سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        سکوت جهان

        شعری از

        عزیز حسینی

        از دفتر عزیزحسینی نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳ ۰۱:۵۲ شماره ثبت ۱۳۳۰۳۹
          بازدید : ۵۰   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عزیز حسینی

        در میان شب‌های بی‌انتها  
        که صدای جنگ،  
        در گوشِ تاریخِ خسته  
        طنین می‌افکند،  
        سکوتی بلند  
        به انتظارِ فراموشی نشسته است.  
         
        آدمی،  
        کودکی در آغوش جهان،  
        گم شده در جاده‌های خون‌زده،  
        به دنبال نانی که طعمِ گرسنگی ندهد،  
        و آبی که رنگ اشک نباشد.
         
        آیا امید  
        همچنان در خاکستر این زمینِ سوخته  
        ریشه خواهد زد؟  
        آیا در سایه‌بان این شب‌های بی‌ستاره  
        دوباره خورشیدی طلوع خواهد کرد  
        که نه از غرب باشد  
        و نه از شرق،  
        بلکه از قلب‌های ما،  
        از دلِ انسانیتِ فراموش‌شده؟  
         
        در کوچه‌های تنگِ جهان  
        صدایی می‌لرزد،  
        صدای مادرانی که  
        نامِ کودکان گم‌شده‌شان را  
        در باد فریاد می‌زنند.  
         
        و آن‌سوی دیوارهای بلندِ شهر،  
        مردی  
        در گوشه‌ای از جهان  
        به جستجوی رؤیایی کوچک است،  
        رؤیایی که شاید  
        در دست‌های خالی‌اش  
        جایی برای بودن پیدا کند.  
         
        اما ما،  
        ما همچنان می‌نشینیم  
        در کافه‌های شلوغ  
        در میان چای‌ها و لبخندها  
        و فراموش می‌کنیم که  
        فردا ممکن است  
        آخرین برگِ درخت باشد،  
        و آخرین حرفی که بر لبانِ زمین  
        جاودانه می‌ماند،  
        سکوتی است که فریاد می‌زند.
         
        عزیزحسینی
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳ ۲۰:۰۷
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و مبین مشکلات جوامع انسانی بود خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳ ۱۸:۳۰
        زیبا
        وبردل نشست
        هزاران درودتان باد
        شاعر وادیب گرامی
        خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت ااا گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت اااااااااااااا عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ ااا قرآن زبر بخوانی با چارده روایت
        طاهره بختیاری

        تو آموختی و حالا نیز درسهایت را به دیگران آموز
        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1