يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ عزیزحسینی شاعر عزیز حسینی
|
|
باد دلتنگ ،
خورشید پریشان است
چهچه گلوله های سفید پوش،
نارنجی را به غم گرفته است .
سایهای د
|
|
|
|
|
آنجا،
کنارِ سایههای بیحوصلهی درختان،
دلبرانهای در کار است
که مرا،
چون برگِ ساکتِ باغ
|
|
|
|
|
آیینه ام شکسته است
گم گشته ای راهم
سر به بیابان برده ام
چه بر سرمن آمده است ...؟!
در این آس
|
|
|
|
|
در میان شبهای بیانتها
که صدای جنگ،
در گوشِ تاریخِ خسته
طنین میافکند،
سکوتی بلند
به
|
|
|
|
|
در باغ زندگى، گل از صبا شکست
از دست روزگار، دل از جفا شکست
گفتم: «چه شد که این چنین ز پا فتا
|
|
|
|
|
در سایهسار عشق، دل از غمت شکفت
در خلوت خیال، شمع از دلت شکفت
گفتم: «چرا بهار، به چشمت اینچ
|
|
|
|
|
در ژرفای شبِ خاموش،
سایههای تنهایی در هم میپیچند.
چهچه بلبلان، نغمههای بیپایان،
لالایی گنجش
|
|
|
|
|
شبها به یاد تو بیدار ماندم
ز هجران تو دل به آزار ماندم
تو رفتی و من با دل خسته تنها
در حسر
|
|
|
|
|
دردم آنست نتوانم عریان کنم ،
نتوانم گریان کنم
دردم آنست نه در سینه پنهان کنم ،
نه در زبان گفتار
|
|
|
|
|
چرا دل ز غم، یار، تنها شدی؟
ز دیدار من، این چنین وا شدی؟
به جانِ تو سوگند، که بیتو نمانم
بگویم
|
|
|
|
|
یک لحظه دلم خواست که در کنار تو باشم
بی هیچ دغدغه، همدم و یار تو باشم
عطر نفسهایت پیچیده در هوا
|
|
|
|
|
نور چشم من کجایی؟
ماه تمام میشود، اشکهای کوچهها خشک شدند.
گلها دیگر بو و رنگی ندارند،
تو کجای
|
|
|
|
|
در باغ گل نرگس و سوسن خوش بو
در این دلم آتش عشقت افروز بو
در شب هجر تو پروانهای میشوم
جانم را
|
|
|
|
|
عمریست در واپسین ،انزوای تاریک پنجره نشسته ام
که شاید روزی تو باز آیی .
عابران خسته ی شب نشین ،آن
|
|
|
|
|
در سینهام نگاهی از غم پر است
زندگی بیتو به تاریکی میکشد
بیتو، دلم یک صحرای خالیست
در غروب هر
|
|
|
|
|
تو ماهی ، آسمان نه ، که خدا به تو می آید
در این سر زمین عجایب ، وفا به تو می آید
تو مهربانی ، د
|
|
|
|
|
بار اول که دیدم گیسوی تو را باور نکردم
آنقدر زیبا بود ، که ماه را با خبر نکردم
تو فراتر از خدا
|
|
|
|
|
در رخت خاموشی غم فروغ وجود
غصهها نثار عشق، سوزان همه وجود
روزگار بیچابک در گردابی گرفتار
مانده
|
|
|
|
|
گرفتار دلتنگی و دوریم
در آغوش تنهایی گم شدهام
باد سرد دلتنگی در حال وزیدن است
آیا بهانهای برا
|
|
|
|
|
رمانم بگو
در سایههای پردههای تاریک شب، نگاهم به او معلق شد.
خیره شدم در این غریبهای که از هی
|
|
|
|
|
دوستت دارم و با تو می مانم ای یار
هر جا روم هر جا که باشد حتی سر دار
آخ نگویم من از این گفته ی
|
|
|
|
|
نامت تا بر زبان با من است
سودای تو دیگر نام من است
ز سودایت زخمی ز بالان خورد
غم نباشد گوهر غ
|
|
|
|
|
زیر تار گیسوی تو دنیا بمیرد
گُنه ز جانب من دنیا بمیرد
بر مرکب عشق تو گشته ام قو
بخند که قوی تن
|
|
|
|
|
اینجا با منی ،اینجا می گرید
آنجا با منی ، آنجا می گرید
هر آنجا بامنی ،هر آنجا می گرید
اینجا در ان
|
|
|
|
|
احساس میکنم طعم تازه یی
از میوه های نارس تو
در باغ وجودم
جوانه کرده
و من در اینجا سخت گله م
|
|
|
|
|
عسل می خواهم چیزی را به توبگویم
من نه تاجیکم، نه پشتون
من نه هزاره، نه زی ترکم
من نه ازبک، نه ب
|
|
|
|
|
اگر جنگ نبود ،
من از غربت کودکی هایم که در خاک دیگر بودم میگفتم ،
اگر جنگی نبود
از پرتقال های ز
|
|
|
|
|
■عشق زیباست ،درد و رنج زیباست
هم کلام شدن با کسی که تورا نمی شناسد
اما خب می فهمد تورا زیباست.
|
|
|
|
|
وقتی اولین بار نگاهم به تو گره خورد ، آنقدر پلک هایم سنگین شد، عشقت سخت دیده گانم را آزار میداد،
|
|
|
|
|
نامه عاشقانه عزیز به زیبایی یک شهر ♡
■فرشته جانم ،ماه من
انار سرخ و خوش رنگ من ، پرتقال زرد و خو
|
|
|
|
|
■سلامم
کوله باری از خداحافظی ست
جدایی
افکنده میان من و تو
دوستت دارمم درد میکند
●عزیزحسی
|
|
|
|
|
جانا دگر از حسرت دیدار چه گویم
ترسم بمیرم و نبینم
امشب روی تورا
به ماه بنگر ،به ماه
عزیزحسین
|
|
|
|
|
آمده ام که بروم
ماندنم به چه کار آید
وقتی همه رفتنی ست.
عزیزحسینی
|
|
|
|
|
راه تویی ، درد تویی ،درمان تویی
آنچه هست و نیست تویی ،
سبز تویی ،زرد تویی
باران تو ،برف تو
|
|
|
|
|
(گندم زار موهایت)
وقتی دلم برایت پر می کشد
بردار روسری ات را
که در راه رسیدن به تو
در گند
|
|
|
|
|
نکند شب بشود
باز مهتاب از شدت بازی باد
لابلای موهای بافته ات میخکوب شود
تو چطور توانستی ...؟
|
|
|
|
|
همه به جز تو شعری ست نخوانده
اما تورا باید در یک هیاهو
بی هیچ واهمه ای
برای پاییز شال و کلاه ک
|
|
|
|
|
☘️شاید که باتو سبز شود☘️
شاید که باتو سبز شود ☘️❣️
این زمستان سرد و بی رنگ ....
شاید که آ
|
|
|
|
|
چشمانت قاتل یک شهر است
که همه جا را ویران کرده
و من آن شهر ویرانم
که هر لحظه فرو می ریزم
و از نو
|
|
|
|
|
هرگز ندانستم مهر در کجای دلم لانه دارد
که اینقدر بی تفاوت در همه جا لانه میکنم
کبوتریم در گیسوانت
|
|
|
|
|
لبخند هایش را لا به لای مو هایم بافته ام
تا مبادا نسیمی بوزد
و لبخندش را به صحرا و بیابان ببرد
آن
|
|
|
|
|
وقتی...
صدای خنده هات
می پیچه توی کوچه ها
وقتی ...
خاطرات دست به دست هم میدهند
تا
|
|
|
|
|
تو همان
پروانه ی پیله کرده در دلم
من همان
شعر به پایان نرسیده
تو همان
تشنگی های دم دم اذان
|
|
|
|
|
1
عشق یعنی:نامه ی عاشقانه
گشته گشته ،خانه به خانه
تورا گم کرده دل دیوانه
ندارد جز تو بهانه
2
|
|
|
|
|
بعد رفتند
دیگر عاشق نشدم
کوچه ها دیگر شعری نگفتند
خاطراتت در لابه لای روزها
خیالت در گرد خانه
|
|
|
|
|
باز با ترانه بی بهانه با دل دیوانه آمدم
خانه ام کو ....؟
خانه ات کو....؟
آن دل دیوانه ات کو....؟
|
|
|
|
|
و من روزی تورا پیدا خواهم کرد
گاهی در نغمه های بهار و پاییز
گاهی در شعر و غزل
گاهی در پچ پچ با
|
|
|
|
|
هر روز در خیالم پرسه میزنی
عاشق دیوانه ام
بهای لبخندت را با قلبم پرداختم
فارغ از هر چیزی
م
|
|
|
|
|
با یک فنجان چای
و کمی لبخند
مرا ببر آنجایی که
باشد تورا
ببر آنجایی که
غروب جمعه را
در خل
|
|
|
|
|
کاش بشود بار دیگر
قاصدک آرزو هایمان را
از چهره گل جاری کنیم
دلتنگی هایمان را
هر روز در برکه خ
|
|
|
|
|
هزار شب آرزوی بودنت
همین خیابانهای شهر را
شاعر کرده است
گفتی می آیی
و دلم را سر به هوا
به
|
|
|