سه شنبه ۲۹ اسفند
شعر تک بیتی
|
|
گردید عیان در بدن مرتضی خدا
پس اتحاد آخرت عشق و عاشقیست...
امین زمانیان
|
|
|
|
|
در میان خلوت شب های تاریک دلم
عطر آن معشوقه ام مستانه غوغا می کند
|
|
|
|
|
سیلاب خروشان به صباحی دِه ما بُرد
|
|
|
|
|
مستیم که دیوانه ز خویشیم
نه عاقل به شما
|
|
|
|
|
لب ایوان غزل بودن و با حسرت خاص
...
|
|
|
|
|
شادان برو.اجتماعی
با اشک دنیا آمدم ، با اشک می میرم هلا
در زندگی بامعرفت، آزاده شو شادان برو
آ
|
|
|
|
|
تمام لحظه ی من پر شد از خیال تو دوست
...
|
|
|
|
|
من که آخر میشوم پروانه ای در این دیار
|
|
|
|
|
در کوچه های واژگان دنبال مفهوم تو ام
آمد به سر این واژگان اما کجا مفهوم تو؟...
|
|
|
|
|
بی محابا مو پریشان کرده ای بر شانه هایت،بیصدا
|
|
|
|
|
در مورد بهار و این که شاید هر بهاری که می بینیم آخرین بهار زندگی مان باشد....
|
|
|
|
|
از کدامین شهد گل آورده ای کندوی خویش؟
|
|
|
|
|
وقتی تبسّم می کنی
در خود مرا گم میکنی
|
|
|
|
|
بیچاره آن گرگ زبون بر دوش کوهی بس بلند
کز دوری ماه شبش زوزه به عالم میکشد.
م.پاس
|
|
|
|
|
بر موج گیسوی سرش لنگر زده کشتی دل
حاشا اگر دل نسپرم بر موج توفان زای او
|
|
|
|
|
برف ها بر روی هم انباشته گشته...
|
|
|
|
|
خودخواه خدا خواه نگردد
این قافله تا حشر بلنگد
|
|
|
|
|
از فراقت بی پرو بال شدم ای نازنین
|
|
|
|
|
گشته در شطرنج دروان شاه بختم گیج و مات
|
|
|
|
|
❤️باز آمد وقت دیدار فروزان ستاره با ستاره، روز اوج دو پرنده در طلوعی روشن از روزی بهاری❤️
|
|
|
|
|
تعریف من از عشق یک لذتِ جانکاه است
هم خانه شدن با غم هم حسرت و هم آه است
|
|
|
|
|
آن نگاهی که از پنجره ی داغِ غضب میبینی
|
|
|
|
|
شب ها نمیبرد خواب روز ها در فکرم
|
|
|
|
|
ز دنیا کج بشین صاف بگو سخنت را
|
|
|
|
|
بر روی سنگ قبر جوانی نوشته بود...
ما را مرور خاطرهها پیر میکند!
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
هزاران عبادت کرده ایم در عبادتگاه حق
|
|
|
|
|
در این روزگار فانی حواست دلت هم باشد...
|
|
|
|
|
چشم ما هر دم به نور روی او بیند به خواب
|
|
|
|
|
قمار زده را پروایی پول ندارد
|
|
|
|
|
حسن سهرابی،شاعر و ترانه سرا
|
|
|
|
|
او..جهان شناسی
با امر او در جهان جمالی است
با علم او در جهان کمالی است
م_ب_انصاری_دزفولی
|
|
|
|
|
درد من دیدی ز احوال من چه میپرسی
|
|
|
|
|
اگر دل کندن آسان بود فرهاد از غم شیرین
به جای کوه کندن دل از عشق و عاشقی میکَند
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
یادش میرود
ابراهیم طیبی (دالنجه)
|
|
|
|
|
ای دل.4
در تب ما،سوختی ازدرد بی همتای عشق
کار دنیا ، هیچ کس از تو پرستاری نکرد
م_ب_انصاری_دزفول
|
|
|
|
|
ای دلا ، گر پایان ندارد این همه درد و عذاب
پیشه کن صبر که خرم می شود حال خراب
|
|
|
|
|
دیده ی حق بگشا و بنگر که روزگار
نچرخد به جز در دست پروردگار
|
|
|
|
|
ما گر گوشه نشینی میکنیم از غرور
|
|
|
|
|
ای دل.2. عارفانه
راه را و ماه را همسایه کردی با نگاه
با نشانه راهِ تو مهتاب همراهی نکرد
م_ب_ان
|
|
|
|
|
هنر اگر چه آب و نان نمیشود ولی شراب زندگیست
احمدصیفوری
|
|
|
مجموع ۱۸۰۹ پست فعال در ۲۳ صفحه |