سه شنبه ۷ تير
شعر طنز
|
|
به چشم هایت می اندیشم
که از چوب زدن زاغ سیاهم
دیگر سویی برایشان نمانده
عزیزم
دلم برای چشم هایت
|
|
|
|
|
این کُره خر درونم
جفتک پرانی می کند
باغبانِ فصلش ،بوی خزانی می کند
در امتحان پایانی ،هوس رد و م
|
|
|
|
|
در بحبوحه ی زندگی دیدم که جانم می رود
زیر فشار این روزها، دیگر نشانم می رود
گفتند با تدبیر م
|
|
|
|
|
سوادم گمشده یاران
همین دیروز.
..
|
|
|
|
|
غزلي طنز... به ياد ايّام جووني
(البته من كه از بچگي پير بودم! ولي شايد شما يه روز جوون بوديد)
|
|
|
|
|
من چلاقم و تمرین دویدن میدهم
ازبرای امروز و فردا هی وعدههای سرخرمن میدهم
کورم و عصا کش دست کو
|
|
|
|
|
ای ناز دو چشمت که دو ابروت کمانیست
هشدار ؛ سرت دادِ من از دست گرانیست
|
|
|
|
|
چنان اوهام را بَر پا نمودند
که یارو را چو یاور جا نمودند
|
|
|
|
|
روزی به خری اضافه باری بَستند
او را زِ میانِ گلّه، گاری بَستند
زینَش خَزی از شترْ،وَ بر پوزه ی او
|
|
|
|
|
رفته از منزل ما برق و همه جا شده تار
|
|
|
|
|
اگر گاوی رود در کاخ شاهی
از او نیست انتظار پادشاهی
|
|
|
|
|
روزها در شهر و شب ها در...
|
|
|
|
|
در دوران سربازی، سرهنگ مسوول پادگان، در عبارتی فلسفی اعلان کرد: حضور در صبحگاه «الزامی» است
|
|
|
|
|
شبی که
پشه ها خواب جمیله را بهم زدند
من رئیس ستاد مبارزه با پسماند سراوان شدم !
اما
با هر شعرم
|
|
|
|
|
منم در حالِ مُردن از غمِ تو
که دوری، از تو پایانِ حیاته!
|
|
|
|
|
گلِ ناز، در گوشهء چشمهات
نمادِ بهار و شکوفایی است!
|
|
|
|
|
" به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید "
مبادا که اماکن باخبر شود
از محل قمارمان...
امیر
|
|
|
|
|
ایلیمیز تازه لنیب فکر ایلمه ایل باهادو
|
|
|
|
|
گرچه مانند جهان ظاهرمان نو گردید...
|
|
|
|
|
جوجه از تخم
مرغ از قفس
پرستو از آشیانه
بچه از شیر مادر
دختر از خانه پدر
نخبه از مملکت
|
|
|
|
|
ای منتظر غمگین مباش سود سهام می رسد
|
|
|
|
|
اخیرا
طی مصاحبه ای که با چند تن از خروس های محل داشتم !
فهمیدم
میزانپلی
"نوعی شعبده بازیست "
|
|
|
|
|
ای کودک آینده من،خوبی تو؟!
|
|
|
|
|
من مترسکی هستم
که کلاغ ها را هم می خندانم
|
|
|
|
|
شُغلت ؛ پرستار مامایی
پروفایلت ؛ تصویرگوگولی
هُنرت ؛ عَلَم کردن عروسک جی جی وی جی با آن لهجه شیراز
|
|
|
|
|
تو گاهی در هوا گه در زمینی
تو اعجاز ژنتیکی مهندس ...
|
|
|
|
|
قربان تو و فیش پر از پولت من ...
|
|
|
|
|
این روزها
اکسیر از محیط زیست می گوید
من از عشقولانه هایم با جمیله
اما
راس ساعت۹شب
اکبر در دومیل
|
|
|
|
|
روزی
درِ تمامِ میکده ها را باز خواهم کرد!
ورود عموحسن،خاله لیلا را آزاد خواهم کرد!
فیلم فارسی ها
|
|
|
|
|
حیران مقام و منصب و فیش توایم
|
|
|
|
|
نه کمانِ اَبرویت
نه شرابِ نگاهت
نه چالِ گونه ات
نه سُرخی لبت
نه خالِ گردنت
نه نرمیِ دستانت
نه
|
|
|
|
|
من و جمیله
هر دو فوق لیسانس علوم حیوانی گرفتیم !
حالا
جمیله عروس یکی از وزراست !
من از زیر پا
|
|
|
|
|
روزگار غریبی ست !
چشم زلیخا را دور دیدند !
" رنگین ها
خود را برنزه می کنند " وُ
سیاه ها حتی شعرش
|
|
|
|
|
از تیر و کمان
چشم و ابرویت که بگذرم...
در تصادف لب هایمان
دماغِ زیبایت
کروکی می کشد !
امیر
|
|
|
|
|
داشتیم طرف روز ولنتاین ی عروسک فروشی ی نمایندگی ایفون زده
|
|
|
|
|
گمونم عمر تنهائيت سر اومد
ببین افتاده تو چائيت تفاله
|
|
|
|
|
روز زن بر تمام مادران
و زنان ایرانی مبارک
|
|
|
|
|
ز" باران" و این طنز غافل مشو که خود هست و باشد ز پیکانیان
|
|
|
|
|
دیدار به قیامت
کنار حوریان بهشت...
زپلشک یا سپلشت؟
خوشخیال نباش!
میخورمت
بههمین زودیها...
|
|
|
|
|
عاشق دختر سگباز سخیفی شده ام
|
|
|
|
|
و او نامش((سلیمانی)) عمل کرد ادعا هارا
|
|
|
|
|
(نه وسمست آن به دلبندی خضیبست)
نه مردَست آن که چون من، زنذلیلست!
|
|
|
|
|
گفت هوای دور کردن،مگسای مزاحمه
|
|
|
|
|
کجاست آرامش و عشق حقیقی؟
یه لبخند و یه پیمان صمیمی
|
|
|
|
|
تو را دیدم زمان ناصرالدین ...
|
|
|
|
|
بلند گشت جیغی ناگهان
سوسک رفته در رختخوابمان
|
|
|
|
|
ساعت سه ی ظهر است عمو برق چرا رفت؟
مردک ز حرارت به ابالفضل پزیدیم
|
|
|
|
|
همسر چو بر منزل رسید
سفره ای غذا رنگین بدید
|
|
|
|
|
چوخ خلقی گرفتار ائله یب سن کُرونا
فوراً تپیلیرسن آغیزا یا بؤرونا
گَل بوشلا بیزیم یوردومیزی ، ای مل
|
|
|
|
|
بنده بی مقصد و منظور تو را می خواهم...
|
|
|
|
|
گفتند که ما خوش سخنانیم،که زندانی زندان جهانیم
|
|
|
|
|
ایستورم بیان ائدم من ، سیزه شعر طنز و قندی
بودی وضعی آی جماعت ، هامی بانک کارمندی
|
|
|
|
|
مسدود کرده خطم ، معشوقه ی بلایم
|
|
|
|
|
باید امروز بری با پریا کات کنی...
|
|
|
|
|
عجب حال و هوایی داره شعبه
|
|
|
|
|
شانس یه بار در خونه آدم میزنه
|
|
|
|
|
لیلی و مجنون به روایت طنز
|
|
|
|
|
به دعا مشغول بودم که حضورت ،
برای آن دعا ، شیطان شد
حضورت همچون ماجرای ،
تنبان و، کش قیطان شد
|
|
|
|
|
رابطه
ذهنم درآشوبستان زمان
تاریکی گزمی کرد
گرانی پایان نداشت
وکرونا آدم درو می کرد
کسی آهسته ا
|
|
|
|
|
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
بر قلب مریضم تو بیا و ضربان باش
|
|
|
|
|
دلنوشته چه سبک زیبایی است ...
|
|
|
|
|
باید بدوم در پی نان تا که میرم
|
|
|
|
|
شاعر نشود هر کس بیتی زده بر دفتر
|
|
|
|
|
آنچه شیران را کند روبَه مزاج
ازدواج است ازدواج است ازدواج
|
|
|
|
|
عمری عقابِ پشتِبامِ قلبِ او بودم
|
|
|
مجموع ۱۰۰۴ پست فعال در ۱۳ صفحه |