چهارشنبه ۴ خرداد
اشعار دفتر شعرِ فریاد شاعر آذر مهتدی
|
|
گرگ ها همواره هستند بین ما
ما نباید وا بمانیم و جدا
|
|
|
|
|
تو من و
من تو ام و
بین من و تو
من نیست
ای عجب ازچه بگویم به که ابراز کنم
|
|
|
|
|
کجای قصه ی هستی
کنار نور تابیدم
کجای نامه ی عمرم
به گریه سخت نالیدم
|
|
|
|
|
بس گرانی زده از ریشه بساط مردم
می کشند از ته دل آه دلم آشوب است
|
|
|
|
|
شاخه ی خشک درختی در بیابان سکوت
بید مجنونی پریشان موی و درگیر جا گذاشت
|
|
|
|
|
تا کی چنین بی حرمتی بر ساحت زن
حتی بهشت هم خانه ی ناراحت زن
زن کودکی گم کرده دارد در خیالش
کودک
|
|
|
|
|
دلدادگی را دشمن احساس می خواند
در دفتر شعر واژه ی پروانه کم داشت
|
|
|
|
|
بر گور تمام رفتگان زن سنگی
از دغدغه های خود زنی آهنگی
یک لحظه سکوت بر سرخاک بمان
با طعنه به دل
|
|
|
|
|
مادر به نامت می خورم سوگند هر جا
دستت نبوسیدم ببخش مادر تو من را
افراشتی قامت به صحرای قیامت
|
|
|
|
|
خاری که به دستان زمستان شده آویز
محصول سر انگشت هنرمندی پاییز
|
|
|
|
|
طبق طبق
کودک بی لباس گرم ، گرسنه
زیر پل خیابونای، تشنه
|
|
|
|
|
شور من دیوانه ی من
شمع جان پروانه ی من
سوزم و سازم به یادت
ای گل گلخانه ی من
|
|
|
|
|
کاشکی با ما خیالت ساعتی
در پی جایی که گمشد راحتی
|
|
|
|
|
ساحل پر از نعش هزاران قلب مرده
قلبی که در روح صدف ها جان سپرده
|
|
|
|
|
شد در این دنیا گرفتار عبث
آرزو مندی چو نا کام از هوس
مانده در سرحلقه ی زنجیرها
آخرین زندانیا
|
|
|
|
|
دستهایمان
روزی می رسد به دستهای
امید...
|
|
|
|
|
شب زیبای باران دار ممنوع
صدای گریه ی بیدار ممنوع
|
|
|
|
|
زمین آبستن نوزاد معلولی ست
زمان دلواپس غمگینی
این نازنین بانو
|
|
|
|
|
گرگ پیراهن اگر بدریده بود
یوسف این ماجرا زیبا نبود
کور تنها عاشق رسوا نبود
بود اما خاطی تنه
|
|
|
|
|
مهربانا از تو می خواهم مرا
آن نمایی آن که هستم گر بلا
|
|
|
|
|
شبیه سروهای یخ زده
در قلب بهمن
مانده در آوار
برفی زمستان
در دل سرد بیابان ها
|
|
|
|
|
نان گران یعنی گرسنه بر سر سفره زیاد
روغن و مرغ و تن ماهی به مهمانی باد
بچه های کار خود قربانیان
|
|
|
|
|
اینجا ته دنیاست تو از مردان خبر داری
از سرزمین درد و نامردی این دوران خبرداری
|
|
|
|
|
ناله ها را شکسته پنجه غم
این زمانه دورو ی آن روباه
سکه ی زر به دست ما نرسد
جز به امید روز شب بیگا
|
|
|
|
|
بسوز ساکت و آرام
مغلطه نکن آذر
که سرنوشت تو این است
مگر نمی دانی
|
|
|
|
|
در حیاطی که پهن قالیچه
دور هم جمع نمی گردند
هر کدام یک بهانه ای دارند
فارغ از حس مادری لبریز
|
|
|
|
|
"دارا " که انار داد به" سارا " نگران است
از غصه ی دردی که دلش با دگران است
اشک اش بچکد از مژه
|
|
|
|
|
سالها در خواب خوش بردند ما را بی خبر
تا شوند روئین تن و محفوظ از تیزی تبر
|
|
|
|
|
یا که دیوانه ی کر و کورند
یا از اندیشه ریشه معیوبند
|
|
|
|
|
یک عمر بر روی زمین
با گردش ایام
هرشب ستاره چیدم و
هر روز ناکامی
|
|
|
|
|
اهل زمینم
اهل محبت هستم و
بی مرز و کینه م
دینم خدا
آئینم خدا
روحم خدایی ست
بیرنگ بیرنگ
|
|
|
|
|
جان ما در دست جلاد زمان
ترک خانه می کنند فهمیدگان
هر طرف دستی به قتل مرد و زن
ما اسیران مانده
|
|
|
|
|
پشت دروازه های شهر یخی
دیو سرما به جان من پیچید
آدمک شد تن پر از .... دردم
ایستاد ه روح من .....
|
|
|
|
|
من چشم به راه تو دارم پدر بیا
حتی اگر به خیالت اشاره شد
|
|
|
|
|
روزگاری
این فلک،
چرخنده بود
می رسد نوبت به من،
اکنون زمان
ازآن تو
|
|
|
|
|
قایق افتاده به رود
آی قایقران
در شتابی که ترا نیست نفس
من کنارت هستم
|
|
|
|
|
ای معبد و آذر کده، ماهِ روشنایی!
با موبد و دردِ موبدان، تو آشنایی
|
|
|
|
|
نشستم رو به یک آئینه ی قدی، تماشاگر
نگاهم رو به تصویر خودم رنگی و خنیاگر
|
|
|
|
|
خسته ام از سلوتِ آدم ها
در زمانی که دل پُر از داغ است
نشنوی جز صدای جغدی شوم
باغبان مرده، شاخه
|
|
|
|
|
در وادی آوارگان گم کرده ره را
از بس که رفتی بی هوا افتادی از پا
سودای لیلی خون به رگهایت دوانده
|
|
|
|
|
روزگار اعتبار بی پیوند
اعتمادی نکن به این ترسو
درفضایی که نیست هم دردی
هر که زد زخم تازه ای بر ا
|
|
|
|
|
قصه ی عشق من و عاشقی و موی دو تار
زده تاری به دلم چنگ وصالی سرداد
|
|
|
|
|
از میله های، پنجره رد شد، روح تن فروش
|
|
|
|
|
بکش درد عشق تا درخشان شوی
مثل مردگان روز محشر به پا
نگاهت دوباره پر از کشف راز
چو ققنوس زاده ی آت
|
|
|
|
|
رستم دستان اگر تسلیم خود خواهی نبود
داغ ننگ کشتن فرزند... بر پیشانی نبود
|
|
|
|
|
از بس فرشته ها به صورت دل فریبند
من زشت ها را با دل مستانه، دوست دارم
|
|
|
|
|
نه حرفی نه لبخند ..نه پیمانه ای
تو ساکت نگاهی ... به دیوانه ای
چه کردم که از چشم افتاده ام
گ
|
|
|
|
|
اینک بهار باز
از نو شکفته است
باران بشوید این
گرد و غبار را
اینک بخوان تو نیز
گل در بهار را
|
|
|
|
|
برایم مهم نیست آب از سر گذشت
تمام یقینم به کفری شکست
|
|
|
|
|
جای رهن و اجاره ی هر ماه
کاشتی بذر سبز مهرگیاه
|
|
|
|
|
از زندگی جز خوردن و جز زنده مانی
چیزی نفهمیدیم بجز یک میهمانی
|
|
|
|
|
بخت من شور و اگر شیرین تویی
|
|
|
|
|
او چون گل بی خار و من چون خوار هستم
بر دفتر عشقش سند تا چوبه های دار دارم
|
|
|
|
|
خیالت خیانت به دل راحته
خدا میگیره انتقام پا به پاش
|
|
|
|
|
این زخم کهنه
واژه ی غربت
در نام یک زن است
زن در نگاه مجرمان
یک مصیبت است
|
|
|
|
|
این گردش شبانه مرا برد تا کجا
تا می رسم دم میخانه، آتش گرفته بود
|
|
|
|
|
من فصل کوچ آسمان ها تا زمینم
این واژه ها آغشتنم طاقت بیارید
|
|
|
|
|
زیر پای هزار چکمه ی درد
نفس زندگی چه کوتاه است
انفجاری مهیب و ویران گر
قتل عام کلیله و ماه است
|
|
|
|
|
مثل همان گلدان خشکیده
دیگر بدون بودنت
ای باغبان عشق
تنها نمی مانم.... تنها نمی خوانم
|
|
|
|
|
خدایا فقط جان پناهم توئی
مخوان دفترم چون گناهم توئی
به کفرت قسم عاشق رویتم
زمین خورده ی طاق ابروی
|
|
|
|
|
اشکها در گوشه ی چشمِ زنی
زن که نه، زنبیلی از دردِ تنی
|
|
|
|
|
ناخدا کشتی وجودم را
کی ازاین موج غم رها سازی؟
ایمن از دست باد و توفان ها
بی تلاطم به ساحل اندازی
|
|
|
|
|
چه بهاری ؟چه گلی؟خانه تکانی؟چه خبر؟
|
|
|
|
|
از دست که نالم همه تقصیر دلم بود
|
|
|
|
|
یک قدم ماند به شصت سالگی اقرارشده
سفر از سادگی تا پخته شدن خام شده
|
|
|
|
|
آیا به هنگام دعا
یاد ی تو از ما می کنی؟
|
|
|
|
|
رهروان همین گلوگاهیم
که سپر کرده تیزیش هر دم
نوع مردن اگر چه مختلف است
همه از تیغ مرگ می گذریم
|
|
|
|
|
سایبان دل من مجمر شد
"گل" گرفت دامن دل پر پر شد
درنیستان وجودم گمشد
نی نوازنده این" آذر" شد
|
|
|
|
|
کوچه گردی نیمه شب
در زیر باران خسته رفت
|
|
|
|
|
گله دارم من از بی اعتنائی
|
|
|
|
|
خانه پر از سردی بهمن شده
بارش باران همه جا تر شده
قمری سرما زده لرزان شده
فصل زمستان گلستان شده
|
|
|
|
|
نفسم زیر ماسک می گیرد.
زندگی آس و پاس می گیرد
عقربه روی ساعت تکرار
از منو تو تقاص می گیرد
|
|
|
|
|
مرغ همسایه غاز و مرغ ما
..
|
|
|
|
|
خانه را با گور غم اندوختی
محرم خود را به چند بفروختی؟
|
|
|
|
|
مزرعه بوی
علف مرده ی هرز
برکه خالی از آب
|
|
|
|
|
نفس می کشد او جدا از تنش
گره خورده روحش به جسمش جدا
نگاهش به دریا و موج بلا
شکسته تمام امیدش کجا
|
|
|
|
|
قحطی زده به سیم آخر نمی زند
سیمی نمانده همه پاره و جداست
|
|
|
مجموع ۹۶ پست فعال در ۲ صفحه |