دوشنبه ۸ خرداد
شعر آزاد
|
|
اسبی که عصّاری میکرد ، حالا مُرده ،
|
|
|
|
|
وقتی دلشوره ، خود را ،
به تاخت و تاز میزد ،
ریلکس یه گوشه ای نشسته بود و،
سیب اش را گاز میزد
|
|
|
|
|
کاش بودی سهراب
چشمه ای نیست دگر پایین دست
|
|
|
|
|
نَفَس نَفَس بهاران ، سرزد از دل
|
|
|
|
|
نشسته زیر سایبان
به سمت ماه و آسمان
برای دیدن کسی
که بوده خوب و مهربان
و ابروان و چشمها
مثال
|
|
|
|
|
الا ای کفن ای کفن ای کفن
زمانی بکن ناله بر حال من
......
|
|
|
|
|
آسمان و شفق در نیمروز
تاریک بود
ره باریک و دلها همدم
|
|
|
|
|
بعد از باران ، آفتاب شد
آسمان هم دست به کار شد
آسمان ازنورهای رنگی رنگی ،
یک تیراژه میساخت
|
|
|
|
|
برای ریشه کن کردن فقر ...
|
|
|
|
|
ستاره ای که زنده بود ،
حالا چه بی نور شده
|
|
|
|
|
فواره ی خون پنج لیتر بعد ،
آرام گرفت
|
|
|
|
|
درد ، تفسیر شب تار من است..
روزگاریست که صبح ، گرمی مهر
ندیدست ، چوشب...
عشق خوابیست ، فراموش شد
|
|
|
|
|
به آرامی رفت
رود به پاهایش افتاد
سنگ او را می زد
|
|
|
|
|
سکوتی مرگبار پُرشده بود ، درکوچه خیابان
|
|
|
|
|
یارب! زدلم امید،تاراج مکن
این سینه به تیر هجر آماج مکن
یک عمر به حسرتم بسوزان اما
یک لحظه به غیر
|
|
|
|
|
غول ، گُلِ کاکتوسی را کَند و،
تقدیم کرد ، به مادرِ فولاد زره
|
|
|
|
|
ابراهیم اسماعیلت را خدا به تو بخشید
اما شیطان نفس جان اسماعیل ها را گرفت
|
|
|
|
|
✔️ماهی من از اول عید۱۴۰۲ تنها شد
تنها درون تُنک در اتاقم هر روز منتظر من هست.
تا من لامپ اتاق را ر
|
|
|
|
|
عندلیب ناز کشید ،
وقتی که گل ناز نمود
|
|
|
|
|
باغی بود ،
باغی سیاه
راه راهی ، ز نورهای سفید داشت ،
باقی ، سیاه
|
|
|
|
|
وقتی برگ ریزان را دیدم در بهاران ،
گفتم این چه صیغه ای ست ؟
|
|
|
|
|
جامه ای از غزل بر دوش ...
|
|
|
|
|
عمق چشمان من همچو گرداب...
|
|
|
|
|
ما ، یکعمره که مِی خوردیم
خیلی شیک ، گیلاس گیلاس
آبِ انگور را با نِی خوردیم
|
|
|
|
|
که بدون تو نگاهی
که به این جهان ندارم
|
|
|
|
|
باز باران با طراوت و صدایش ،
رخنه کرد در دلِ سازم
|
|
|
|
|
قلبم ازعذابِ وجدان ،
خود را کُشته
چونکه از پیکره ی ثانیه های بی جان ،
ساخته بود ، پُشته پُشته
|
|
|
|
|
می شوم خوب ولی خوب سراب است
|
|
|
|
|
ای خوش آن خاطره ای که پس ازحسِ اجل ،
به دستانِ پُر ازهیبت و خوبِ بادِ تقدیر افتاد
|
|
|
|
|
کوچ بود و، منِ کوچ نشین و،
|
|
|
|
|
در تکاپوی نفس گیر کوچه پس کوچه های...
|
|
|
|
|
این همه دوری چراباماکنی
مثل مارادرکجاپیداکنی
مادرآغازوصالت مانده ایم
ازچه در ماندنت پروا کنی
|
|
|
|
|
خون ها ریختند بعد از تو
در پای درخت آزادی...
|
|
|
|
|
متـن تـولـد:
تقدیم به پاک سرشتان اردیبهشت...
|
|
|
|
|
بهاران جويبار بوی بهار
نغمه آب آوای پرندگان
قل قل آب چه گوش نواز
و عطر چمن نوازش سايه درخت
چش
|
|
|
|
|
مچاله کردم!!!سفره ی زندگی را
|
|
|
|
|
به دریای پُر ازعشقت بی شک ،
منم غرق
خوف ام ز تو آنقدر زیادست ،
که با هر رعدِ امرت ،
ازمن میپرد
|
|
|
|
|
هاپولی شده اینهمه گنجِ مردمی
|
|
|
|
|
درمیانِ رقصِ شاخه های ،
ز باد مسحور
|
|
|
|
|
عشق دنیای مرا در هم ریخت
و تو را کنج دل من آویخت
سالیانیست که در این دلمی
تو همون موج لب ساحلمی
|
|
|
|
|
خوب من...
محبوب من...
تو را مثل وطن من دوست دارم.
|
|
|
|
|
خشک وتر باهم سوزد
مادامی که باد شعله افروزد
شهر شود دریا
چون موج نعره برمی دارد
نعره های ناگهانی
|
|
|
|
|
چونان که دست پریشانم در خواب...
|
|
|
|
|
کبوتر گفت :
نیّتِ شومِ سنگ زنیِ توست ،
باعثِ پَرزنی ام
|
|
|
|
|
افسوس و صد افسوس ،
ز این نفْسِ دوگانه سوز و،
این قلبِ پُرسوز
|
|
|
|
|
فقط امر کن !
قلبم را به آتش می کشانم
خودم را درمیانش می نشانم
|
|
|
|
|
📌آزاد
م.مدهوش🌿
🎤دکلمه: بانو هستی احمدی🌷
|
|
|
|
|
درشطِ خونِ خویش ،
پارو میزدم من با قلم
|
|
|
|
|
اگر اهل هدایت بودند این قوم > (ادامه شعر)
|
|
|
|
|
خـدایـا
خـالقـا
پـروردگـارا...
ستایش میکنم صُنعِ شما را
|
|
|
|
|
من مدتی مهمان این منزلگه دوار دونم ...
|
|
|
|
|
باید تعجیل کنم ،
تا که ازاین مغز، هوشی و،
ز این دیدگانِ خوب ،
سوئی مانده
|
|
|
|
|
من به دنبال بهانه های پرواز
تو به دنبال بهانه های آواز
|
|
|
|
|
روزه هایم که همه از سر عادت بودند
|
|
|
|
|
جواب ؟ = زمان ÷شمر
آیا شمر بر زمان بخشپذیر است ؟
|
|
|
|
|
میرقصند برگها ، به آهنگ وزش نسیم
طوری که انگار اینجا، رقاصخانه ست
|
|
|
مجموع ۵۷۳۵ پست فعال در ۷۲ صفحه |