يکشنبه ۱۴ خرداد
اشعار دفتر شعرِ برای تو شاعر مهرداد درگاهی
|
|
چشم برگیر از اندوه باران
دل به دریا بزن
پای بگذار روی برف زمستان
بی خیال باد و قاصدک
عطر گل یاس
|
|
|
|
|
لنگرگاه اشک بود
آنجا که من بودم و
تو نبودی
قصه مرد بود و
حرف صبوری
بندری سوخته بود
آنجا که پای
|
|
|
|
|
چشمهایم را میبندم
در خیالم
به پرواز درمیآیم
کویر بی بارون
قایق بی پارو
دشتهای غبار گرفته
|
|
|
|
|
آمدم تا که بمانم
تا که باران شود آن
ابر سنگین دلم
و بشوید همه دلزدگی
آمدم تا که بگویم
دوستت دار
|
|
|
|
|
آسمان صاف است و
آفتابیش در میان
با تو گفتم اینجا رازیست
در سینه نهان
می زده و مست و مدهوش
می
|
|
|
|
|
باز یلدا شد
شبی تاریک و طولانی
هویدا شد
یلدا آمد که بگوید
عمر کوتاه است
پایان شب سیه
سپید است
|
|
|
|
|
صحبت شبهای بیخوابی
شوریده سخن گفتن
چه خوش است با تو
دل به دریا زدن و زار گریستن
چشم بر بستن و
|
|
|
|
|
اینگونه نبود
بی تو باشم
دلخوش به غزلهای تمنای تو باشم
اینگونه نبود
از فراقت
چشم بسته در هیاهوی
|
|
|
|
|
دست بگشا و بگیر مرا
چشم بگشا و ببین مرا
راه پیدا شده است
قدم بردار
برو تا مطلع خورشید
برو تا د
|
|
|
|
|
شبهای بیداری
چشمهای بیخوابی
دلهای بیتابی
افکار پریشانی
روزهای حیرانی
جنگلهای خزانی
کویر
|
|
|
|
|
فصل پاییزی شبهای بلند
برخیز و چشم بگشا
مرثیهام را بشنو
راه خوانده است مرا
فردا خواسته است مرا
|
|
|
|
|
سقف آسمان امشب
چه کوتاهه
این همه
این همه ستاره
بر پشت شب سواره
ماه با لبهای خندان
عکسش روی
|
|
|
|
|
آری اسمش روزگار است
تحفه غذایی است
شور و بد مزه انگار
که باچاشنی عشق
مزه دارش ساختیم
قصه شیرین
|
|
|
|
|
به پرواز درآمدند کبوترها
چرخزنان
بالاتر و بالاتر
بی ترس از طوفانی که نزدیک است
به دور از دست غم
|
|
|
|
|
میخواهم تا بنویسم
از بلندای نگاهت
از شب یلدای بی تو
از وجود بی مثالت
از ابرهای بی بارون
از ترد
|
|
|
|
|
چشم بگشا و ببین که در این باغ کسی نیست
هیچ مهمانی در این خانه پاک پدری نیست
صبح سر زده از روزنه بی
|
|
|
|
|
در من دیوی به زنجیر است
که گاهی
دست مییازد به اعماق درونم
درونم تیره میسازد
روشنایی رنگ میبا
|
|
|
|
|
دستانم را بگیر
دنیای غمانگیزی است
اینجا هوا سرد و آلوده شده
چشمها پر از اشک
مشتها گره خورده ش
|
|
|
|
|
با تو گفتم از درشتیهای روز
از سراشیبی دشت بی فروغ
با تو گفتم از زخمه رنج بشر
از همه بیچارگان لال
|
|
|
|
|
صبح زود است و
من
بالای کوه
آنجا که دوستش دارم
نسیم خنک
طلوع نزدیک آفتاب
چشماندازی دور
و نفس
|
|
|
|
|
تو معنا کن برایم زندگی را
نگاه کن شب چه طولانیست
بیا تا وانهیم بیهودگی را
راهبندان فراق مرغ و پر
|
|
|
|
|
گاهی ز سراب هیچ گریزی نیست
دهان را میگشایی اما
پژواک هیچ کلامی
در ذهن تو نیست
پای خسته
چشم بس
|
|
|
|
|
به شهود، آنکه برخاست
به گمان، آنکه برجاست
قفل کلام را بستند
همه بی بهانه رفتند
آنچه ماند برجا ام
|
|
|
|
|
شب است و بیدار ماندهام هنوز
کجاست نوازش دست مهربانت
شب همه شب در فکر تو بودم
کجاست لغزش موی افشا
|
|
|
|
|
سلامم را برسان
به همه راههای رفته
نرفته
به همه دستهای رسیده
نرسیده
به آه حبس در سینه
به ابر
|
|
|
|
|
وقت تنهایی بود و
یه دنیا دل تنگ
قفل سکوت
مهری هزار ساله بر لبها
دست باد
خشخشی میکرد
مرغ ش
|
|
|
|
|
حسرت سالهای تنهاییم
بی تو سر شد سالها
با تو پر زد این بالها
قصهگوی شبهای تنهاییم
بی تو سخت
|
|
|
|
|
طرحی از شب میزند
نور باران میسازد ولی
ابر گریان میشود
خشک میسوزاند ولی
جشن میسازد برایم
گا
|
|
|
|
|
از دریچه قلبم
راهی به جهانی پیداست
جهانی پر از اقاقی
شبهایش مهتابی
روزهایش روشن و طلایی
در آشیا
|
|
|
|
|
عمریست که رفتیم
پای در راه گذاشتیم
با زمزمه باد گذشتیم
گفتیم و شنیدیم
دل شکستیم
پایان سفر ببین
|
|
|
|
|
در روزی از ماه مرداد
در انزوای دره
مه میریزد از بالا به پایین
آنگونه که تو در خیالم
ابر میآید
|
|
|
|
|
در مطلع یک صبح قشنگ
زیر رگبار تب خاطرهها
درگشودی و قدم بگذاشتی
بر بلندای شب فاصلهها
دستم بگرفت
|
|
|
|
|
شب گرفته است
نور رفته است
دست باد روی برگهای درختان
گرفته است
زمزمه باد
نهر خاطرات
در فضای خا
|
|
|
|
|
دو چشمت واژه میبارد
مثال ابر پاییزی
لبانت قصه میسازند
برای فصل تنهایی
دو ابروی تو چون دامی
بر
|
|
|
|
|
آسمان چشم او آبی آبی است
گاه ابری
گاهی اما آفتابیست
در نگاهش برق امید
در هوایش عشق جاریست
بر ل
|
|
|
|
|
سپیده صبحی دگر سر زده است
بیا ببین
که محشری برپا شده است
غلغله اولینها
همیشه اولینها زیباست
|
|
|
|
|
دویدند روزها و شبها
از نشیب غروب
تا به اوج طلوع
تا به آنجا
که آرامش دستهای تو بود
شانههای ت
|
|
|
|
|
برایم معنا نشد این زندگی
روز و شب از پی بیهودگی
بوف کوری است گویی روان
انچه دید چشم و گفت زبان
ز
|
|
|
|
|
صبحی دگر آمد
با نسیم سحری
یاد عزیزی به سر آمد
چشم بگشا
روزی دگر آمد
|
|
|
|
|
از روی مهت بود
اگر ماه عیان شد
از دست دلم بود
اگر عشق عیان شد
از لاله و گل بود
که پروانه روان ش
|
|
|
|
|
دوست داشتنت
رودی آرام و در جریان
.
.
.
عاشقی تجربهای تکرار نشدنی
اکسیر نایاب زندگی
گام زدن
|
|
|
|
|
در آفاق چشمانت
تصویری مبهم و تار جاریست
هر چه نگاه میکنم
درنمییابم
رمزی در اوست که نمیدانم
|
|
|
|
|
شبی دیگر است و
آغوش تو باز و
من در پناه امن تو آسوده
زمان خواب
زمین رام
شهر در لاک بیهوشی
منم
|
|
|
|
|
ماه من
با خود ببر مرا
تا مرز آسمان
نیمه تاریک خود را بگشا
ماه من
باز بیدارم امشب
باز مینالم ا
|
|
|
|
|
آی مرغ دریایی
به هوای دل یار
پر بگشا
چشم برگیر ز خواب
برو با نسیم دریا
برو تا مطلع خورشید
|
|
|
|
|
در هیاهوی نگاهت
چیزی در من جوشید
در میان بستر سینهات
شهر دلم آرمیدن گرفت
و رفت به خوابی هزاران
|
|
|
|
|
زمزمه عشقت در گوش من است
آنجا که تو باشی
سینهام پر ز تمنای تو است
آنجا که تو باشی
چشم نگران رخ
|
|
|
|
|
گشتیم و گشتیم
تا به این راه رسیدیم
خاک از تن به در کردیم
جمع نشستیم
چشم تو روزنه نور
چشم من تشن
|
|
|
|
|
ای بلندیهای سرسبز و جاودانه
ای تو هوای بارانی در این زمانه
روزگارت خوش حال دلت خوش
ای که عشق در
|
|
|
|
|
خرداد ۰۱
رفتیم و رفتیم
تا به لب آب رسیدیم
هوا گرم و شرجی
دست در دست
مست از جنگل و سبزی
|
|
|
|
|
این دل خونه خراب
دست بردار نبود
هرچه گفتیم
گوش نداد
این دل خونه خراب
پی رویی میگشت
پی آشفته م
|
|
|
|
|
تو به جان آمدهای
از ته فاصلهها
از نوک قله کوه
از یه دشت پر از غبار
تو به تن آمدهای
|
|
|
|
|
نقاش زندگیم
رنگ بپاش به این روزها
قرمز و زرد و طلایی
بر فرش قرمز دلم
قدم بگذار
قدمهایی از جنس
|
|
|
|
|
روز میلاد دل تو
روز جیغ یک کوچولو
روزی که تو آمدی و
زدی رنگ سبز به دنیا
تو گذاشتی سر رو سینه
تو
|
|
|
|
|
من این گوشه تنهایی خود را
دوست دارم
من این رنج شبهای سیاه را
دوست دارم
نوری که در آن است
مال م
|
|
|
|
|
شب است و پنجره دلم به سوی تو
گشوده
عشق تو خواب از چشم این عاشق بیمار
ربوده
بی تو انگار بیابان د
|
|
|
|
|
ماهی قرمز کوچک توی تنگ
خبرت نیست ز سرسبزی خاک؟
از دم باد بهار
از غم دوری یار؟
|
|
|
|
|
میروم راهها را پای پیاده
دل به آهنگ کبوترهای صحرا
دست به سوسنهای صحرا
میدهم گوش به دردهای زما
|
|
|
|
|
آبی دریا
در بیکرانه
افق را میبیند
و من در کنارم
تو را که خفتهای
زندگی با تو
همان استواری امن
|
|
|
|
|
ای شبم رویای در هم ریخته
روزهایم چون تبی افروخته
ای که هر دَم در فراغت سوختم
عاقبت دار دلم در شعل
|
|
|
|
|
ای که نزدیکی
یا که گاهی دور دوری
سرخوش از باد غروری
نگاهم خیره به سوی غروبی
سر در گریبانم و گریز
|
|
|
|
|
گریه در باد
تجسم خاطرههاست
رج میزنیاش
تشنه میشوی
سرابی میشود
ابر میشوی
نمیبارد
خورشید
|
|
|
|
|
رویایی دارم
دیرپا و نامیرا
پای در راه
راه به راه
کوه به کوه
دره به دره
بی همنفس
بی حبس نفس
|
|
|
|
|
بگذار تا شادخوار باشم و
چون جامی تو را درکشم
بگذار تا هر صبحگاه
همچون طلوع خورشید
بر پیکر کوهسا
|
|
|
|
|
غمخوار اگر بود
یکی بود
ماتم زده در راه اگر بود
دلی بود
چشم بیخواب در مشغله شب
اگر بود
رسوای
|
|
|
|
|
ای گل ساقه طلا
پایت به زمین
برگهات به هوا
ریشهات به آب
سرت به هوا
درونت آدم
بیرونت حوا
|
|
|
|
|
صبح زود است
پرندگان مهاجر
در صفحه نقرهای آسمان
پرواز کنان
عزلت شبی تیره را
با خود
به کرانه غر
|
|
|
|
|
ای دل در عاشقی بسوز
چون شمع رو باد
یا که یار رفته ز یاد
یا همچو ریشهای
در حسرت یک جرعه آب
|
|
|
|
|
برف بیصدا میبارد
ماه بیصدا میتابد
و عکس ماه روی برکه
لغزان است
انگار که بیصدا میگرید
|
|
|
|
|
دست در دست تو و
دل داده به تو
چشم در چشم تو و
نفس داده به تو
|
|
|
|
|
با کدام واژه از تو بگویم
وقتی غزل برای تو
چون شمعی رو به باد است
با کدام زبان از تو سخن باید گفت
|
|
|
|
|
حال این روزهایم
بارانی است
اما پرتوهای نور
از لای ابرهای ضخیم
زمین سرد دلم را
نشانه گرفته
|
|
|
|
|
بغض خفته در گلو
درد دارد
راه طولانی و پای خسته
زخم دارد
باید که شبی با تو نشست
این دل خونین هزا
|
|
|
|
|
تو فقط باش
تا هوا پُر شود از عطر گل یاس
دستهی چلچلهها بگشایند پر پرواز
|
|
|
|
|
الا یا ایها الساقی
ببین با ما چهها کردی
یکی شاد و یکی غمگین
ببین غوغا به پا کردی
یکی خاموش خامو
|
|
|
|
|
دستهایت را باز کن
زندگی آغاز کن
دستهای تو
صورتی است
|
|
|
|
|
عطر گل یاس
زمزمه اسم تو
روز پیوند
روز به هم رسیدن در هوای بارانی
|
|
|
|
|
چه سخت میگذرد
این روزها
این شبها
زمان آوار بی حرکتی است
سکون درماندگی است
موج یکنواخت دلمردگ
|
|
|
|
|
مرا چه میشود؟
نمیدانم
نمیدانم
نمیدانم
افق گسترده
شب تاریک
خط ممتد جاده
زیر نور ماشین
چگو
|
|
|
|
|
افتاده به قعر چاه
به آسمان شب
خیره شدم
ماه آن بالا
پیداست
فقط ماه
و دیگر هیچ
|
|
|
مجموع ۲۶۹ پست فعال در ۴ صفحه |