سه شنبه ۷ تير
شعر سپید
|
|
هوای ابری
نمنم بارون
تو را
دلم خواست
|
|
|
|
|
نظری کن، که به جان
آمدم از دلتنگی
گذری کن، که خیالی
شدم از تنهایی
|
|
|
|
|
زلال آبی آسمان
نظارهگر بازی ابرهایی
بس سپید
و من
خیره به هر دو
با خود میاندیشم
چه دنیای شگفت
|
|
|
|
|
طولش نمیدهم؛
- بیا،،،
هلاکِ آمدنت،
--"منم"!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
تۆ کە نیت،
مێشکم وەکوو ژنێکی نەزۆکە!
ناخی شێعرەکانم
پڕە وشەگەلێکی نیوەچڵ.
|
|
|
|
|
به چشم هایت می اندیشم
که از چوب زدن زاغ سیاهم
دیگر سویی برایشان نمانده
عزیزم
دلم برای چشم هایت
|
|
|
|
|
کاش تو اینجا بودی
تا با تو از
مهر و ماه
میگفتم
|
|
|
|
|
خالو بیا فالت بِگیرُم
بانو بیا فالت بِگیرُم
عزیز بیا آینده تُ از کف دستت بخونُم
اسبِ چوبین،
قضا
|
|
|
|
|
به جاده ی وصال
نخواهی رسید
|
|
|
|
|
من دهاتی دهک چندم هستم نمی دانم
|
|
|
|
|
تُ
زخمی کدام حسرتی
که من
به چشمانت نمی آیم؟!!
|
|
|
|
|
ما
روزی خندیدن را بلد بودیم
و
از هر لبخندِ ما شقایقی می شکفت
غمِ نان و صلح
شوقِ خندیدن را بر لب
|
|
|
|
|
دلتنگیهای ما را
باد
نغمهای میسازد و
در سر هر کوچه
با صدایی بلند
میخواندش
|
|
|
|
|
چشمانم را بسته ام
انچنان که
هرگز به این دنیا نیامده ام ...
|
|
|
|
|
جا مانده بود
کشاله ی خورشید
در تردیدِ رفتن و ماندن
بر دریچه ی غروب.
و شب
آبستن هولناکِ حادثه..
|
|
|
|
|
کلاله های لادنی، مستی بوته های یاس هنوز بوسه می زند نسیم برقلب بی قرار تاک
|
|
|
|
|
با تو از
عشق گفتم
تو خندیدی
میوه عشق را
آرام از دلم چیدی
|
|
|
|
|
شکوفه داد
دانه ی عشقت
درون قلبم
.....
|
|
|
|
|
افتادم مانند برگ
از درخت بی درک چشمانت
.....
|
|
|
|
|
خواب تو را دیدم
چون ماه تمام
صحنه شب را
روشن کرده بودی
|
|
|
|
|
دەمم وەک چەکێک
ئامادەیە بۆ
لەسەریهک ماچ کردنت...
|
|
|
|
|
به خیالم بنشین،
مانند مرغی زیبا!
|
|
|
|
|
اندوه تو
ژرف ترین اندوه هاست
شاد ترین لحظه هایم
عزادار تواند
دعاهای صوفیانه هم
تسکین ام نمی
|
|
|
|
|
شب است و باد
هربار که پنجره را می بندم
به خیال پرده، به شیشه سنگ می زند
...
|
|
|
|
|
از چه بگویم
که تو را
و مرا
اینگونه
به هم رساند
|
|
|
|
|
این کُره خر درونم
جفتک پرانی می کند
باغبانِ فصلش ،بوی خزانی می کند
در امتحان پایانی ،هوس رد و م
|
|
|
|
|
پر میکشد
کودکانه های خواب
در آوار کابوس های جنگ
بر شکسته های کدامین درخت
به خون نشسته
فرشته
|
|
|
|
|
ورق زدی مرا
و در صفحه خالی
دلم
با خطی خوش
نوشتم
دوستت دارم
|
|
|
|
|
سَرَم آغل گوسفندانی است
که هر شب از این چشم به آن چشم میپرند
و خوابهایم را میچرند
و من از رصدخ
|
|
|
|
|
یک بنده باقی ماند
تا صدای دردها را به رقص آورد
این بار
برای مردمی که رقص را دوست دارند
|
|
|
|
|
تو را در آغوش
خواهم گرفت
تنگ
|
|
|
|
|
باران!
بگذار بخوانند،
صدای گنجشکها هم زیباست...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
پس از تو باید در منظر خیالم در کشتزار جبر زندگی
سایه بکارم و ابرهای دروغگوی شادی را به آسمان بی ان
|
|
|
|
|
گویند از هر چه ترسی به سرت می اید
همه ترسم تو شدی،به سرم زود بیا
|
|
|
|
|
لب هایت گل بوسه را می جست...
|
|
|
|
|
چه آسوده خیال است
جهان
انگار کوه های بلند
بین من و تو را نمی بیند...!
|
|
|
|
|
آییی زندگی!!!
موهایم یا شرافتم؟!
کدامین،
به خطر انداخته تو را؟!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
هەموو شەوێ
شێعرەکانم ماچ ئەکەم!
بەو هیوایە
کە لە بەر خۆتەوە بیڵێ یتەوە!
|
|
|
|
|
(ماه و مهر)....
ماه من
می دانی؟
هر گلی ، عطر خاص خودش را
دارد
نمی دانم نام کدام گل را
بر
|
|
|
|
|
با من از
عشق بگو
از مهر
از ماه
از باران
|
|
|
|
|
ای تو نیمه وجودم
تو نباشی
زندگیمو
به پای کی بریزم
|
|
|
|
|
تاخیر زمان چه بی رحمانه کشید
چادر سیاه شب را
|
|
|
|
|
دهان به آغاز کلامی کن
تامل کن
بر این اوضاع و
احوالات امروزی
|
|
|
|
|
خاطرات امشبت رو،
بامن،
توی تقویم زدگییت ،
يادداشت کن...
|
|
|
|
|
آهای خود خواه! تو چه ای؟! که ای؟! از کجا میآیی؟!
تو در کدامین حسن تعلیلها نشستهای که فلان شاعر،
|
|
|
|
|
کنار پنجرهای
خیره به
نور ماه
در حالی که
شبی تاریک
در گذر است
|
|
|
|
|
به پرواز فکر می کنیم اما
با هِق هقی عمیق
...
|
|
|
|
|
آی قاضی من سیاسی نیستم...
|
|
|
|
|
دوستتدارمهای تو
بی فاصله
بی انتها
پُر تکرار
|
|
|
|
|
آسمان ابریست
و خدا میبارد
نمنمک
بر زمین...
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
همه ذرات وجودم
پُر از
خواستنت
|
|
|
|
|
خەمباریەکانم هەڵواسیوە!
کاتێ تۆ هەیت
ئەم دڵ تەنگیەم کە وەکوو جلێکی
هەراو وایە دەر دێنم...
|
|
|
|
|
موهای پریشانم،
دینت را به مخاطره انداخت؟!
...
وجدان خفتهات چه؟!
تنگری نخورد چرا،
|
|
|
|
|
درد
نبودن توست
جمعه که معلوم است
بی ساز می رقصد...!
|
|
|
|
|
چشمهایت
چون دریچهای
رو به آفتاب
دل تو پاک
و بیقرار
|
|
|
|
|
قشقەڕە کە باڵی گر تەوە
سەر ڕوومە تەکانی داهۆڵ
بە بۆنەی تەنیاییەوە تەڕ بوو!
|
|
|
|
|
گره به گره وُ
رج به رج
دخترک،
بالا میکشید قالیِ دار را،
نکند کوتاه شود،
--دارِ آرزو
|
|
|
|
|
خدایا!
آهای ای لولی وش سرخوش
تو که چهل سال است مرا عزب کرده ای
دو دستی در حنای خر و خرما اسیر کر
|
|
|
|
|
می چکد ،
می تراود ،
هردم
قطره هایی از
حس توهم وخیال !
|
|
|
مجموع ۱۶۶۴۴ پست فعال در ۲۰۹ صفحه |