سه شنبه ۲۵ دی
|
دفاتر شعر محمد شریف صادقی
آخرین اشعار ناب محمد شریف صادقی
|
[من بیتی از یک غزل در حال تکمیل سروده بودم و بعد از سرایش اولیه چند ورژن مختلف از آن را نوشتم؛ خواستم از عزیزان بپرسم کدام مورد را بیشتر میپسندند چه دلیلی برای آن داشته باشند چه صرفا احساسی آن را بیشتر بپسندند؛ و الیته اگر نقدی کلی به همه موارد دارند هم بفرمایند]
(۱) بر رویِ ردّ پای تو صد چشمه آسمان
از خاکها بجوشد و تا آسمان رسد
(۲) بر روی ردّ پای تو صد چشمه کهکشان
از خاک ها بجوشد و تا آسمان رسد
(۳) بر روی ردّ پای تو فوّارِ کهکشان
از خاک ها بجوشد و تا آسمان رسد
(۴) بر روی ردّ پای تو فوّارِ آسمان
از خاک ها بجوشد و تا آسمان رسد
(۵) بر روی رد پای تو فوار آسمان
از خاک ها بجوشد و تا کهکشان رسد
(۶) بر روی رد پای تو صد چشمه آسمان
از خاک ها بجوشد و تا کهکشان رسد
|
|
نقدها و نظرات
|
درود ممنون بابت روشنگری شما عزیز👌👌👌 مثال های به جایی زدید | |
|
درود و ممنون بابت حضور شما | |
|
چرخ فلک و گنبد دوار در بان علی کل ذات کائنات پیشتاز میزان علی | |
|
درود ممنون از لطف شما. خیلی عجیب است؛ در واقع اصل شعر برای من به گمانم بیت چهارم بوده و مقصود این بوده که از رد پای تو بر زمین «آسمان» فواره می زند. نمیدانم چرا این تصویر از نظر شما نامناسب و نارساست...و نه بعید میدانم کلمات دیگری منظورم را ادا کنند. جالب است که ترجیح خود من اصلاااا با چشمه نیست بلکه با فوار است چون «فوار» به بالا رفتن آب (یا هر چیز دیگر) اشاره میکند و چشمه میتواند سطحی باشد...اما خب گفتم گزینه های دیگر را هم در نظر بگیرم | |
|
با درودی دیگر فواره رو انتخاب نکردم حس کردم از روانی تلفظ کاسته فوار آسمان رو با ترکیب دیگری جایگزین کنید البته نظر شخصی منه چه بسا اشتباه باشه وقتی گزینه ی هیچکدام نداریم اینجوری میشه دیگه | |
|
درود ممنونم از روشنگری شما حتما در نظر میگیرم🙏🙏🙏🙏 | |
|
درود ممنون. به کامنتم زیر کامنت خانم کاسیانی مراجعه کنید | |
|
درود. ممنون از پیشنهادتون ولی بسیار تصویر کلیشه ایه به قول خودتون😁 زیر کامنت خانم کاسیانی توضیح دادم. راستش از واکنش دیگران شگفت زده شدم...اصلا این سایت گاهی من رو انگشت به دهن میذاره... | |
|
الان عشق چطور از دیده ی جاری به آسمان میرسه؟ بال در میاره ؟ | |
|
چرخ فلک و گنبد دوار در بان علی کل ذات کائنات پیشتاز میزان علی | |
|
ممنون عزیز بر شما نیز مبارک | |
|
درود بر جناب هداوند. خیییییلللللی نکته مهمی بود. راستش من هم اول اینطور فکر میکردم و به خاطر همین خواستم تغییرش بدهم. اما یک مسئله هست... من مطمئنم حشو است اما بعید میدانم حشو «قبیح» باشد. چرا؟ چون «بر روی» لفظی کاملا رایج است از قدیم تا الان. کما اینکه نه فقط در شعر، بلکه در نثر، بزرگ ترین نثر نویسان ما از بیهقی و ناصرخسرو گرفته تا ادبای معاصر حتی در نثر هم «بر روی» را استعمال میکنند. چرا؟ چون «بر» به بالای یک چیز دلالت می کند و «رو» به سطح آن: و پس از وی پانصد سال ملک یونانیان که بداشت و «بر روی زمین» بکشید (بیهقی) که دولت بدین بزرگی پیدا شود «بر روی زمین» امیر عادل سبکتگین را از درجه کفر بدرجه ایمان رسانید (بیهقی) و من فراوان شهر ها و قلعه ها دیدم در اطراف عالم در بلاد عرب و عجم و هند و ترک مثل شهر آمد هیچ جا ندیدم که «بر روی زمین» چنان باشد (ناصر خسرو).
بنابراین این موارد در شعر و نثر رایج است. یک مثال بسیار جالب تر «تا بوک» است (مخفف تا بوَد که یا تا باشد که) مثل این مورد از مولانا: بنشسته ام من بر درت «تا بوک» برجوشد وفا جالب است بدانید در اکثریت قریب به اتفاق موارد همه شعرا «تا بوک» را استفاده کرده اند حال آنکه اگر محافظه کارانه عمل کنیم واضحا حشو است: «تا برجوشد وفا » یا «بوک (باشد که) برجوشد وفا» و اصلا لازم نیست بگوییم تا بوک! اما از قضای روزگار من هیچ موردی نمیشناسم که بوک به تنهایی آمده باشد و هر چه من در شعر یافته ام «تا بوک» است! به نظرم این حشوها اگر در زبان کاربردی باشند و همه اعم از عوام و خواص آن را به کار ببرند شاید ایرادی نداشته باشد. کما اینکه «اولیتر» هم حشو است اما چون از قدیم رایج بوده مصطلح شده است. اما من راستش به خاطر موسیقی حروف و معنا هم «بر روی رد پای تو...» را ترجیح دادم هم به جهت تناسب معنوی «بر» با «رو» و «پا» هم به جهت رقص حرف «ر»: بـ(ر) (ر)وی (ر)دّ پای تو فوا(رِ) آسمان یک مثال بامزه دیگر «بر زبر» است که واضحا حشو به نظر میرسد. اما قدما و متاخرین آنقدر آن را در نظم و نثر استفاده کرده اند که عادی شده است؛ از بیهقی گرفته یا میبدی و ناصرخسرو. از فردوسی و فرخی و سنایی و عطار گرفته تا ملک الشعرای بزرگ. ملک الشعرا بارها و بارها «بر زبر» را استفاده کرده و ما میدانیم ملک الشعرا در شعر بسیار محافظه کار است. | |
|
درود مجدد. واقعا زیباست و تصویر قشنگی دارد. اما مشکلی با آن دارم. اول مشکلم کلا با «چشمه» است. چشمه نمی تواند به آسمان رسیدن را توجیه کند. اما «فوار» یا فواره میتواند. بی نشان بودن هم خیلی زیباست و اشاره به باطنی بودن اتفاق دارد و اتفاقا... بی نشان با رد پا در تناقض است و این خیییلللی زیباست (این مضمون را میدزدم😁 البته قبلا چیزی شبیه این گفته بودم ولی نه به این شکل) امااااا... راستش منظور من از این بیت چیز دیگری بوده منظورم این بوده که حتی رد پاهایت بر زمین نشان آسمان دارد و فوار آسمانش به خود آسمان میرسد. «آبی» بودن آسمان و تداعی فواره ی آب را هم در ذهن داشته ام...اما خب شاید نارسایت 🤦🤦🤦 کلا در داغون کردن مضمون استادم | |
|
درود همچنین بر شما عزیز. ممنون بابت بیت زیبا و پر معنی شما. لذت بردم | |
|
درود عزیزم. اتفاقا باعث افتخار است که شعر من جرقه شعری جدید را بزند. شما خداوندگار این شعر هستید عزیز👌👌👌🙏🙏🙏 | |
|
درود مجدد خدمت دوست نازنینم. راستش فواره های عادی همه به آسمان پرتاب می شوند ... اما فرومیریزند. اما این فواره ای که من می گویم تا آسمان میرسد و هرگز فرو نمیریزد😁 در واقع نکته اغراق آمیز همین جاست: آسمان از زیر پای تو فواره میزنه و تا خود آسمان بالا میره. در این مفهوم هم اغراق هست و هم تناقض ادبی (فواره زدن آسمان از دل زمین و بالا رفتن تا آسمان!- انگار منظور دو آسمان متفاوت هستند). در واقع در «فواره» پرتاب شدن به سمت بالا هست اما در چشمه نیست. چشمه به خودی خود مظهر لطافت است اما فواره مظهر خروش و پرتاب شدن است. فواره که فقط فواره ی حوض باغ فین نیست که😁 می تواند فوارهٔ آتش فشان هم باشد که کیلومترها بالا میرود. البته واضحا اگر من میخواستم چشمه را دور بیندازم در ۳ مورد از شش مورد به آن اشاره نمیکردم. صرفا میگویم مشکلم با چشمه این است که مصراع بعد را نمی تواند توجیه کند🤦🤦🤦 حالا مشکلم با فواره چیست؟ دقیقا برعکس مشکلم با چشمه: فوار یا فواره یک مقدار پر خروش است حال آنکه «آسمان» لطیف است. به خاطر همین کهکشان را هم پیشنهاد دادم که البته ممکن است خوب نباشد. | |
|
درود ممنون از لطف مداوم شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
میلاد امام علی (ع) مبارک
پیرامون «بر روی» که در صفحهتان بحث شدهاست، جزو حروف اضافهی مرکب است و به نظرم با نوعی مفهوم تاکیدی همراه است؛ توضیح اینکه:
علاوه بر حروف اضافهی ساده، حروف اضافهی مرکب نیز به گونههایی خاص، کاربرد دارند؛ این دست از حروف، بر حسب واژگان سازندهشان، به دو دسته تقسیم میشوند:
۱_ حرف اضافه + حرف اضافه؛ مانند:
به روی، بر روی، در پیشِ و...
۲_ حرف اضافه+ یک واژه؛ مانند:
به دستِ، به جایِ، در عوضِ و...
دو نکته:
الف_ هرکدام از فرمولهای بالا میتواند رسانای مفهومی قیدی باشد.
ب- گاهی ممکن است حرف اضافهی آغازین در حروف اضافهی مرکب دستهی نخست یا دوم، آشکار نشود؛ در این صورت، تنها بخش باقیمانده رسانای نقش و مفهوم حرف اضافهی مرکب است؛ مانند:
به روی، روی
در برابرِ ، برابرِ
به سوی، سوی
در عوضِ، عوضِ
و...
همچنانکه جنابعالی نیز اشاره نمودیدهاید، کاربرد حرف اضافهی مرکب «بر روی» سابقهی طولانی در ادبیات پارسی؛ اعم از نظم و نثر دارد؛ در آثار گرانبهایی؛ چون: تاریخ بیهقی، کشفالمحجوب هجویری، سفرنامهی ناصرخسرو و در اشعار بسیاری از شاعران فاخرسرای و استادان سخن پارسی وجود دارد که آوردن نمونههایی از آن، در حد توان قلم کمترین در این زمان اندک نیست؛ تنها به سه مورد اشاره میشود:
«اگر بر روی آب روی، خسی باشی و اگر به هوا پری، مگسی باشی؛ دل به دست آر تا کسی باشی.»
(مناجاتنامهی خواجه عبدالله انصاری)
نه سعدی در این گل فرورفت و بس
که آنان که بر روی دریا روند
(سعدی)
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران ناتوانیها، بسی زیر زمین دارد
حضرت حافظ
ضمنا در آثار گرانارج پارسی، گاهی «بر روی» به مفهومِ «بر چهرهی، بر صورتِ» است؛ گاهی نوعی مفهوم رویایی را میرساند و گاهی نیز همان مفهومی را رساناست که در اینجا مدّ نظر شماست.
پاینده باشید و سرایندهی اشعار ناب.