شنبه ۶ مرداد
شعر شعرناب
|
|
شادمانه ،کودکانه،پر هیاهو
می نشینم بر چرخ گردون
دستهایم در هوا پر
چشمهایم پر ز لبخند
تیغ آف
|
|
|
|
|
از من نرنج که سرکشم موعودِ معبدِ شبم/بر آتشِ چشمانِ تو ، سجده زدم ، گریستم
|
|
|
|
|
حقارتِ هرزْ واژه ها ، شکوهِ بی رحمِ سکوت/تثلیثِ مرگ و خون و شعر ، باکره یِ نورِ سکوت
|
|
|
|
|
گر اعتبار،گرآبرویی دارم....
|
|
|
|
|
من کیستم یک آینه ، آتشْ تو مویت شانه کن /یک تارِ مو افتاد و من در حسرتِ لمسْ سوختم
|
|
|
|
|
🌹فاطمه ای مادر پهلو شکسته.....
|
|
|
|
|
فانوسکِ تنهاییِ شعرِ پریشانم ببین/ این شعرْ زیبا گشته از نامِ تو ماهورِ نیاز
|
|
|
|
|
ترس وهراس لحظه های انتظار...
|
|
|
|
|
در این پژواکِ چشمانت به وهمْ واژه نیازی نیست/حضورِ سرکشت مرزِ غرور و لمسِ مرگ گشته
|
|
|
|
|
تو را در باد میبوسم ، پنهانْ عشق میورزم/ از این ترسی که میگویی هرگز نه نمیترسم
|
|
|
|
|
فقرچون وارد شود برخانه ای......
|
|
|
|
|
طغیان نکن من را همین تلاطمِ مویت بس است /بر بوسه یِ بی رحمِ تو صد خونِ فرهاد است ، بس است
|
|
|
|
|
منم و این نوشته های سخت روی طاقچه
منم و این خیال خسته و دربسته
تو منی و من تو، اما بدون هیچ خیالی
|
|
|
|
|
نوری مقدس در افق ، آنقدر دورم از تو من/پیچیده در شعرهایِ من پژواک بارانی توست
|
|
|
|
|
بیا ای دل بیا ای شور تنهایی
بیا بر من بزن دادی به پهنای سماواتی
تو کز این چشم پر خونم ببردی سادگ
|
|
|
|
|
نم نم بارونو دیدی بی صدا
که چشای ابریمو می زد صدا
تو نگفتی دل من بی سر صدا
میزنه هق هق گریه بی صد
|
|
|
|
|
خداوندا مرا در فقر خویش.....
|
|
|
|
|
لکه دارم از هراسِ عارفانِ مستِ راه/ من که پایانم تویی ، قلبم به کفر خو کرده است
|
|
|
|
|
خزر در آغوشِ تو مست از سوگِ چیچَست موجِ خون/هامونِ بوسه خواه لبش از اشکِ سیستان غرقِ خون
|
|
|
|
|
شباطِ جادویِ ایمان به خون رقصان و حیران است / منم الحادِ مصلوبِ گناهْ بر شعرِ دامانت
|
|
|
|
|
به شامگاهِ منعکس در دیدگانت رنگِ خون/من مرگ را در سینه ام بعد از تو زندان کرده ام
|
|
|
|
|
تو آدرینایِ آتشگاه ، غزلْ محکوم به زیبایی/ رزِ وحشیِ شهرِ ماه ، لبت نفرینِ زیبایی
|
|
|
|
|
من گم شدم در آخرین بیتی که هرگز نسرودی
|
|
|
|
|
شاید پرستش یک نقاب از لذتِ دیدارِ توست/شاید خدا هم یک سراب از لمسِ رازآلودِ توست
|
|
|
|
|
نخستین شعله یک بوسه ، درخشید بر تنِ باران / شراب است مستِ گیسویت ، تنت رویایِ گندمزار
|
|
|
|
|
این شبا خیال تو از من ، قرار و می گیره
هر طرف رو می کنم راه فرار و می گیره
|
|
|
|
|
آزادیِ پنهان شده ، مانترایِ تکرارِ هوس/ای راهبه ، آشوبِ شهر، در شعرِ شهوتْ هم نفس
|
|
|
|
|
برسد روزی سر به دامانت گذارم بشود ورد زبانم یار جانو جان یارم
|
|
|
|
|
رفتم از یاد تو آری؟ که چنین بی خبری؟
|
|
|
|
|
ای سرزمینِ گمشده ، آزاده تن ، سیستانْ خیال/ موعودِ هامون و انار ، بر دل نشسته آتشت
|
|
|
|
|
لحظه ها عریان زِ معنا چشم بگشا روحِ ماه / ای رزِ توسن ، هراسِ شب ،نوازش هایِ ماه
|
|
|
|
|
هنوزم دخترِ هامون تو جاری بر تنم هستی/هنورم قلب من تنهاست ، ببین این شعر بارانیست
|
|
|
|
|
شدم تسخیر چشمانی که سحر انگیز و یاغی بود /لب تو هم صحراهاست ، تو غارتگر چه میخواهی
|
|
|
|
|
به وحشت بار سکوت شب سپیده پیرهن خونی/تو را زیستم ،به آزادی ،تنت خو کرده سیستانم
|
|
|
|
|
به یادِ مهربانمادر آسمانیام...
|
|
|
|
|
آذر نگاهِ جاودان از بهمنِ هجرت شکست/قلبی که رویایش شده اردیبهشت مویت ،رها
|
|
|
|
|
بوی نارنج حریمِ گیسویت، ای اوستایِ مست و بی پروا/یشتِ لب بر لبم نشست بانو ، شعله یِ پاک ، نوایِ آتش
|
|
|
|
|
تورامن دوستت دارم عزیزم
برایت چایی از عشقم بریزم
بیادرخلوت شب هاببینی
برای تو خیلی مریضم
|
|
|
|
|
خاطرت هست شبی بارانی
تونگارم بودی...
بهترین لحظه عمرم تو کنارم بودی
عهد بستی که تو باشی و منم هم
|
|
|
|
|
به گاتهای توسَنِ نگاه تو غزل گریست/ببین که در خیال تو چه آتشی به پا شده
|
|
|
|
|
با زخمه های زندگی در رقصِ مرگ گیسو کمند /از چشم آهویت بخوان سرخه حصارِ غرق خون
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
مرا در امتدادِ کهکشان مویت کشان ،شهنازِ شور آتش/که شعر،شهرزادِ رقصان شعله ای از شهوت من بود
|
|
|
|
|
معبدِ چشمان تو نجوایِ رُز در ماه و مِه/روح من عریان تر از باران تو را بر تن کشید
|
|
|
|
|
سخن را قدر و قيمت از هواداران شود پيدا
|
|
|
|
|
رخسارِ ایمان مسخ شب ، ققنوس ، خاکسترنشین/بر گردِ این آتش نرقص از هیزمِ دار روشن است
|
|
|
|
|
این قلم کاری دو صد لشکر کند سر کشان را اين قلم بي سر کند
|
|
|
|
|
اسب خیال سرکشم میتاخت در رویای تو/اما سوارش بی نشان در هرم جانت گم شده
|
|
|
|
|
قلب رمیده کافر است بر وهم ایمانی که نیست/هر شب بهشت را در تنت ، آتش ، در آغوش میکشم
|
|
|
|
|
گر بود قرنها پیش مردی بنام رستم
اکنون غیرقاسم جایش کسی نجستم
|
|
|
|
|
طوفان و شمعی نیمه جان ، ابهام هجران و وصال/ نازار به مویت بوسه زن آنجا دلم جا مانده است
|
|
|
|
|
عشق یعنی ،،انتظار حسرت دیدار یار
عشق یعنی ،،نام مهدی (عج)کرده دل را بیقرار
|
|
|
|
|
ای هم نفس با زخم عشق ، کُشتی غزل هایم به هجر/فردا بگیرم دامنت ، این دل شکست در یاد تو
|
|
|
|
|
حتی لحظه هایم بوی تو را گرفته است
|
|
|
|
|
من یا تو در دیدار ما پرهای واژه سوختند / اینجا سکوت واژه هاست ، آری جهان چشم تو بود
|
|
|
|
|
شادی را ،لبخند،را عشق را
گره ی کور بزن به لحظاتت
امید را، وفا را سنجاق کن به سینه ات
در دورانی که
|
|
|
|
|
یک جلوه از چشمان تو عشقی که در حیرت شکست/موی پر افشانت خیال بر حسرتِ بوسه نشست
|
|
|
مجموع ۱۱۴۷ پست فعال در ۱۵ صفحه |