پنجشنبه ۱۸ خرداد
شعر چهار پاره
|
|
در خیال خودش ورق می زد........
|
|
|
|
|
قصه گوی زمانه ی بیداد
تا مگر معجزه کند این داد
|
|
|
|
|
در خانه ی ما یک چتر باز است
|
|
|
|
|
صدایت می زنم در خود، تو را من
|
|
|
|
|
اشکهایم بابت سوز و گداز شعله نیست
گریه از تنهایی و بی محتوا پوسیدن است
|
|
|
|
|
کاش چو یاغی ببرم بند را
تیر زنم طعنه لبخند را
پیش که بایست کنم باز گو
صد گله از دست خداوند را
|
|
|
|
|
بروی یا نروی زخم مرا مرهم نیست
|
|
|
|
|
عشق تو مرا دیگر به جزء تردید نیست
با جور و جفایت به جزء تهدید نیست
|
|
|
|
|
امروز به کنکور ولی فردا را
با عمر تلف کرده ی خود درگیری
|
|
|
|
|
مغزی چروکیده شیارش پر شد از شک
شلیکِ تهمت را به ناموسش روا دید
|
|
|
|
|
حاجتی نیست به پرسش که چی حال است اینجا
|
|
|
|
|
وقت سخت نبودنت آمد
وقت دلتنگی نگاه ترت
غصه نه خون دل به جان خوردیم
مادری بس نشسته منتظرت
|
|
|
|
|
توبگو سیب، پای هفت سینت
رولبات حک بشه گُلِ خنده
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
برطبل بلوا کوبیدن تو نزن تو نکوب
|
|
|
|
|
فکر های هرزه ای را در سرم دارم ولی
شعر هایم جا نشد در سبک های باکره
|
|
|
|
|
کار کرد وُ هر بار بهش اِهانت شد
اما واسه یه لقمه نون، برگشت
|
|
|
|
|
کنج خیابان دیده بودم دختری را که
با کفش های کهنه اش گُل می فروشد باز
|
|
|
|
|
من آن خفته به خواب غفلتم که
اسیر گاه و بیگاه خیالم. ........
|
|
|
|
|
قدر یک عمر ستم رفت و جفا بر سر ما
در همین آمدن و رفتن کوته که دمی بیش نبود
|
|
|
|
|
رسم دل نیست شعله برچیدن
بردن و ریختن به آینه ها
|
|
|
|
|
یلدا
****
یلدا چو رسد، شب به یغما برود
پاییز هزار رنگ و زیبا برود
|
|
|
|
|
فقط عطرپیراهنت کافی است
که هرعابری راغزلخوان کند!
|
|
|
|
|
مثل ابری که ندارد هنر باریدن
|
|
|
|
|
یاد آن کرمانشهان و طاق بستانم بخیر
|
|
|
|
|
تو همان عطر گل بوتهٔ سرخی که مدام
در تمنای نفسهای خوشت، سرمستم
یادت از عطر گل سرخ،دل انگیزتر است
|
|
|
|
|
روزی تو می آیی و می دانم
آن روز جهان رنگ دگر دارد
|
|
|
|
|
غربت انتظار
برسان ای باد صبا پیام مرا
به گوش یاران مغرور پر مدعا
|
|
|
|
|
پیکری صد پاره دارم دستهایی غرق خون
داغ دل گل کرده خون آلاله های واژگون
|
|
|
|
|
دستی مهربان
-------------------
با انکه می سوزم زغم
در سینه دردی بیش و کم
باوربه لطفش، از یقین
|
|
|
|
|
جمع کن دیگر از این خانه برو
فکر برگشتن نکن تا زنده ای
هر چه بردی را حلالت میکنم
چونکه میدانم تو ه
|
|
|
|
|
بخدا آتیش می گیرم که تو بی سرپناهی
غم دل به من بگفتی
|
|
|
|
|
تقدیم به ام المؤمنین حضرت خدیجه سلام الله علیها
|
|
|
|
|
تو فقط کنار تنهایی من باش
|
|
|
|
|
از اون روزی که رفتی تو
شبا بیدار و بی خوابم
تو نیستی تا ببینی این
چشای سرخ و پر آبم
|
|
|
|
|
اگر فصل دیگر بیاید گلی
نمیروید از باغ رسواییم
چنان درد دوری بجانم زده
که مصداق صد سال تنهاییم
|
|
|
مجموع ۲۰۲ پست فعال در ۳ صفحه |