دستم از گوهر و مال
گر چه کوتاه است ولی
زخدا مال و زر و سیم نخواهم هرگز
آن که دندان داده
می دهد نان و شکم سیر شود
واحد مسکن من
هر چه باشد باشد
جای من در دنیا
دو سه متر است
یقینا کمتر
آن که تن داده و جان
می دهد مسکن و این تن زمین گیر شود
من همان شیفته ی مستم مست
گیج و سرمست پی نامی ناب
نان و خوان و مسکن و دیر نخواهم هرگز
کل این جاه و جهان را به اهلش دادم
وعده حور و شراب و انگور
در جهانی دیگر
غوطه در شهد و عسل
و درختانی سبز
که روان باشد رود
زیر چترهای باز
زندگی در آغاز
جسم و جان در پرواز
آن دیاران دور
آن خیال نزدیک
که بهشتش نامند
واگذارم به اهلش
مومن متقی سجده کن پرهیزگار
وارهم این همه خوبی که نویدش دادند
پر زنم از دو جهان و پا نهم بر دل خویش
برسانم به همان جا تن خویش
به سر کوه بلند
یا که دشتی سرسبز
به جهنم به بهشت
به همان جا که تو باشی نه غیر
اختیارم به اراده ات
هر کجا می بریم
شکوه ای نیست ولی
التماست کردم
که دمی یا که کمی
ذره ای یا لحظه ای
روی زیبایت را
بر مگردان از من
خوشم آنجا که توباشی
و نه غیر
خیلی هم عالی
درود بر شما
موفق باشید