پنجشنبه ۶ دی
اشعار دفتر شعرِ دلنوشته های شیفته شاعر سید امین موسوی نژاد (شیفته)
|
|
عمو زنجیر باف زنجیرمو رها کن
زمینگیر زمینم پای منو جدا کن
عمو زنجیر باف بلههام اشتباه بود
رویاه
|
|
|
|
|
دستم از گوهر و مال
گرچه کوتاه است ولی
ز خدا مال و زر و سیم نخواهد هرگز
|
|
|
|
|
منم فرزند خاک آریایی
ابر سرباز یک رنگ و خدایی
به دستم یک کمان از جنس آرش
به آن یک بیرق سرخ رها
|
|
|
|
|
سلام سلام بچه ها
منم کنار شما
آرمینا موسوی ام
سفیر بهداشتی ام
|
|
|
|
|
محال است که ایران ویران شود
کنام شغالان و دیوان شود
|
|
|
|
|
زمستان است و سرما سخت در جان است و سرها در گریبان است
|
|
|
|
|
من بودم و یک رود خروشان
در بستری از رگ های جوشان
|
|
|
|
|
نمای ریش تو گر ریشه داشت، نیش نبود!
جواب خنده ی عشق، دوصد ریش نبود!
|
|
|
|
|
بر سر سفره ی خالی نان خالی می زنیم
|
|
|
|
|
عمر از چلّه گذشت و رسید این اخبار
چله دیگر کشیده، کمانِ روزگار
|
|
|
|
|
دوست دارم پرنده باشم
نه قناری در قفس
نه خروسی پر هوس
|
|
|
|
|
عمرم گذشت و دلم سامان نگرفت
این زخم کهنه دگر درمان نگرفت
از سوز غمش به چله نشست دلم
بر خاک تشنه ا
|
|
|
|
|
صدای شیشه های واکسن به گوش می رسد
|
|
|
|
|
منم آن قایق بی بادبانی
که بر موج دو ابرویت سوارم
به دنبال دو فانوس نگاهت
دمی آرام دما دم بی قرار
|
|
|
|
|
“یک شود با یک برابر هر زمان”
حک کنید این جمله را در ذهنتان
|
|
|
|
|
واعظی در جمع یاران، خود ستایی می نمود
چون کرامت، هر عمل را ماورایی می نمود
|
|
|
|
|
هیچبدم ذره شدم ذره ای تابنده شدم
روح حیات بردمید زنده و پاینده شدم
گفت که پاینده شدی مالک هر بن
|
|
|
|
|
خدایا رنج ما از حد فزون شد
صدای ناله ها از خلق برون شد
خدا یا تا به کی ترس و جدایی
زمین از اضطراب
|
|
|
|
|
به یک شیوه، حسینی وار
به شیوه ی قاسم سلیمانی!
|
|
|
|
|
خداوند دوستدار شادی است نه غم
|
|
|
|
|
بیکاری مهمترین معضل لرستان
|
|
|
|
|
افسردگی و خمودگی چالش امروز جامعه که ضمن به مشکلات روحی و روانی قدرت تفکر را نیز از انسان می گیرد و
|
|
|
|
|
اکولوژی یا زیستگاه شناسی منظور شناخت زیستگاه موجودات است ؛ نفت خود اکو یا زیستگاه بسیار پیچیده ای
|
|
|
|
|
ملاك دين، قرآن، كتاب خداست
تفسير آن، حسين و دشت بلاست
كعبه نشانه است براي همه
ذوقبلتين، بي شك هما
|
|
|
|
|
مرا با خود ببر به شهر رويا
كه آشفته ازين ويرانه هستم
دلم تنگ هوايي تازه گشته
چو گمگشته به راه خ
|
|
|
|
|
هه اوسه که چشت تش زه درینم
مه گوتم عشقمی ای نازنینم
|
|
|
|
|
تو را من چشم در راهم
شباهنگام نه ! هردم!
|
|
|
|
|
در این دریای مواج زمانه
که هر گوشه رسدبر صد کرانه
دل مجنون من موجی طلب کرد
که چون آتش زند صدها
|
|
|
|
|
اي ساربان بشتاب تو جان زین محملان سرعت مگیر
كآرام جانم در ره است جانا زمن فرصت مگير
من مانده در
|
|
|
|
|
من دام بودم خالی ز اسرار هستی
تو دام نهادی و دو پایم بشکستی
این رزق نبود رازق هستی که نهادی
بر سف
|
|
|