دوشنبه ۱۸ فروردين
شعر سپید
|
|
آی عشق !!!
بیمار ِ تو مبتلاست...
|
|
|
|
|
آسمانی بی سقف
آفتابی تند
نم باران
و فراموشی خاک...
|
|
|
|
|
در پس این همه رنگ
میدود رنگین کمان
تا که خوش رقصی کند
در کنار آسمان...
م. داداش بهمنی
|
|
|
|
|
ای جوانه ی نوپا!
به کدام ریسمانِ خورشید
گره خورده ای
که به تحلیل کشانده ای
رگهای جهان را؟
|
|
|
|
|
ورق میخورد
در باد
داستان عاشقانه مان
که برهر صفحه اش
گره ای بسته ام
تا به خاطر بسپاریم
|
|
|
|
|
ای مملو شده از جنبش فکر و ذکر
موجاموج تیغ های عالم
..........
|
|
|
|
|
این حسرت های سربه فلک کشیده
|
|
|
|
|
لابیرنت ستارهها
خورشید—
سکهای که از کفِ کیهان افتاد
و در چشمانِ گریانِ کودکانِ آینده
منعکس ش
|
|
|
|
|
پالتوی برهنه چشم و
گوش بسته
در واپسین ثانیه های درمانده
چشم بر عصای واگن به دست
کلاهش را باد می
|
|
|
|
|
نفسم درگیر است به صدای تو
تپش قلب من از آهنگ صدایی ست
که از پس دیوار مرا میخواند
نغمه پژواکیست د
|
|
|
|
|
ردای کهنه شب را
کناری میزنم تا پای گیرم
میان بوتههای عشق جای گیرم
به رویا میروم
بیخواهش و م
|
|
|
|
|
من تابوتم را
به پیکر نیمه جان عشق
بخشیدم
|
|
|
|
|
تاجی بر سر شکسته ی صلیب های سوخته خواهد گذاشت
|
|
|
|
|
عشق خانه ایست که همیشه روشن مانده…
|
|
|
|
|
از هر طرف که نمی آیی
دود می شوم
|
|
|
|
|
سربازها در آرزوی بمباران
مات شاه بلغاری/
بی رمغ و خمیر
فانوس به دست
در بیراهه های سرد استخوان
|
|
|
|
|
بیشترین ضربه هاازکسی خوردیم،
که نباید..
|
|
|
|
|
به رستا رست تولد
چه کسی به رستایش مرگ
مسجد را بارگاه مرگ خویش خواهد کرد ؟
|
|
|
|
|
از ابتدای خیابان های چهارصد دستگاه
تا انتهای دنجِ دیوارهای بهشت سکینه
|
|
|
|
|
نهال خاطرم
می خندد
اما دلش داغ است
|
|
|
|
|
رسم دنیا در همین است مهربانی ظاهری ست
بعد هر آمدن یک رفتنی هم دیدنی ست
عمر و جان گر چه هر دو رفتنی
|
|
|
|
|
کاش کودکی بودم...
جوانه میزدم در میان باغ خیال،
تنها دغدغهام
دانههای اناری بود که روی پیراهنم
|
|
|
|
|
پوشیده سرشتیم
عمری به ره دوست
فاش گفتیم
که خیال ره دیگر نتوانیم
راه و بیراه
رفت از پی هم چه
|
|
|
|
|
عشق دیدم به چشمات
به رنگ تو رنگ بهار
|
|
|
|
|
دلمرا خوش کرده ام؛
به شکوفه های بهاری،
به زلالی باران بهاری،
و زیبایی گل های بهاری!
|
|
|
|
|
و من هنوز در ایستگاه آخرین خداحافظی ات نشسته ام…
|
|
|
|
|
۱
نامت را صدا زدم،
درست همانجا که نور،
از دل تاریکی برخاست...
۲
زمین تشنه بود،
و آسمان به س
|
|
|
|
|
رویاهایم را
هر چند کوچک
هر چند محال
هر چند دور
به آب سپردم
|
|
|
|
|
زیر پای چروک های چرک/
پنجره سینه سرخ
کر کره پهن می کند دستان باد
تا پرواز نقشی نو از
رزهای آبی
|
|
|
|
|
باید موقع رفتن پشت سرت را می دید
کاش آدم ها هم سِلفی داشتند !
|
|
|
|
|
بسامد آه هایش …. صور اسرافیل بود ….که قلم قعید را خشکانیده بود …. در پنجشنبه روزی مکرر
|
|
|
|
|
من از گریه های مخفی ام
رسیده ام
به مقام عجیب اندوه
....
|
|
|
|
|
و من برایِ همیشه، با تو در این سال جا ماندم ..
روزی تورا دوباره خواهم دید
جاده ها را ، یکی یکی
|
|
|
|
|
می چکدازنوک برگی آب باران.......
خانه هاساکت ایستاده انددرزیرباران.....
|
|
|
|
|
سپیدی در شروع بود داستان
جز گریههای بیامان
چیزی نبودش این زمان
هر برگ این قصه ما
خاموش بودی بی
|
|
|
|
|
چشمهایت، آنگاه که اول بار
اشتیاق عشق را رو می نمود
|
|
|
|
|
همان اول
عرق پیشانی اش را
به استخوان های ش سپرد
و رو به روی کرم های بازیگوش/
سرزمین شکم گرسنه اش
|
|
|
|
|
به من چه مربوط که آغازنکرده دیرمیشوم
به ابتدای جوانی ام نارسیده پیرمی شوم
شیرم ولی ازقضای روزگار
|
|
|
|
|
لبخند و شکوفه باران بهار
سر زده آفتاب از پشت بام
سارهای عاشق نغمه خوان
باران بهاری بی هوا سرکشان
|
|
|
|
|
من
به او می اندیشیدم
او
به رژ قرمز....
|
|
|
|
|
به من بگو
در تو چه پنهان بود
که هر ساز صدایت
مرا به چنگ انداخت
.....
|
|
|
|
|
این بهار همره یک پاییز بود
|
|
|
|
|
به زیبایی هرچه تمام تر با جهان سخن گفتیم
بارش فکری زمان را همچون بارانی به زمین دوختیم
|
|
|
|
|
مسجدها
با چلچراغهایشان
غریبگی میکنند...
حتی وقتی دستی
بر صورت لامپ میکشد
نور، خیال میکند
|
|
|
|
|
بر لب دیوار خام
پا به پای خشت ها
فریاد می کشید/ دندان های ش
او دیگر نمی خواست
صفحه گردانی باشد
|
|
|
|
|
جای خالی ات
حرف میزند بامن
تنها وقتی که دلم
پرچانگی می خواهد.
|
|
|
|
|
شب است و سکوت، من و تنهایی
دلم می لرزد،
|
|
|
|
|
گره زندگی
افتاده دست
سیستم اجیرشده
|
|
|
|
|
ساحل به من هشدار داد، اما دیر بود…
|
|
|
|
|
همان پک اول
دود شد و به آسمان رفت
و تو هنوز بو می کشی
حلقم را
اما نگران نباش
به ماه نمایش نامه
|
|
|
|
|
.
بیا جدی نگیر رفته عشق از جان ما
عشق را پیوند نزن بر خاطرات بد بگیرد حال ما
می را منسوخ کردند شد
|
|
|
|
|
چه کسی در مذهب غرض
گاماگام امر تمنای توست ؟
|
|
|
مجموع ۲۰۱۷۰ پست فعال در ۲۵۳ صفحه |