دوشنبه ۲۰ اسفند
اشعار دفتر شعرِ نوبرانه شاعر فروغ گودرزی
|
|
بیرون مانده از قبر
دستان خیس آستین اش
به ناچار پشت صحنه می ایستد
تا بیدار کند
ابرهای عقیم مانده
|
|
|
|
|
در نمایش مرگ سریالی سایه ها
با پرچمی سفید
نقش انگشت پا شکسته را
بازی می کند
دیوار سرکش شعبده باز
|
|
|
|
|
چشم می چرخاند سوزن بغض
انگار شب خوابیده در نگاه سوراخ ش
که حالا کوک های پیر/ هم
به او نخ نمی دهن
|
|
|
|
|
دست بردار نیستند
گوش های زنگ زده قاتل
من اما
عصر یخبندان یک روز
این تراژدی غمگین را به دست/
قا
|
|
|
|
|
گاهی آه های بی صدایم
در آواره ترین خاک ریز حلقم
فریاد می شود
و از مردمک های دستانم بیرون می زند
|
|
|
|
|
چپ نگاهم می کند
در چشم راست پاهای م
جاده ای که بین دو راهه های خود
خنجری در حنجره دارد
|
|
|
|
|
کسی خورشید را
پشت نخ های میله ای انداخته
تا دو خیابان بالاتر
باز کند
گره ی کور / موهای برف را
|
|
|
|
|
گیلاس گیلاس
گوشواره هایَ ش
طعم نوبرانه می دهند
خیابان تابستان
|
|
|