پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ پرواز بدون بال شاعر زهرا اسدی
|
|
بعد از تو زمین دلخوش احیا شدنش نیست
گلبرگ گل لاله پی وا شدنش نیست
قلبی که شکسته ست به رگبار غم ت
|
|
|
|
|
پنداشتید می گذریم از خطایتان
خط می کشیم دور سزای جفایتان
می بارم از درون و به دل زخم می زنم
ب
|
|
|
|
|
ما خدا را به دل و دیده زیارت کردیم
نه به اجبار و به صد عشق عبادت کردیم
ترسِ از برزخ و دوزخ نشده
|
|
|
|
|
اظهار عجز پیش تو شیطان نمی کنم
اصرار بر هدایت حیوان نمی کنم
وقتی که حرف حق شده پیش تو بی اثر
صد
|
|
|
|
|
دلم سیلابی از غم را به پهنای جهان دارد
جهانم عاری از شادی بلای ناگهان دارد
صدایی نیست غیر از زوز
|
|
|
|
|
کاش شرمنده ی آن خالق یکتا نشویم
بین خرما و خدا ما پی خرما نشویم
دلمان با دل مظلوم یکی گردد و هی
|
|
|
|
|
شب چنان خیمه زده بر دل رسوای خزان
نیست امید به روز خوش فردا بکشیم
بی دل و بی سر و پا همره یک ب
|
|
|
|
|
مردمان خواب و دریغ از نفسی هوشیاری
که بگوییم کمی از ستم و دشواری
مرگ چادر زده بر کوچه و پس کوچه
|
|
|
|
|
کارگر سوخته دل گشته ترین شاهین است
کارگر پول درآورده ولی مسکین است
باطنش پاک شبیه گل و گلبرگ بها
|
|
|
|
|
دائم شب من پر شده با وسوسه ی درد
ای درد چرا بار تو اینقدر گران است
من بی رمقم زخمی ام از ترکش
|
|
|
|
|
عاشقی را در میان حرص ویران کرده اند
هیچ عشقی بهتر از عشق دلِ آگاه نیست
هست زیبارو زیاد و منکرش
|
|
|
|
|
کاش فانوسی برای انتهای عمق شب
یا که شمعی را برای بی قراری داشتم
در برم دیوانی از شعر و غزل های خ
|
|
|
|
|
گرچه بسته ست دهان ها پر فریاد شدیم
بعد از آبان پر از خون پر غمباد شدیم
اتفاقی که گذشت از سر ما س
|
|
|
|
|
مثل حس درد در جان و تنم پیچیده ای
نامه ای نادیده ای و هیچ خوانا نیستی
آتشی تو آتشی که سوخت بال و
|
|
|
|
|
نه در ظاهر که در باطن به تو دائم وفا کردم
نگاهت تیز و کاوش گر نگه کردی حیا کردم
شبیه پیچکی پیچی
|
|
|
|
|
وقت سخت نبودنت آمد
وقت دلتنگی نگاه ترت
غصه نه خون دل به جان خوردیم
مادری بس نشسته منتظرت
|
|
|
|
|
زبان بدوز و حذر کن ز شب که پرخطر است
جهانیان همه مارو تو پونه ای که شر است
به خواب خوش همه مشغول
|
|
|
|
|
دلبسته نبودم نفس عاریه ام را
همدرد جهان سوخته ام آتیه ام را
این بوم که ویران شده آری وطن ماست
|
|
|
|
|
دلم را با فریب عقل اغوا می کنم هر شب
بساط خودخوری جور است حاشا می کنم هرشب
گناهم چیست تاوان کدام
|
|
|
|
|
وقت فریاد هی امروز و فردا کردیم
از دل خسته یِمان خواهش بی جا کردیم
آرزو دورتر از دورتر از هر دور
|
|
|
|
|
به پای ما شده هر چه گناه و تقصیر است
زمان به وقت ستم ها بسی زمین گیر است
نه می رسد خبر خوش نه نا
|
|
|
|
|
دلگیرم از هر کس که عشق سیم و زر دارد
هر کس به جز حق خودش راهم نظر دارد
هر چند کورو کر شده یا هی
|
|
|
|
|
خیره ام باور کنی چشم حقیقت یاب را
من که در چشمت نهان دیدم دل بی تاب را
عمق چشمت بهترین ماوا و مق
|
|
|
|
|
از رنگ و بوی عشق و از عشرت هراسیدیم
از روز و شب هامان خوشی را زود دزدیدیم
در خواست شد از ما که ب
|
|
|
|
|
با دو چشم پرنفوذت کاش اغوایم کنی
با دل مجنون و بی پروات لیلایم کنی
وقت بی پروایی و آزادی از هر ق
|
|
|
|
|
شب خو گرفته با دل رنجور و ماه نیست
رو به سقوط می روم و سدِ راه نیست
می خواهم از تمام زمین بی خبر
|
|
|
|
|
رنجور شده روحم و کم گشته توانم
از حوصله ی کم شده کوتاه زبانم
لب را نه به عشق و نه شکایت نکنم باز
|
|
|
|
|
ما دل به هیچ چشم سیاهی نبسته ایم
از عاشقان همیشه و هربار جسته ایم
عهدی است با دل تک و تنهایمان ک
|
|
|
|
|
سر شده سرما بهار جاودان داریم ما
روزهای عاری از ظلم و فغان داریم ما
دیوهای خیره سر رفتند و حالا
|
|
|
|
|
روزگاری قلب و جان چون بهاری داشتم
حال دائم با خوشی ماندگاری داشتم
چشم من چون چشم عاشق پیشه ی وار
|
|
|
|
|
نتوانست لب که دم بزند ، از دلی که به درد مانوس است
جای ما اشک حرف ما را زد ، اشک معنای درد محبوس اس
|
|
|
|
|
عاصی ام از تمام شیطان ها
حرصی ام از درنده حیوان ها
مردمان شبیه گرگ و چموش
قاتلان تمام دوران ها
|
|
|