نقد و انتقاد در پیِ هر اثری نشسته ؛ در کمین است
چه بخواهی چه نخواهی قصه همین است
گاهی منتقد نگاهش چنان به عرش رفته
که گویی او در آسمان و شاعر در زمین است
دوستِ منتقدی روزی به من گفت که شاعری ضعیفی
این چه شعری و چه فرمی و چه واجی و چه وزنِ نحیفی
چه کسی قلم دستِ تو داد که شعر نویسی
این چنین ابیات بی سامان بر ریسمانِ شاعری بریسی
به یاد دارم منتقدی که له میکرد هر اثری در ماهنامه
به لکنت افتاده بود در خوانش چند بیتی از شاهنامه
دوست منتقدم ؛ این حقیر از باب شعر نوشتن نام شاعر را گرفته
همانگونه که آنکس کارش با میخ و چوب است نام نجار را گرفته
این نام شاعر دلیل آن نیست خود را هم رده بزرگان بنهم
به شعر خود جاه و جلالی همچو شعر آن ادیبان بدهم
من شعر نوشتم که کاغذ را شریکِ دلتنگی بکنم
حرف و احساس خود را هم آهنگ به یکرنگی بکنم
حرف هایی که زبانم قاصر از بیان و گفتنش بود
به زبان شعر ؛ حالی به آن یاره با قلبِ سنگی بکنم
مرادم از شعر و ترانه هیچ گاه کسب آوازه و اسم و رسم نبوده
اینکه می گویم دلیلی بر کینه و عداوت و خصم نبوده
اگر روزگار سر ناسازی نداشت کنون میدیدی نام مرا
در عنوان ترانه هایی که گاها تو را مست نموده
تو که در معرفی ؛ هزار و یک لقب و عنوانی نشاندی
خود را تا حوالیه شاملو و شهریارانی کشاندی
تا دیدی شعر منه بی ادعا را
همچو فرش خاک خورده ای با چوب تکاندی
گر منتقدی در کار خود پیشه ی انصاف بنا کن
از دور نبین خودت هم گه گداری دست و پایی در این حنا کن
شعر : علیرضا دربندی
زیباااست..
خط خطیهای شاعر
اعتبار زیبای زنده بودن است..