دوشنبه ۸ خرداد
شعر تقدیمی
|
|
دانم که چون تویی کامل همی هسن
|
|
|
|
|
عروس شهر های گیلان، نگین انگشتری لاهیجان.
کوههایش سر سبز و جلگه اش دل پذیر است.
|
|
|
|
|
شعری زیبا تقدیم به تمام بچه های زحمتکش محترم و از جان گذشته هلال احمر
|
|
|
|
|
در مورد من که آفریده ی خدا هستم
|
|
|
|
|
بــســیــجــیــــــــــــــــــان ســـر افــرازیـــــــــــــــــــد.....شـــمــــــــــــــــــــــ
|
|
|
|
|
این عمر گرانبار عجولانه گذشت
|
|
|
|
|
گر شکارت دانه دید و دام را آغوش کرد.
قدر لحظه را بداند آن که شعرم گوش کرد.
|
|
|
|
|
سکانس بی پایان خون
در یک شات بلند
از من فقط
|
|
|
|
|
گوساله ام وقت بسیار تا گاو شدن
کاش نشود کباب دلت با این همه کوشش ها
|
|
|
|
|
نشستــــــــه ماه گردون در...........................................................نگاهـــــــــــ
|
|
|
|
|
تنت شاد باد ای رفیق شفیق!
|
|
|
|
|
امید دلم در تاریکی شب جا مانده
بیا وبهارش باش
جنابِ شعرهای من
خوب میدانی که دلتنگم
چه بوی خوشی م
|
|
|
|
|
نازنینم ما همان اطفال دیرین توایم /
کودکان مکتبت ، دلگرم تمرین توایم....
|
|
|
|
|
بر فراز این کوه سپید زنهار از که خواهم اگر دامنگیر باد شوم.
آه چه غروب دلگیریست وقتی خورشید در روز
|
|
|
|
|
ای چراغ روشن شب های تار بهترین معمارانسان های زار
|
|
|
|
|
رفتی تو یا من مانده ام در اوج حسرت ها
با بال هایت پر بکش تا بی نهایت ها
|
|
|
|
|
خدا بخشنده و بس مهربان است
که مادر نام زیبای جهان است
|
|
|
|
|
بانوی ایرانی
آینه ای ست ایزد نشان!
|
|
|
|
|
طعم جانم ز آب او ايمان گرفت
در طريقت نام او ريحان گرفت
|
|
|
|
|
در گوشه ای از اتاق ناگهان با خیال همراه شدم.
باد و باران و برف و تاریکی شب.
|
|
|
|
|
عنوان: فرشته ی سعادت (شعر به مناسب تبریک روز معلّم هست.)
|
|
|
|
|
پیوند خلیج و فارس ، شهرت دارد.
|
|
|
|
|
آسمــــان هـم امشـــب از قتـــل علــــی گریـان شده
باز غـم در سینهاش همچون دلــــم چندان شده
خـــ
|
|
|
|
|
ای باور سپید صبح
در بین این ناباوران
کجای شب رها شدی
|
|
|
|
|
ای جان جانان من
ماه شب تار من
در پی دیدار تو
می روم از کوی تو
|
|
|
|
|
📌ترانه
م.مدهوش🖤
🎤خواننده : میثم مرزدشتی🍃
🎹اهنگساز: رضا معینی🌸
|
|
|
|
|
انگار که حس نشستن روی ابر را دارم.
حسی مرموز و باد و رقص چمن و آواز بلبلان.
|
|
|
|
|
این شنیدی بود کشاورزی بزرگ.
مال خود را می سپارد دست گرگ.
|
|
|
|
|
مده بر عالم و آدم مجال و ماست مالی کن
|
|
|
|
|
آن شهر که من در خیال خود پروانده ام.
طوفان به کل شهر زده من ولی جا مانده ام.
|
|
|
|
|
به جنگ نقش میآید حریر-ابریشمِ مویت
|
|
|
|
|
زندگی چیست شاید باریدن باران به سر شاخه ی سبز.
شایدم باد وزیدن بر ورق همسایه ی ماست.
|
|
|
|
|
خورد خطی دفتر ایام را برگی دگر
|
|
|
|
|
نسیم و ابر و گل ها و درختان.
الهی زنده باشی صد بهاران.
|
|
|
|
|
در کنج خانه ی ذهن آرام نشسته بودم.
ناگهان باد خوش خبر بوی دوستم ملک را به مشام نشاند.
|
|
|
|
|
مهر کردم دشمن غدار را.
در سرش پیچاند آن افکار را.
|
|
|
|
|
در دامن صیاد پی دانه خویشیم
|
|
|
|
|
نوشداروی بهنگامید ، هنگام بلا.
|
|
|
|
|
هرگز نديده ام كه زميني خورد عقاب
در زير پاي او همه خورشيد و آفتاب
|
|
|
|
|
دور از زندگی ماشینی در کمی آن طرف تر.
نفس می کشم و از زندگی ماشینی فاصله می گیرم.
|
|
|
|
|
بر تارک قلب خویشتن واژه ی امید را حک می کنم.
در سخت ترین پیچ زندگی ترمز نمی کنم.
|
|
|
|
|
میگشاید راز انبان و سعادت میدهد
نور و نیکی را به جای ظلم افشان میکند...
|
|
|
|
|
ای همدم شبهای من دنیای من آرام جونم
بی تو در عذابم و میخوام کنار تو بمونم
|
|
|
|
|
با یاد تو ای دلبر دیوانهترینم
|
|
|
|
|
ای تجلی طاها کنایه آیه مشکات
ذات نور السماوات الارض، باطن آیات
|
|
|
|
|
تو به سمت من
من به سمت تو
سرشار ازعشق
ماه بانویِ قصه
رعنا ،غزال تیز پای من
به پاس بوسه ی خجالت
|
|
|
|
|
هم بادهاي گرم فرا رو نشسته باد
|
|
|
|
|
عنوان شعر: اسطوره ی زندگیم
|
|
|
|
|
زمین خشمگین
دلم پُر غم
حسابی خانه هارا قلقلک داده
هوای خوی ماتم دارد امشب
حواست هست؟؟
هوا سرد
|
|
|
|
|
ندیدم مادرم کسی دارنده و برازنده ی تو
|
|
|
|
|
مثل دریا بیقرار و همچو کوهی باصلابت
|
|
|
|
|
او زامان کی قارانلیخ
شیرین زیندیگانلیخلارا باتانمادی
|
|
|
|
|
پدر ای سرو بلند قامت عشق
تو همان نماد کوشش
تو همان مرد شریفی
که خودش یکه و تنها
بار سختی را کشد
|
|
|
|
|
دختری می دید رنج پدر
گرد پیری آمدش آرام به سر
روی آرامش ندید ،
در پس کار جان فرسا
گشت پیر و ا
|
|
|
|
|
شادباش ازاین شهادت که سعادت داشتی
|
|
|
|
|
لبخندت دردم را دواست
چای ام را آغشته میکنم به عطر شعرهای تو
زاده ی فصل زمستان
ماه عاشقانه بهمن
|
|
|
|
|
گر شیر ژیانی در معرض چشم نباش.
چون غیر نمایی بکنی کاش که کاش.
|
|
|
|
|
امشب باز دست به قلم شدم
درشب آرزوها
تا اندوهت را بتکانم
به خودم میگویم: جای سهراب سپهری خالیست
ک
|
|
|
|
|
دیریـنهشبی غرقه در افکار مِهآلود
صحن نظرم دادگهِ دغدغهها بود
با خواب ودعگفته و با فاهمه بدرود
|
|
|
|
|
زنده شد در دل ویرانه من خاطره ها
|
|
|
|
|
میرسد پاییزم از راهی دراز
خستگی را میدهد رویَش به باد
|
|
|
مجموع ۲۴۹۱ پست فعال در ۳۲ صفحه |