صفحه رسمی شاعر احمدی زاده(ملحق)
|
 احمدی زاده(ملحق)
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۴۶ |
برج تولد: |  |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | يکشنبه ۴ مهر ۱۳۸۹ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۳۵۴۶ |
تا کنون 4074 کاربر 32067 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: موفق در خوبی و احسان و افراغ اندیشه باشید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
شرافت تنها مهره عشق بود كه هرز گشت! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۱۵۹۶ در تاریخ يکشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۲ ۰۳:۵۰
نظرات: ۲۹۴
|
|
پایگاه ادبی شعرناب برای حماسی بیشتر و عشق ورزی نرم تر!... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۱۲۴۱ در تاریخ دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۲ ۰۳:۳۵
نظرات: ۴۵۹
ثبت شده با شماره ۱۲۰۶۰۲ در تاریخ شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲ ۱۹:۴۶
نظرات: ۲۵۰
|
|
افراغ اندیشه را این گونه می نویسند تا نباشی نمی نویسند! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۱۲۰۴ در تاریخ پنجشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۲ ۰۶:۰۸
نظرات: ۳۱۴
|
|
شعرهایم هنوز باکره اند. ...
|
|
ثبت شده با شماره ۴۷۹۷۰ در تاریخ پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۲:۴۱
نظرات: ۶۵۳
مجموع ۴۱۸ پست فعال در ۸۴ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر احمدی زاده(ملحق)
|
|
کلاس دوم دبستان شیفت بعد از ظهر بودم باران تندی میبارید. آن روز صبح یک چتر هفت رنگ خریده بودم. وقتی به مدرسه رفتم دلم میخواست با همان چتر زیبایم زیر باران بازی کنم. اما...زنگ خورد. هر عقل سالمی تشخیص
|
|
|
|
فردریک کبیر می خواست در رقابت با ورسای قصری بسازد . در کار ساخت قصر وقفه افتاد . علت را پرسید . گفتند در گوشه ای از زمین ، آسیابی است که صاحبش نمی فروشد . فردریک شخصا
|
|
|
|
پل پلی بودم سخت و سرد، گسترده به روی یک پرتگاه. این سو پاها و آنسو دستهایم را در زمین فرو برده بودم، چنگ در گِل تُرد انداخته بودم که پابرجا بمانم. دامن بالاپوشم در دو سو به دست باد پی
|
|
|
|
از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری ؟ دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را… گفتند : عشقت کیست؟ گفت:عشقی ندارم! خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاک
|
|
|
|
انوشیروان را معلمی بود. روزی معلم او را بدون تقصیری بیازرد. انوشیروان کینه او را در دل گرفت تا به پادشاهی رسید. آن گاه از او پرسید: چرا بی سبب بر من ظلم کردی؟ معلم گفت
|
|
مجموع ۱۲۰۹ پست فعال در ۲۴۲ صفحه |