دوشنبه ۲۰ اسفند
|
آخرین اشعار ناب مریم عادلی
|
یارب مجالم ده
که بستایم
همه ی جود وعطایت
وجاری عشق باشد
این بنده ی غرقِ خطایت
ای که
عَدلت گُسترده است و
خوانت فراخ
درزمین وزمان
و آفاق وانفُس
جامی از واژه های ناب وبکر
برزبانم هادی ساز
تاسلطانی برکلمات
قادر سازم
واژه هایی زیبا
که از رایحه ی طوبی
در غش اند
و
آلاله ی عشق
می کارند
درخراباتیِ دنیای ما
می خوانم ومی سُرایمت
ای یزدان سمیع
و
ای فتاح هزار داستانِ دهر
که دستانِ نصرانی ات
ابراهیم دربُت کده رزم پوشند...
مارا جایی رسان که
ازجامِ مهدویتت
نوشی برگیریم
که روزگاریست
درگاهی نداریم
جزتو ای خوش قدرِ کون و
مکان
که بسیار کسان
فیروزه ی عشقِ تو
آویزِگوش نموده
تانُزهتِ مهتاب سَر دهند
مرا به ناشده هاوصله مکن
که جریده ام
پُراست از
بهارهایی که هیچ وقت
شکوفا نشد و
هُمای همایون برمن
نشان نیاوَرد
آن هنگام که
طالبِ صُبحِ صادقی بودم
درمجنون گاهِ مجهولِ جهان
نشسته ام
برلبِ چشمه ای
که بوی بارانِ شبنم
از آذرِ زمین دارد
وشوقِ پروازِ
افسانه های عرفانِ عالم مُثُل
خداوندا رسولم باش
که رسولان از ما گُریزان شد
آن هنگام که معصومی را
پایه ی شراره ی آتش
نظاره گرِ لبخند بودیم
ورجب را
پای رمضان هایمان
بذلی می کردیم به تملُق
وخواهانِ شفیع بودیم
وراضی مرضیه
ایزدا بهارهای رنگارنگ
کم کم دارندرنگ میبازند
آن زمان که
درکورسوی زمستانی غافل
بهمن مستولی شد
و کَرکَسِ دهشت
برخاکِ تشنه گُمارد
تا تبرِ بی قیدِ
خلقتِ محکوم باشد
وخورشیدرا باریکترازسوزن
دردشتِ خاکسترِ تبعیدگاه
بکارد
به کدامین زبان بخوانمت
که خورشید رابازگردانی
که عبدالله و
تمام عبادالله
به سخاوتت
دیده دوخته اند
تا رمزِهزاران ساله ی
فُروغش رابازکنی
که زیر انوارالوهیتش
جامه عوض کنیم
وتختی رام برگزینیم
تاخستگیِ هزارهزارساله هایمان
را اُتراق کنیم...
به نسترن ها ومریم های
مستورِغزل قسم که
نظری برما کُن
و دهان دوخته مان را
که اکنون فریادِنیک برآورده
به تماشا بنشین
ای ایزدِ پاک بیتا
پذیرا باش مرا
پذیرا باش ستایشِ مرا
که این اُمی
برای چیدنِ گُلی از رویت
به طلب آمده
که انصاری نمی بینم جزتو
در عُمق مواجِ زیستن
می خوانمت
تاکه بخوانی ام
معبودا.......!
من از عبودیت
فریاد را
خوب آموخته ام...
✍مریم عادلی
۱۴۰۳ ه ش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مثل همیشه
زیبا و دلنشین
سروده اید
⚘⚘⚘⚘
رقص قلمتان ابدی