چهارشنبه ۱۷ بهمن
میراثِ شیرین شعری از ساناز زبرشاهی
از دفتر محوِ ماه نوع شعر غزل مثنوی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۳ ۱۲:۴۶ شماره ثبت ۱۳۴۵۰۳
بازدید : ۱۷۳ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب ساناز زبرشاهی
|
تو ای آغوشِ امن من، مرا بی پرده اغواکن
میان کلبه ی ِجانت ، من دیوانـه را جــا کن
من از هرواژه بیزارم ،من از احساس میترسم
مــرا در شعـرِ ناگفتـه ، مـرا بی واژه پیـدا کن
من آن میراثِ شیرینم ،تویی هم طالعِ فرهاد
برایم بیستون بشکاف ، مرا اینگونه شیداکن
برایم تیشـه را بردار ، غمِ این قصـه را بشکن
شروع کن قصه رامجنون ،مرا اینگونه لیلاکن
میانِ چشمهـایِ مـا ، جهـانی واژه خوابیـده
برای این تنِ مجنـون، سکوتت را تو معنا کن
مـرابا خود ببر انجا ،که تنهـا باشی و باشم
مرا در عمقِ آغوشـت، مرا اینگونه تنهـا کن
میان این تن حیران،کمی شعرو غزل مانده
تو ای عالیجنابِ جـان ، بیا هلهلـه بر پا کن
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
یلدایتان مبارک
به گیسوی سیاه یار می مانی
سیاه و پر شکن آرامش جانی