صفحه رسمی شاعر زهرا مددی
|
زهرا مددی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۲۶ شهريور ۱۳۰۰ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران کلاسیک |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | جمعه ۱۶ آذر ۱۳۹۷ | شغل: | سخنور نهان(سرایش مبتنی بر فضا سازی و خیال پردازی) |
محل سکونت: | کنج زندان جهان(گرچه روحم همیشه آزاد است) |
علاقه مندی ها: | دلم خواهد دلت بیدار گردانم(من آن بینم که مغروق ظواهر آن نمی بیند) |
امتیاز : | ۱۱۱۲ |
تا کنون 322 کاربر 1264 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: *از پانزده سالگی به سرودن شعر روی آورده ام، ذهنم آهنگین است و حافظه ام تصویری! مجموعه اشعار(کتاب ها): {عشق و نفرت، ترانه های خیال، آوای هجران، غوغای نهان، قدمگاه معشوق، نشان دلبری}🌺((همنشینم، ذهن آهنگین من/عشق بازی با خدا، شد دین من/من ندارم عادتی بر هیچ چیز/
قالب شعری نگشت آیین من/ من به دورم از قوانین سخن/
مثل روحی که نمی آید به تن/خوب یا بد، هستی ام هست اينچنين/قدرت و ضعف سخن، باشد مبين))🌺((ای که بسته ای زبان از ذکر جان/ وانهادی خود به درد بیکران/ رسم دلداری، زبان بسته نیست/ عاشق از راهی که رفته، خسته نیست/ شاعرانند عشق بازان شجاع/ تکیه گاه شاعران نبود نخاع/ گر نترسد قلب انسان از بلا/ وصل می گردد به بحری از طلا/ کان طلا نوری بود اندر وفا/عشق بازی با وفا گردد روا))🌺((جام دانش را تهی هرگز نمی خواهم نگار/ذره ای از علم خود بر من دهی، گردم شکار/قلب من را چون بیاری دست، غوغا می شود/عشق در جان و دلت، پیدا و رسوا می شود))🌺
جسم ما در این جهان، فانی شود/روح چون باشد، جهان باقی شود/بار دیگر روزگاری می رسد/مژده وصل، در بهاری می رسد/روز رستاخیز می آید به پیش/جسم رفته، باز می گردد به خویش/ما همه روحیم و از خویش غافلیم/ زین حقیقت، از فنا دل می بریم ))🌺((داغی که بر دلم هست، از دوری وفراق است، در این شب سیاهم ، معشوق چون چراغ است))🌺 |
|
|
|
اشعار ارسال شده
ثبت شده با شماره ۱۳۳۸۱۹ در تاریخ ۹ روز پیش
نظرات: ۸
ثبت شده با شماره ۱۳۳۰۹۳ در تاریخ شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳ ۲۲:۴۲
نظرات: ۴
ثبت شده با شماره ۱۳۲۶۲۸ در تاریخ يکشنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۳ ۲۰:۵۸
نظرات: ۲۳
ثبت شده با شماره ۱۳۲۰۹۵ در تاریخ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۲۱
نظرات: ۱۱
ثبت شده با شماره ۱۳۱۹۷۵ در تاریخ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۸:۱۵
نظرات: ۱۶
مجموع ۱۵۶ پست فعال در ۳۲ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر زهرا مددی
|
|
هجده سالم بود، روزهای اولی که وارد دانشگاه شده بودم، به دنبال پیدا کردن دوستی برای خود بودم، که در همان هفته های اول، در راهرو دانشگاه دختری را دیدم که از رو به رو می آمد، با تعجب جذب چهره اش شدم
|
|
چهارشنبه ۶ تير ۱۴۰۳ ۱۲:۴۴
نظرات: ۴
|
|
اگر پذیرا باشیم که واقعیت همه ما انسان ها روح ما است، و روح مانند یک ابر خیالی نیست!و خداوند در ازل ارواح همه انسان ها را آفریده ، پس او خواسته که ما خلق شدیم...ولی این که ما لباس کدام جسم را بپ
|
|
يکشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ ۰۴:۱۳
نظرات: ۰
|
|
سلام لیلا جان....دلم برایت تنگ شده....نمی دانم کجا هستی و چه می کنی... لعنت بر این دنیای سخت.... لعنت بر این دنیای سنگ دل.... جدایی....جدایی....چه دردی بالاتر است از جدایی؟... نمی دانم
|
|
چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۰۳:۵۷
نظرات: ۲۱
|
|
تمام عمر رفتم در پی علم، بشد تنها نصیب قلب من حلم ندیدم جز بلا زین راه رفته، بماند باقی اش، دل گشته خسته ....نمی دانم چه می کنند با ما... مخلوقانی که خدایشان با خدای ما فرق دارد.
|
|
پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲ ۱۳:۴۸
نظرات: ۶
|
|
نمی دانم چه شده....نمی دانم چه حالی است که برایم پیش آمده.... دوستش ندارم...ترس....نفرت....تعجب... خشم....نمی توانم حسم را ابراز نمایم... چند وقتی است با هر انسانی آشنا می شوم...یا حتی انسان
|
|
شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۴۸
نظرات: ۳
مجموع ۲۳ پست فعال در ۵ صفحه |