سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 27 فروردين 1404
    18 شوال 1446
      Wednesday 16 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        چهارشنبه ۲۷ فروردين

        اشعار دفتر شعرِ برای تو شاعر مهرداد درگاهی

        مهرداد درگاهی

        ما سراسیمه گذشتیم و گذاشتیم خاطرات کودکی‌های شلوغ بیهوده رسیدیم و رساندیم تن فرسوده و مشتاق ا
        ۴۷ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        ردای کهنه شب را کناری می‌زنم تا پای گیرم میان بوته‌های عشق جای گیرم به رویا می‌روم بی‌خواهش و م
        ۲۸ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        پوشیده سرشتیم عمری به ره دوست فاش گفتیم که خیال ره دیگر نتوانیم راه و بیراه رفت از پی هم چه
        ۳۸ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        سپیدی در شروع بود داستان جز گریه‌های بی‌امان چیزی نبودش این زمان هر برگ این قصه ما خاموش بودی بی
        ۴۵ بازدید     ۱ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        این چه سبزی است که می‌بالد و هی می‌بالد این چه ابریست که می‌بارد و هی می‌بارد این چه پوشیده
        ۳۹ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        مرا با من تنهایم مگذار که پریشانی ابیات غزل سخت گرفته است مرا روی آشنا تو به بیراهه مبر دست
        ۵۶ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        به خانه می‌روم دیوانه و مست ببینم روی آن پیرایه‌ها آیا کسی هست؟ به آنجا می‌روم با پای خسته دمی
        ۳۸ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        از کوه گفتم از سقوط از شکست شاخه‌های آن درختان بلوط باد می‌رفت به دیدار سیاهی‌های ابر ابر م
        ۷۱ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        یاد اون لحظه صفر وقت خاموشی ابر لحظه‌ای که خورشیدش خواب نم‌یشد باد می‌باخت دلش نفسی گرم به شب‌ها
        ۶۲ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        در حراج خاطرات آشنایی خوش مطاعیست آشنا مپندار تو مرا بیگانه با خویشم بدان شادی‌های ما را روزگار
        ۴۴ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        می‌بارد ابر خاطره می‌سازد باران ذهن سیال من جاری‌تر از هر قطره باران می‌پوشد بهار سبزی عشق بر ت
        ۶۱ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        چقدر بام دل اینجا سرد است نُت بیمایه و بی‌روح سحر چقدر فالش و چه بد آهنگ است دست فرتوت فروریخته
        ۴۶ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        تو عاشق که بودی هوا روشنی داشت شب سرد و بارانی‌اش چتر نیلوفری داشت به زیر تب دست‌های تو تنم پرس
        ۵۴ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        ابر است که می‌بارد یا ستاره که می‌گرید چه سکوتی اینجا در من است رساتر از کلام پوشیده‌تر از
        ۸۰ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        یاد یک روز خوش پاییزی باد می‌باخت دلش در هوس قطع و شکست همه شاخه‌ها بود پای برداشتم و جا
        ۵۸ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        نمی‌دانی تو که چه باریست کشیدن به دوش کوله‌ی پاره‌ی این زندگی تن می‌زنی از روز نخست تن می‌کنی ا
        ۶۲ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        با صدای هر باران راه می‌بازد دلم پر می‌گشاید قلب لرزان شکل ترانه می‌گیرد این خیال خام با صدای
        ۶۱ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        کاش می‌شد که رها شد از این حاصلِ بی‌حوصلگی کاش می‌شد که جدا شد از تمامِ شهرِ پر آلودگی کاش نوری
        ۶۳ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        گام‌هایی خسته و پیوسته می‌رسم آیا به روز آغاز؟ هوا چه سرد است اینجا ابر می‌گرید و می‌ماند نالان
        ۸۲ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        همیشه درگیر توام بسان باران به ابر بسان ماهی به دریا یا که آینده به فردا آغوش باز کن تا رها شو
        ۶۳ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        ابر بی بارش نمای آسمان را زیر چتر خود گرفته دست برنمی‌دارد از این بیهودگی از زوال دائمی از این
        ۶۳ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        زندگی به کوتاهی لمس کف دریا می‌رود دسته سار و تو میمانی تنها راز این کهنه سربسته چه میدانی تو می‌
        ۶۱ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        و چه مشتاق بودم که بیایم تا که ببینم پرواز آخری را راه بن‌بست نیلوفری را کهکشان راه شیری آسما
        ۷۳ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        پاییز آمده باز تا بگوید که بهار رفتنی است پرواز برگ‌ها را دیدی و به خاطر نسپردی که سبزی دائم د
        ۶۱ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        آسمان را بنگر دست بردار زمین را که هوا سخت گرفته است سقف بی‌روزنه شب پُر نور ماه گشته است سرنوش
        ۷۷ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        شب تنهایی عاشق فصل پوسیدن برگ‌ها میون بهار و گرما خسته از دیدن رویا توی خاموشی دل‌ها لنگ میزد ب
        ۷۴ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        تنهایم نگذار با این روزهای تکراری با تن خسته با این شب‌های بیداری با این دست چروکیده تو فصل‌های
        ۶۶ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        هی رفت و آمد می‌کنم در مرز خیال و خاطره شب را می‌رسانم تا به صبح با چشم‌های خسته از خواب‌های خیس
        ۶۷ بازدید     ۱ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        چشم روشنگر صبح یه بغل ترانه ساخت توی تنهایی شب یه مسافر جاگذاشت خط پا خورده دشت رفت تا مرز افق
        ۱۱۹ بازدید     ۱۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        بگذاشتی و رفتی همین یاد تو ما را بس پاییزها آمدند و رفتند همین کنج تنهایی و انبوه خاطرات تو ما ر
        ۹۱ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        چشم روشنگر صبح یه بغل ترانه ساخت توی تنهایی شب یه مسافر جا گذاشت امان داد این جهان را آن طلوع
        ۷۶ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        بی‌پرده بگویم که جهان را سببی نیست این راز به دل مانده به هوای شرری نیست دشت پوشیده شد از مه هی
        ۶۲ بازدید     ۲ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        من نه آنم که بمانم تا که بمیرم می‌روم تا که ببوسم دریا شب تا به سحر را سیر کنم در میان عطر گل‌ها
        ۷۶ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        می‌شود در پناه باران خوابید پای در راهی گذاشت و سبزه‌ها را دید می‌شود دست بر بوته کشید زندگی را
        ۸۱ بازدید     ۱۱ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        بی صدا بی صدا گویا تو هم گریه می‌کنی شب‌ها خسته و لرزان بار زندگی را بر دوش می‌کشی تنها مشت می‌
        ۸۲ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        از این آشفته‌سرای زندگانی از این ابر سیاه آسمانی رهایی ده تو مرا در سکوت شب نور ماه از میان ابره
        ۹۱ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        استوار چون کوه ایستادی و نشاندی تو مرا گاه و بیگاه به راه می‌رفتم من به بیراهه پِی‌ام بود که به
        ۸۱ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        از دشت مصیبت‌ها می‌رود او تنها پای بر پیکر خشکیده دشت یاد گل‌های شقایق در سر می‌رود به پیمایش ش
        ۸۰ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        از ته دشت فروخفته به باد صدای تاریخ در فراز و فرود است رنج ما رنج انسان پایانی ندارد دست بیدادگ
        ۹۸ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        می‌اندیشم که دیگر بار می‌آید به دست آن سراب خفته به دشت‌های غریب؟ آن هوای تازه آن لحظه ناب آن حس ع
        ۱۰۲ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        این همان دل سرگشته ماست که آتش گرفته و آتش‌نشان در پی آب است و بس بی آنکه بداند کجا آتش گرفته ای
        ۹۷ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        کجا بودی تا که این ویرانه تنها را ببینی در فراز شب‌های یخی در فرود غوغای تف دیده لبی در صدای های
        ۱۰۸ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        ابر بارنده به دریا می‌رفت اشک چشم تر ما بود که به یغما می‌رفت فصل پوسیدن برگ بود پاییز هزار رنگ
        ۱۰۸ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        ¬و چه زجری می‌کشد آن عاشق بیدار که نماند هیچ به سرش جز خاطره یار آن سودازده ماه که ندانست آخر
        ۱۱۱ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        به من بگو در این هوای ساکن و پُر از غبار در این زمانه پُر از اجبار به چه می‌اندیشی به من بگو
        ۱۱۸ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        خیره به چشم نمناک غروب یادی از ساعت حسرت ساعت بی تو آمد به سرش آواز شب از دور می‌آمد و او بی ت
        ۱۱۳ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        از چه گریانی نگاه کن ابر می‌‌بارد همان ما را بس تلخی ایام می‌گذرد چند قطره اشک و خاطره‌ای در سر
        ۱۷۶ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        به آینده می‌نگرم که همچون آینه‌ای پیش رویم ایستاده و گذشته‌ام را بازمی‌نماید که قطره قطره قطره ا
        ۱۴۶ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        شب تاریک و سیاهی به تمنا گذری کرد ذهن بی خاطره پیمود قلب بی عاطفه فرسود مرغ تنهای قفس دگرش هیچ
        ۱۲۱ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        صبح زود است و شهر به خواب طولانی رفته است گویی دست باد در دست دیگرش آرمیدن آغاز کرده است گویی
        ۱۷۰ بازدید     ۷ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        چه می‌دانی که پای در راه گذاشتن چه سخت است و چه پُر رنج هوا افسرده رویی زمستان است گویی نه هیچ
        ۱۶۱ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        آنجا که تو باشی خواب واژه غریبی است میان من و تو شب فروبسته و دل دست فراز چشم پُر مهر تو خیره
        ۱۳۷ بازدید     ۱۱ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        قاصدک بی‌آشیان دمی بیاسای و لحظه‌ای پرواز کن حجاب کهنه شب را از سر خود باز کن این بغض کهنه
        ۱۵۳ بازدید     ۱۳ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        به رویای تو آمدم باز بی‌سایه و پوشیده ز اغیار چه دنیایی ساکت بود و آبی دل تو همچون صندوقچ
        ۱۵۷ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        از دل تیره این روزگار آفتابی پیدا می‌شود آیا دست‌ها را بگشاید خمیازه‌ای کشیده چشم بگشاید جنب و
        ۱۵۸ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        شبی تاریک و من و صورت تو رد برقی که به ناگاه برون رفت از اون چشم‌های خیس و تر تو شب یلدا بود و
        ۱۵۶ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        صدای پای باد روی سنگ‌فرش‌های کوچه دوباره قدم‌های پُرتکرار می‌زند گام بر پیکر کوچه دوباره صبح شده
        ۱۶۱ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        شبی تاریک و طولانی صدای موج بر ساحل هوا ابری و بارانی مرغ دریا یکه و تنها راه می‌بازد در این در
        ۲۲۲ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        عاشق که تو باشی عاشقی کاری نداره اقیانوس آرام آغوش تو موج کوتاه روی ساحل نداره عاشق که تو باشی
        ۱۶۰ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        گریه بی صدا زهر درد آن بغض خفته در گلو بود جاری شده بر چشم‌هایش آن خشم فروخورده سال‌های دراز آن
        ۱۵۲ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        سهم من از تو یه کوتاهی بوته‌زار در اندیشه‌ام خواستنت به بلندای سرو ناز می‌بینم تو را دیدنت به
        ۲۰۰ بازدید     ۱۸ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        آخرین پرتو نور زیر پوشش ابری سنگین آرمیدن آغاز کرد دست باد پاییزی نوازشگر بوته‌های خشکیده به ب
        ۱۶۱ بازدید     ۱۷ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        تو بخواب تا که هوا مست شود شب شکوه کند روز خمیازه کشد تو بخواب تا که آرام بگیرد دل دست پر مشغ
        ۱۵۷ بازدید     ۲۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        ای سرای تو سبز و جاودانه در هوایت مرغ آوازخوان پرگشوده مشتاق همچو یک پروانه ای که در آسمانت
        ۱۶۱ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        کاش می‌شد از نو آغاز کرد حال خوش زندگی را ساز کرد کاش دگرگونه جهانی داشتیم هرگوشه‌اش آب شیرین
        ۱۳۳ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        باز هم وعده فردا دهی و می‌ترسم باز هم کام دلم بی تو رها ماند باز باز هم بغض گلو نگاه خیره و
        ۱۶۳ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        به فلک بود نگاهم آنگاه که تو آمدی به خیالم شب رویا شد و ساعت بی‌خوابی وقتی که سپیده سحر بود و
        ۱۳۵ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        آفتاب تیر و مرداد پای بسته و تن خسته راه پیمود سال‌های زندگی را دست پر فاصله فرسود بیداد زمان
        ۱۵۲ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        صبح آمد و بلبل به تمنا شعری از حنجره‌اش ساز کرد شب‌پره خاموشی گرفت مرغ شب در خواب خبر از ماه گرف
        ۱۸۱ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        به کوه آمده‌ام خودش راه می‌نماید گاهی گاه اما برگی از دفتر بی‌سرانجامی است قدم در راه می‌گذارم
        ۱۷۵ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        ترک‌های سنگ‌فرش کوچه اثر سنگینی روز است یا کهنگی شب این دهر تمنا التماس ما را به تماشا نشسته ا
        ۱۶۴ بازدید     ۵ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        پیکره بلند کوه خیال را به پرواز درمی‌آورد آنجا که بر بلندایش قدم می‌گذارم پریشان می‌شود افکارم
        ۲۱۹ بازدید     ۶ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        کودک افسونگر شعر و غزل کجا رفت معجزه‌ات نیک بنگر ماه آن بالا پیداست پای بر حرم یار بگذار دست بگ
        ۱۹۷ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        در تلاطم این روزگار که از هر موج سهمگین بی نیازت می‌کند لنگر انداختی در دلم سرمای عجیبی بود پیش
        ۱۲۰ بازدید     ۱۱ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        از خودم به تو پناه می‌برم در پناه امن تو آسمان آبی برف سپید برگ سبز است و روزگار پایانی ندارد
        ۱۱۶ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        پرسید چرا می‌روی اما تنها گفتمش یارم تو نبینی او همه جا هست سایه به سایه پرسید چرا دست می‌سایی و
        ۱۱۶ بازدید     ۳ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        هنوز هم می‌شود بالا رفت به یاد روزهای رفته هنوز هم می‌شود بوسید دست پُر مِهر تو را در شب هنوز هم
        ۱۳۵ بازدید     ۹ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        واژه بر نمی ‌آید همی آخر چرا؟ آه سینه حبس گشته بر نمی‌آید چرا؟ رخت دوشینه مانده بر تن سال‌ها
        ۱۷۵ بازدید     ۴ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        اینگونه که اینجا ایستاده‌ام بر بلندای کوهی پر غرور خش‌خشی می‌کند آن علفزار پست خشک با فرود دست
        ۱۴۰ بازدید     ۱۰ نظر

        ادامه شعر

        مهرداد درگاهی

        آی پسر از چه می‌خوانی تو این حال خراب آباد را مهر ممنوعی زَدست این کوچه و آن راه را دست خون‌آلو
        ۵۸۳ بازدید     ۸ نظر

        ادامه شعر

        مجموع ۳۶۵ پست فعال در ۵ صفحه

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7