یک لحضه

درود بر آقا عزیز حسینی

درود عزیز . حسینی
چند روز پیش وبلاگت رو می‌خوندم .
خیلی در مورد خودت صحبت کرده بودی
خیلی جاها از خودت تعریف کرده بودی
و نوشته بودی دانشجوی ادبیات زبان در گوهردشت کرج هستی .
خوندم جالب بود در مورد عاشق شدنت نوشته بودی که جالب بود .
اون روز نکته به ذهنم رسید که برایت بنویسم ولی ننوشتم .
البته من همیشه انسانهای ساده و شفاف مثل شما رو دوست دارم چون خودت رو خیلی ساده و شفاف معرفی کرده بودی.
ولی تعریف از شخص خودت غلطِ
این کار رو به دیگران واگذار کن شاید مدت ها طول بکشه تا به خوبی های تو پی ببرند ولی این طول کشیدن ماندگار است .
موفق باشید

درود بزرگوار
یک لحظه دلم خواست که در کنار تو باشم
بی هیچ دغدغه، همدم و یار تو باشم
عطر نفس‌هایت پیچیده در هوای دل
تا باز هم عاشق و بیمار تو باشم
ماه رویت سبب شد که آرزومند شوم
هر لحظه دلتنگ دیدار تو باشم
طعم لبانت شیرین‌تر از شهد عسل
تا عاشق این لب‌های بار تو باشم
تو همچو بهشتی و من گمشده‌ای در تو
آرزویم این است که یار تو باشم
هر شب به خواب، می‌بینم روی ماهت
را تا صبح بیدار و بیدار تو باشم
دلنوشته ای زیباست
جسارتا مصرع هشتم چگونه است؟

درود..
زیباااست..

درود و عرض ادب خدمت شما
زیبا قلم زدید اما از لحاظ وزنی و قالب نوشتاری ایراداتی وارد است پیشنهاد بنده این است میتوانید سروده تان را درقالب غزل به این صورت بنویسید:

یک لحظه دلم خواست که دلدار تو باشم
بی هیچ غمی همدم و غمخوار تو باشم

عطر نفست گم شده در بارگهِ دل
تا بار دگر عاشق و بیمار تو باشم ...

با عرض پوزش من باب جسارتم در دلنگاره ی زیبای شما
پیشنهاد می کنم درخواست نقد را فعال بفرمایید تا سروده هایتان از لحاظ وجود ایرادات احتمالی بررسی شوند
موفق باشید