در مسیر عشق تیپا خورده ام
من همان موجم زپا افتاده ام
ساحل امنی ندارد غرق عشق
خالی جام دلم وا مانده ام
عاقبت دیدی چه آمد بر سرم
سرکشی بودم که گم شد رهبرم
غافل از احوال خوب بی کسی
در پی گم کرده ی خود مضطرم
شاعری را واژه از خود بی خبر
دل که بی انگیزه شد تن بی ثمر
دفتر دیوان دل بی شور و شر
عطر اقیانوس و بوی خاک تر
شورشی آزرده در نجوای سر
واژه واژه پوچی و دامی دگر
حسرتی در جان نشسته تازه تر
سر چراغی روشنایی مختصر
کهنه پیراهن که عطرش رفته بود
عاشق دیوانه اش جان داده بود
سوگلی بر سوگ خود دامن زده
از غم مرگ جهان آزرده بود
گرگ پیراهن اگر بدریده بود
یوسف این ماجرا زیبا نبود
کور تنها عاشق رسوا نبود
بود اما خاطی تنها نبود
من زلیخای دلم بیمار عشق
حب یوسف شد دوای زار عشق
حاصل عشقی که شد رسوای عشق
عاقبت شد عاشق گلزار عشق
من در این دام بلا در حسرتم
روزها چون شام و شب درحیرتم
غرق دریای جنون بی دست و پا
با غروبی ممتد و در هجرتم
18آبان 1400
آذر.م
حب=با ضمه روی ح به معنی عشق و دوست داشتن؛با فتحه روی حرف ح به معنی قرص و دارو
بسیار زیبا و دلنشین بود
خوش آهنگ و پر احساس
دستمریزاد