دوشنبه ۲۴ دی
اشعار دفتر شعرِ محوِ ماه شاعر ساناز زبرشاهی
|
|
و تمــامِ دردم این است ، که دوستـم داشتی
و مرا یک عاشقِ دیوانهٔ احمق تومیپنداشتی
من برایت تیشــ
|
|
|
|
|
و تمـامِ دردم این است ، که دوستـم داشتی
و مرایک عاشقِ دیوانه یِ احمق تومیپنداشتی
من برایت تیشـه
|
|
|
|
|
مثـلِ گـــوری محــو در بازارِ شــامِ گـــورهــا
نیستـم حتـی به کـامِ خسته یِ این مــورهــا
رفته
|
|
|
|
|
فریادهایِ خفته ام را ، می نویسم سالهاست
این غزل مجموعه ای از زخمها ،فریادهاست
واژه ها گم می ش
|
|
|
|
|
می ترسم از خوابی که تعبیـر می شود
این تــرسِ مبهمم ، چه تفسیـر می شود
به رویِ شانـه یِ او ، به خ
|
|
|
|
|
تو ای آغوشِ امن من، مرا بی پرده اغواکن
میان کلبــه ی ِجانت ، من دیوانـه را جــا کن
من از هرواژه
|
|
|
|
|
ویــران تـر از ویرانـه ای ، در قصـــه وامانـدم
گویی که بعد از رفتنت، از خویش جاماندنم
هرجـای
|
|
|
|
|
در غمِ پنهانِ چشمت یادِ یک زن می تپد
گرهمان پنهان دردم ، غرقِ حرمانم چرا؟!
|
|
|