تصور کن عشاق تاریخ را اگر در این عصر حاضر میشدند
عشق را رها کرده در جذب فالوور ؛ یکه و ماهر می شدند
تصور کن لیلی را در صفحه ای در دنیای مجازی
در بیویش نوشته یک ذیقعده ای عاشقِ اسبُ ؛ خر بازی
منظور از خر بازی بر بختُ اقبال جُفتک پرانیست
نه آنکه بی آزار سوار بر خری بازی کند ؛ گوید چه عالیست
مجنون هم در پیِ لیلی صفحه ای را باز کرده
عکسش با رکابی و شلوار زاپ دار در پروفایل بار کرده
آن دلشده چون رسید به پیجِ لیلی
صد دلشده بیش دید در پیجِ لیلی
چون از لیلی ش فالو را درخواست نمود
لیلی نه گذاشتُ نه برداشت ؛ ردِ درخواست نمود
مجنون کوته نیامد و از نو به لیلی درخواست دادَش
این بار خیر ندیده زد او را به بادِ بلاک دادَش
مجنون عکسِ لیلی را در صفحه ی پرایوتش که دیدَش
عقل از سرُ جان زِ تنش هِی می رمیدش
مجنون که بلاک پشتِ بلاک خود را که می دید
گویی که جهان را در برُ در کامِ خود دوباره می دید
چو سوسمار ماتحت گَزیده روی زمین رقص گونه می خزید
جامه دران در صحرا و بیابان از آفرود ها جلوتر می دَوید
دوستانِ مجنون که از رفتارش اساسا پَ.. مشان فرو ریخته بود
به منزلش رفتند دیدند عکس لیلی بر دیوارش آویخته بود
همان عکسی که در آتلیه با ژستِ خاصش انداخته
به چشمِ خویشتن دیدند عشقُ خریت را به هم آمیخته
بدو گفتند اُسکل لیلی تو را از هر جهت بلاک نموده
تو شادی چنان که گویی استوریت را ریپلای نموده
مجنون در پاسخ آمد اگر بر من نبودش میلی
چرا فقط پیجِ مرا بلاک کرده لیلی؟
شما اُسکلید که نمی دانید با من نظرش هست تنها
ز آن جهت پشتِ هم بلاک می کند هی مرا تنها
طفلک مجنون راست می گفت کسی باور نداشت
لیلی در لیستِ بلاک چشم از عکسِ مجنون بر نداشت
به احتمال زیاد لیلی مجنون در عصر حاضر مزدوج می شدند
از خواندن ِکامنت ایرانیان زیره پستشان معذب می شدند
یا تصور کن شیرین را بوتاکسُ ژل زده در قصرِ خسرو
که ویدئو کال گرفته با فرهاد در بی آرتی ؛ همان اتوبوسِ تندرو
می دانم که می دانید بی آرتی همان اتوبوس تندروست
عذرخواهی میکنم برای حفظ قافیه با کلمه ی خسروست
شیرین بگوید زودتر بگو تا شاه خسرو به نیتم نیامده
تا آنتن نرفته و پیامک پایانِ بسته اینترنتم نیامده
در عجبید شیرین که عشق خسرو را در فال گرفته
چگونه با فرهاد ویدئو کال گرفته؟
شیرین با دستی پس میزدُ با دست دگر پیش می کشید
یک دست به سبیل داشتُ دستی هم بر ریش می کشید
شیرین بانو این شاهزاده ی گل پیکرِ عهدِ ساسانی
هم خر را می خواست هم خرما هم خربزه ی خراسانی
فرهاد جای کوه در صفحه اش مدام متن های چُ.. ناله میزد
جای تیشه با پایپش از عشقِ ناکامش به شیرین شیشه میزد
پایانِ فرهاد در عصرِ حاضر خودکشی نیست
اُور دوز میکند ؛ دگر زیرِ لحاف کُرسی نیست
نوبتی هم باشد نوبته عشقِ ویس و رامین است
گر بگویی قسمتِ گرگِ بیابان باشد سزاوارِ آمین است
ویس اگر اندکی آب ببیند آنرا از هر جهت ببندَد
شناگرِ قهار شده عکسُ فیلمش جهان را درنوردَد
این ور پریده آن زمان فراقِ برادر شوهر را تاب نمی نموده
شوهرش شاه موبد بدبخت را قاطیه آدم حساب نمی نموده
آن هم نه از آن عشق های شاه جهان بر پری
از ٱن عشق های مخصوصِ فیلم های خاک بر سری
تماما خیانت بوده و بی بند و باری ؛ به واقعیت و به ریز
چگونه نامش را عشق نهاده ؛ فخرالدین اسعد گرگانیِ عزیز؟
ویسُ رامین قطعا اگر در این زمانه حاضر بودند
در سوشال مدیا وایرالُ همواره ترند بودند
در آخر می رسیم به نسخه ی خارجی یعنی رومئو و ژولیت
رومئو آن زمان ها که هَوَل بودن مد نبوده تا دیده ژولیت
رُزالینِ بی نوا را فراموش کرده کلا انکار نموده
گمانم جِم ؛ شبکه اش را بر پایه ی این دو ابداع نموده
این دو اگر به زمان حال بیایند چنان گندی به ریسمان بریسند
پدرِ شکسپیر ها هم نتوانند از داستانشان عاشقانه بنویسند
ببخشید نتوانستم بیشتر بگویم از عشق رومئو و ژولیت
هر چه گشتم پیدا نکردم کلمه هم قافیه با این ؛ ژولیت
همینقدر بگویم این دو هم چون نسخه های مشابهِ ایرانی ش
بی رد و نشانی از نجابت ؛ نباشد در آن چیزی بجز ویرانی ش
شعر: علیرضا دربندی
_ برگزیده شعر طنز فارسی_ سال بیست بیستُ دو _انجمن ادبی فارسی زبانان اروپا