يکشنبه ۲ دی
بادام بی دام شعری از حسن رسولی
از دفتر رسولی در حسن نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱ ۲۱:۵۲ شماره ثبت ۱۱۸۰۱۲
بازدید : ۲۵۹ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب حسن رسولی
|
مسیر حصار بسته ای
در هم می شکند دم+آدم
به این "بودنم"
بُو من بودم و نَم تو
دِ دال و مدلول تو
دم دم دادم و دردم تو
دِ داد وسطم درد می کند
چنان که الف شده ام
یِ یِ یار آخرم تو
دست خالی قلبم را زبانم
ای گمراه راه
که وصل است به فهم شما
ای نشنونده
خود را به آن راه مزن
در این حصار بسته مغزها
من مغز بادام می فروشم
بی دام به شما
بشکن این حصار سالخورده پوسته ها
برس به مغزها
مغز بادام من
همان جا خانه ماست
دخترم, پسرم, نازنیم
کمی مغز بخر
از دوره گرد آجیل فروش لبخند پسته ها
راه ها باز می شود به پله های نوروزخان
بخوان, به خر
مغز بادام مرا
در خیابان...
|
نقدها و نظرات
|
ممنون از شاگردنوازیتون گران سنگ مهرآفرین | |
|
درود خداوند دمادم بر شما مرسیب از لطف و مهرتون مهربان.تندرست و تنومند باشید و هر روز خورشیدها در انتهای این شب سحر را به تماشا کشید نقاش زیبای عشق | |
|
درود بر شما مهربان عشق منت گذاشتید که بمهر خواندید | |
|
درودها و سپاس بیکران بزرگوار گران قدرم ممنون از شاگردنوازی تون گرامی سایه تون بر سرمان مستدام | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.