کاش در فرهنگمان فرهنگ بود
خنده با روح صفا همرنگ بود
قله ی دلهایمان فتح خدا
سینه هامان دور از ذکر جفا
پرده ها لاتوی نیرنگی نداشت
چشم هامان پرده ی رنگی نداشت
آتشی در جانمان روشن نبود
بود اگر سرچشمه ی جنگی نبود
لب به روی زندگی لبخند بود
بودمان از فرصت ترفند بود
چشم جادو معنی مهرگیاه
خانه هامان جایگاه مهر و ماه
در وفا داری سباق السابقون
تیره هامان اظهر الشمس العیون
خاک سرخ سرزمین پاکمان
سجد گاه حرمت افلاکیون
هر قلم خیزد ز جوهر یک کلام
عاشق حقم سراپا والسلام
حق چه باشد جمله احساس و حیات
زندگی جاوید در عین ممات
پاک زی تا پاک مانی نازنین
از پلیدی دور مان پاکی گزین
نکته دارد شعر من ای دوستان
عاقلان نکته دان دارند نشان
بس بپرسید نکته ی این داستان
تا بدانید رمز و رازم را عیان
دیوها بر دلبران خنجر زدند
نای زیبای دلیران را زدند
کودک ششماهه را با تیر زهر
بر گلوی نازک آن گل زدند
کشتی دین ناخدایش کشته شد
دین فروشان سر به نیزه کل زدند
چند هزار سال دگر خون ها ز تن
جوشد از خاک زمین تا پیرهن
آسمان خون را به چشمش سرمه کرد
تا به روز داوری خون گریه کرد
(اربعین حسینی آبان 96 بازنویسی 17مهر99)
آذر.م
آیینی بسیار زیبا و با شکوه بود
اربعین حسینی تسلیت
التمای دعای فراوان دارم
موفق باشید