چهارشنبه ۱۴ خرداد
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
ای داغ از این سینهٔ زخمی چه میخواهی
ای گریه از چشمان بغض آلود من بگذر
سردست اینجا گرمیِ دستی نمی بینم
ای راه بن بست از ره محدود من بگذر
آغوش من اندازه ی یک مشت خاکستر
باران پاکی هم بر این غربت نمی بارد
از بس که خوردم خون خود را دست امیدی؛
یک شاخه گل در دامن حسرت نمی کارد
از دست دادن های تکراری نصیبم شد
من وارثی جامانده از یک نسل بیدارم
در مرگ خود از هرچه بودم پیش می رفتم
من شاهدی بر چوبه های دار تکرارم
این بغض سرگردان اگر روزی امان گیرد
در هم بپیچاند حریم استتارت را
اسبی که بی زین می رود این راه روشن را
بر تن نگیرد ذره ای گرد و غبارت را
فرزندهایم را از آغوشم جدا کردند
سلول در سلول من در بطن می میرد
هر قطره از خونی که بر خاک تنم افتد
هر خشت از آن را هوایی تازه می گیرد
تا می تواند ، غم بتازد لشگر خود را ؛
بر جان من تا سنگ تا خارا شدن اینجا
من وارثان دردهای کهنه ای دارم
سیلی خروشان هم شود من میشوم دریا
این دود خاکسترنشین بالا رود حتما
جایش بلندی های بی همتای افلاک است
این آتش نفرت که در دل روشن افتاده
خاموشی اش خاکستر خار است و خاشاک ست
این چرخِ بازی باز می چرخد مدارش را
افسانهٔ فرهاد بی شیرین نخواهد ماند
سر باز خواهد کرد روزی عقده هامان آه!
این زخم کهنه تا ابد چرکین نخواهد ماند
در سینه دارم آتشی از کینه و نفرت
هر تکه آهم می کند ذوب آشیانت را
این بی قراری ها نمی ماند در این سینه
یک شب میان خواب میگیرد جهانت را
با ریشه های"پونه"می بافم قرارم را
آرامشم را ، خنده ام را ، اعتمادم را
میگیرم از هر آنکه دزدید آب و نانم را
یکبار دیگر می کنم باز این کتابم را
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر استاد اسد زاد خداقوت موفق باشید | |
|
درود بر شما شاعر ارجمند و جناب اسدزاده برای این نقد زیبا و با ارزش | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
در حافظهی تصویر:
این شعر، در سطح نخست، نمودیست از آماسیدگی دردها؛ زخمهایی انباشته از فقدان، تبعید، و بازماندگی. اما فراتر از سطح روایی، لایهبهلایه به ژرفای تجربهای جمعی و وجودی فرو میرود؛ جایی که فردِ شاعر دیگر تنها خویشتن نیست، بلکه تجسد درد یک قوم، درد یک تاریخ و خفقان یک سینهی سرکوبشده است.
شعر در لایهی نخست، شکلی از مرثیهی فردیست: زبانِ سوگِ شخصی که از فقدانِ دستِ گرم، از آغوشِ خالی، از امیدی که جز خاکستر به بار نیاورده سخن میگوید. اما در همین سطح، تصویرها از جنس رنج صرف نیستند، بلکه حامل حرکتاند: «آغوشِ من اندازهی یک مشت خاکستر» تنها نشانهی تهی بودن نیست؛ این تصویر، مفهومی دوگانه میآفریند: بودنی که سوزانده شده و هنوز هم گرما دارد، خاکستری که از آتش خبر میدهد، نه فقط پایانش.
در لایهی دوم، شاعر به شاهد بدل میشود؛ نه تنها بر رنج خویش، که بر تکرار آن، بر چرخهی مرگ و خاموشیای که نسل به نسل انتقال یافته: «من شاهدی بر چوبههای دار تکرارم» و این همان جاییست که مرز بین فرد و تاریخ محو میشود، و سوژهی شعر بدل میشود به میراثدار یک حافظهی سرکوب.
تصویرهایی چون «اسبِ بیزین در راه روشن»، «چرخِ بازی»، «آتش نفرت»، «پونه»، همگی از دل زبانِ نماد برآمدهاند. اینها تصویر نیستند تا دیده شوند؛ تصویرهاییاند که زیست میشوند، به شکلی حسی، مجازی و گاه اسطورهگون.
برای مثال «اسب بیزین» نمودگار مقاومت بیامکانات است، سوار بیپناهی که باز هم پیش میتازد؛ یا «پونه» با همهی نازکیاش، به عنوان ریشهای معطر در دل خاک، استعارهایست از باززایش اعتماد و آرامش از دل خفگی. (توجه شود که پونه اشاره به خود شاعر هم دارد که همنام اوست.) و در همینجا، شعر با طبیعت متحد میشود: پونه، خشت، خاک، دود، دریا... عناصری طبیعی که بر دوش خود بار معناییای عاطفی و تاریخی حمل میکنند.
در لایههای ژرفتر، شعر بدل به پیشگویی میشود. لحظهای میرسد که بغضِ سرگردان، جهان را درمینوردد، نه با خشمِ صرف، که با تغییرِ مدار معنا. اینجاست که شعر، رسالت خویش را آشکار میکند: نه روایتِ رنج، که تبدیلِ رنج به آگاهی و جهت.
آخر:
شعریت این شعر در همارزی تصویر و معناست: جاییکه استعاره، زبان را صرفاً زینت نمیدهد، بلکه آن را بدل به اندام میکند؛ جاییکه هر واژه، هر شیء، هر طبیعت، نقشی دارد در معماریِ حس، و حس، در این شعر، نه که بیان شود، بلکه از درونِ تصویرها جاریست، همچون رودخانهای که از دل دود، خاکستر، و خون راه میبرد به سمت افق، افقی که شاید هنوز دور است، اما شعر آن را با امکانِ شعلهور شدن مینگرد، نه خاموشی. و اینجاست که شعر، نه فقط کلام، که کنش میشود؛ کنشی در برابر محو شدن، در برابر خفه شدن، در برابر تکرارِ خاموشی. و ما در دل این کنش، با حقیقتی مواجه میشویم: که حتی اگر واژهای نمانَد، تصویر، همچنان خواهد ماند؛ و آن تصویر، در خاک، در دود، در پونه، دارد فریاد میزند همچنان و همچنان...