پنجشنبه ۴ ارديبهشت
یادگارِ تلخ شعری از ساناز زبرشاهی
از دفتر محوِ ماه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ ۶ روز پیش شماره ثبت ۱۳۷۱۲۴
بازدید : ۸۶ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب ساناز زبرشاهی
|
ویــران تر از ویـرانه ای ، در قصــه وامانـدم
گویی که بعد از رفتنت ، از خویش جاماندم
هرجایِ این قصــه که از یارت جــدا مانـدی
در خاطرات خــود ببین ،که من کجــا ماندم
تـو رفتــه بودی برتن سنگفــرشِ این شهــر
با بـرگ هایِ مـــرده یِ پاییـــز جـــا مانــدم
یارِ سفــر کرده مــرا در خاطــرت کشتــی؟
اینگونه من از جان خود عمری جدا ماندم
درخاطــرم تنهــا صـدایِ خنـده ات مانـده
اینگونه بعــداز رفتنت من بی صـدا ماندم
وقتـی خــدا را شاهـدِ این ماجــرا کــردی
با رفتنت از قصـــه ام من بی خــدا ماندم
این یادگــارِ تلــخ را ، از سینــه ام بـردار
من پایِ این دیوانگــی ، آخـر چــرا ماندم
(🎶شعر دارای فایل صوتی است🎶)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بر شما بانوی عزیز