يکشنبه ۲ دی
دیدار شعری از حسن رسولی
از دفتر رسولی در حسن نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۹ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۰۷ شماره ثبت ۱۱۵۳۴۴
بازدید : ۱۴۹ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب حسن رسولی
|
درودها شعری از مجموعه «رسولی پاکدل» نوزدهمین اثرم تقدیم حضور پر فروغتان
روزتان فریاد عشق و اتحاد و آزادی 🌹✌️🌹💝💝💝
دیدار
ناگهان دیوار میگوید
هوی حسن کجا؟
با سر میخورم به سینهاش
آه میکشد
دردش میگیرد از درد من
خون میپاشد از سرم به سینهاش
به آغوش میسپارمش
این بهترین دوست و یار را
که دردش میگیرد از دردهای من
میداند دیگر در من هوش و حواسی نیست
سینهاش غرق در خون من است...
او بنیآدم
آینه تمام قد من است
او مهربانترین نگار در آینه است
آنقدر این دیوار صیقل است
که سرِ سودای خونی خویش دیدهام در سینهاش
در و پنجرهها هی صدایش میکنند
او پاسخ من ورد زبانش هست...
با+غم برای من غزل میخواند
میگوید حسن بنویس بر سینه من
نگه میدارمش یادگاری
در هزاران سال جلالی
غرق در خون به این زیبایی...
ارادتمند حسن رسولی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زیبا بود