم را دواست
چای ام را آغشته میکنم به عطر شعرهای تو
زاده ی فصل زمستان
ماه عاشقانه بهمن
|
|
|
|
|
باران میبارد
دلم راشتشو داده
دلم کرده هوای باغ وبستانها
هوا ابریست
دلم تنهاست
خدا بامن
|
|
|
|
|
یا حسین جانم فدایـت
کاشکـــه بودم کربلایـت
خـاک بـودم زیــر پــایــت
مثــــل یـــاران از بـرایـ
|
|
|
|
|
امشب باز دست به قلم شدم
درشب آرزوها
تا اندوهت را بتکانم
به خودم میگویم: جای سهراب سپهری خالیست
ک
|
|
|
|
|
گاهی با شعر
گاهی باعشق
چه کنم وسیله دیگری ندارم
برای دوست داشتن
امروز روز شادی من است
آخر تو نم
|
|
|
|
|
دلم برای نجابت دختر همسایه تنگ شده است
|
|
|
|
|
با سلام ! یه سپید سیاهی نوشتم برای حال خوب دل های شما
|
|
|
|
|
این روزها چقدر جای شرف خالی ست!
|
|
|
|
|
زنان پادشاهانی بودند که ...
|
|
|
|
|
آنقدر بی تفاوت گذشتیم از خاطرات زندگی
از لکه های خون و خراش های روحی
ک مرگ تصاحب کرد خانه مان را،
|
|
|
|
|
در گوشه ای از این اتاقِ سرد وُ بی احساس
سیگار و این فندک شده تسکینِ احساسم
در این جهنم درّه ی ،«ب
|
|
|
|
|
نیت می کنم دو
رکعت
نماز وجدان!
بخوانم!!
|
|
|
|
|
یک پُکِ عمیق می گیرم از همه خاطراتِ ....
|
|
|
|
|
چه پیکاری درونِ ریشه ی ساقر نهفته ..
|
|
|
|
|
تقدیم به همسر و همسفرم: نفیسه خانم
|
|
|
|
|
گوش تا گوش گلویم را بریدم!!
|
|
|
|
|
روزی به خری اضافه باری بَستند
او را زِ میانِ گلّه، گاری بَستند
زینَش خَزی از شترْ،وَ بر پوزه ی او
|
|
|
|
|
ندامت زیباست اما ؛ نه در عشق.
|
|
|
|
|
در سرنوشتم خلقتی بی جان نبودم
|
|
|
|
|
میروم کمی برای این دنیا استراحت تمرین کنم!
|
|
|
|
|
برای پریدن
ارتفاع اراده مهم است
|
|
|
|
|
یاد بودی برای مظلوم ترین آریایی ها
|
|
|
|
|
جوانی ام
لا به لای چروک های پیشانی ام گم شد
|
|
|
|
|
اندیشه ورزی بزرگترین هنر افراغ اندیشه است .
|
|
|
مجموع ۱۲۷۵ پست فعال در ۱۶ صفحه |