يکشنبه ۲۹ فروردين
اشعار دفتر شعرِ دستهای خالی من شاعر آذر مهتدی
|
|
صد لقمه ریا به آب صد رنگ زدیم
نانی نرسانده داد فرهنگ زدیم
هر حکم که رانده یک دل از سوی خدا
با حکم
|
|
|
|
|
اشکهایم قطره قطره می چکد
روی تلهای هزاران آرزو
آرزوی مادری در دام مرگ
تا دهد بر کودکش احساس و
|
|
|
|
|
"هنوز یک برده ی آزاده هستم
زنی در طول تاریخ در اسارت"
.....
همه قانون به سود مرد ها شد
زن بیچاره
|
|
|
|
|
خدا عاشق ترین بود
جهان را با دلش ساخت
...
|
|
|
|
|
بگذارید که بعد از
رحلت روح زتن
بنویسند که این مرد
پرستید وطن
25مهر99
آذر.م
|
|
|
|
|
کودکی گم کرده ام
در سالیان دور تر
خاطراتش بامن است
اماکمی مخدوشتر
|
|
|
|
|
من عشق پر دردسری هستم
تو می دونی
با خون پیمان دوستی بستم
تو می دونی
با حلقه عشق تو دنیا رو
به
|
|
|
|
|
آسمان خون را به چشمش سرمه کرد
تا به روز داوری خون گریه کرد
|
|
|