يکشنبه ۱۱ خرداد
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
مقصدی نیست در این راه پر از پیچ و خزان
دل بکن از سفر از ، جاده ی بی نام و نشان
هر که رفته است پشیمان شد و خالی برگشت
مانده با کوله ای از بی کسی و بار گران
پشت سر باز امیدی به سبکبالیِ توست
چتر انداز و بیا ، گرد غم از دل بتکان
زیر آوار غم افتاده ام از این همه درد !
قامتم در پس این حادثه ها گشته کمان
من هم اینجا به هوای تو هوایی شده ام
مانده ام بی خبر از حال تو و بس نگران
سینه از یاد تو و رنج تو آتشکده است
همدمم باش و بیا با من غمدیده بمان
خسته ام خسته تر از آنکه بگویم سخنی
بی خبر باز بیا ، تا که بگیرم ز تو جان
قلب سرمازده را با نفست گرم بکن
شانه در شانه مرا پیش دل خود بنشان
غرق رویت کن و در آینه ی چشم شبت
این هراس از دلم از بغض گلویم برهان
مدتی هست نروییده گلی بر تن من
مثل مردابی ام افتاده به گنداب زمان
شاخ نیلوفر احساس مرا چنگ بزن !
تا بریزی به رگ و جام وجودم هیجان
روی دوش دلت این مرده بگیر و ببرش
تا طربناک ترین ، جنگل رویا برسان
دسته ای"پونه" به دامان کویرم گره زن
بر لب بسته ی من خنده زیبا بکشان
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.