جمعه ۲ آذر
اشعار دفتر شعرِ رسولی در حسن شاعر حسن رسولی
|
|
غوغای
سبز
ای پارهپاره گلویت
اندامت
به خنجر دشمن!
یا به اره!
تنت بر زمین
انداخته
به گودال
|
|
|
|
|
اینجا مرگ بهتر از زیستن
اینجا هیهات گویان
مرگ می فروشند و زیستن می خرند...
|
|
|
|
|
«اوجِ اشکِ موج»
از خزر/شیرماهی ما+زن+در+آن
تا خلیج گل+د+آن
کشیده شدم
به گردنت,آویز+آن
آوای مواج
|
|
|
|
|
محض رضای خدا
شکسته ننویس با لکنت نخوان
لاقل عشق را
ما شقه شقه های آوای یک لبیم
ما شلق شلوغی ها
|
|
|
|
|
دخترم, پسرم, نازنیم
کمی مغز بخر
از دوره گرد آجیل فروش لبخند پسته ها
راه ها باز می شود به پله ها
|
|
|
|
|
یکی معترض
میان در و دیوار
و اعداد بی دد و داد
مواد آگاهی میفروخت
انگار
خود را بدار
تنهایی کشید
|
|
|
|
|
نازنین تخم هایت کو؟
بر دهان موش ها دیده ام
اینان شهر را به فضیلت فضله هایشان رسانده اند
بیدار شو!
|
|
|
|
|
ای سرباز پیاده
ای ناسکوت
هیچ را محال مپندار...
|
|
|
|
|
با+غم برای من غزل میخواند
میگوید حسن بنویس بر سینه من
نگه میدارمش یادگاری
در هزاران سال جلالی
|
|
|
|
|
مرا بر آستان گور خود ببین
برخیز تو نمرده ای!
خدای زنده بگور من...
شعری از مجموعه رسولی پاکدل
|
|
|
|
|
نه به آنان که میدانند می گویم
کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بر دار
که من پیمودم این صحرا نه رسولی ا
|
|
|
|
|
ای لال زده
لکنت زبان را رها کن
یک بار دلکشان
دل را سیر صدا کن
|
|
|
|
|
برگرد که کلید بوسه بر لب توست
تو اشباح شده ای
حرف بزن
مگو که مرده ای
خوشگل من، دلی بر رقص بزن
"
|
|
|
|
|
آیا خودمختاری هست!
حسین مقام
ورای ترس از «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها...
|
|
|
|
|
دیدار به قیامت
کنار حوریان بهشت...
زپلشک یا سپلشت؟
خوشخیال نباش!
میخورمت
بههمین زودیها...
|
|
|
|
|
دیدار به قیامت
کنار حوریان بهشت...
زپلشک یا سپلشت؟
خوشخیال نباش!
میخورمت
بههمین زودیها...
|
|
|
|
|
محصور زیبایی گشتن
بله من اختیار را
به باد...
در این هجمه نه!
به زیباتر از خودم
آآآآآآآری
دادم
|
|
|
|
|
پاییز گشته ام
سریز از جای کبود نبود تو بر لبم
ای شکوه شب زمستانی
مملو از من های خویش
بسان من ت
|
|
|
|
|
من وارث پرواز ملخ هایم
من مترسگ مهربان ترد شده این با+غم
ایستاده فقط نگاه می کنم
به یاد و یار و د
|
|
|
|
|
سر+دار بیا...
دل+آر
دل+آر
دل+دار
بی+دار بیا
در این سکوتِ شبِ عیّار
بی آه بیا
|
|
|
|
|
من مرغ آزادی ام
هوس دانه و آبم چیست!؟!
نغمه های پیاپی آزادی ام
که تو را فهم آن نیست؟!!
از نان ن
|
|
|
|
|
خود+آی این دیار خواب است
کدخدا نیز خود نقش بر آب است...
برخیز
در ریز
جام دیگری
که به حتم در آن
|
|
|
|
|
ای تشنهی سلام و سجود
درودها بر تو «بود»
ای صاحب کتاب و تنهایی و بود...
پیام+بر+من
شعر و سرود
و
|
|
|
|
|
من آن شیر بیسایهام
یا تماشاگری واماندهام...!
|
|
|
|
|
در هشتاد ملیون بارگی
شعری از "من" رسولی آزاده
فریاد باید کشید...
|
|
|
|
|
برای عاقبت خودت میگوییم
ای روح مانده لای سیم+آن
|
|
|
|
|
نه زمستان نیست
ما با فراموشکردن تو
یخ زدهایم
و به سرمای کشنده
بوران خاموشی پیوستهایم
دیگر هم
|
|
|
|
|
صبر همدست جهل است
و توکل حلقه شیطان
وقتی جان ارغوان...
|
|
|
|
|
خدای را از پول جدای می کنم
هر چند برای من هنوز
خدای گندم است
و ترانه ی من
سلام گندم
|
|
|
|
|
خواب می بینم ماهی شده ام
یونس را خورده ام
به دهان فرو برده ام
|
|
|